کاخ اختصاصی داریوش- تچر و آرامگاه های شاهی

سلام

 

آرامگاه های شاهی


در شمال شرقی چاه سنگی و به محاذات صد ستون و در ارتفاع 40 متری، آثار یک دستگاه عمارت، با سکویی مفصل و یک آرامگاه در سنگ کنده شده، دیده می شود. بنا مشتمل بوده است بر یک اتاق دو ستونی و در جنب آن یک ایوان، با دو ستون در غرب و صندوق خانه هایی در شمال و جنوب و نیز تالاری 4 ستونی با یک اتاق جانبی در شمال. همه اینها را بر سکویی چند پله ای بنا کرده اند که از سنگ هایی بزرگ و کوچک درست شده و سنگ هایش را بدون ملاط به هم چسبانیده اند.



بعد از اینها فضایی باز در شرق بنا وجود دارد که بعداً مقدار زیادی از کوه را در آورده اند و سکویی از سنگ در جلوی آرامگاه درست کرده اند. نمای آرامگاه به صورت صلیبی ناقص است که اصلا - آرامگاههای نقش رستم -می بایست چهار بازوی متساوی داشته باشد اما بازوی پایینی را وقت نکرده اند تمام کنند. این آرامگاه به تقلید از آرامگاه داریوش بزرگ در نقش رستم پرداخته شده است.



در دین ایرانیان باستانی آب، آتش و خاک، سه آفریده مقدس اهورامزدا بوده اند و مقام بلندی داشته اند، از این جهت آلودن آنان به پلیدی روا نبوده است. در باور ایرانیان باستان وقتی که جان از تن به در می رفت و کالبد سرد می شد، اهریمن بر آن نفوذ می یافت و پلیدش می کرد، بنابراین نمی توانستند مرده را بسوزانند یا در آب افکنند و یا در خاک پنهان سازند. پس ناچار راه های دیگری یافته بودند. یکی «خورشید نگرشن» یا دخمه نشینی بود، یعنی کالبد را بر بلندی و یا در جایی پرت و دور افتاده- که این مکان ها بعدا به دخمه شهرت یافت – می گذاردند تا حیوانات و پرندگان گوشتخوار به زودی گوشتش را پاک کنند (یعنی همان کاری که مار، مور و کرم ها در مدت زیادی با مرده به خاک سپرده می کنند) آنگاه استخوان ها را می گذاردند تا آفتاب خورده و پاک شود، سپس آنها را جمع کرده، در استخوان دان (استودان، ستودان)  می گذاردند. از این استوادان ها در گوشه و کنار تخت جمشید (مثلا در دامنه کوه شمال شرقی صفه) به فراوانی یافت می شود.



اما راه دیگر این بود که کالبد را شکافته و پس از بیرون آوردن قسمت های نرم، آن را با موم و انگبین و مشک بیامیزند و به اصطلاح ((مومیایی)) کنند و در درون صندوق هایی از سنگ بگذارند و روی شان را محکم بگیرند تا نه آب، نه آتش و نه خاک را با آن سر و کاری باشد. در ابتدا این صندوق های سنگی را مثل یک خانه، سرپا می ساختند، مثل آرامگاه کوروش در پاسارگاد و آرامگاه کمبوجیه دوم در همان جا که آن را زندان سلیمان می خوانند- اما بعد، داریوش و جانشینانش، آرامگاه های در سنگ کنده شده را ترجیح دادند و همه اینها را به وضع مشابهی ساختند که مبین اعتقادات دینی آنان بود.



نمای هر ((آرامگاه)) کامل، به صورت یک صلیب با چهار شاخه متساوی است. شاخه بالا یک آیین دینی و یا شاهی را نمایش می دهد، شهریار هخامنشی در جامه پارسی، کمان – یعنی اسلحه ملی ایرانیان – به دست بر روی سکویی سه پله ای ایستاده است و روی به آتشی دارد که بر فراز آتشدانی در اشتعال است. آتشدان، مکعب مستطیلی است با تاقچه عمودی، بر روی سکویی سه پله ای که سقفی به شکل سه پله وارونه گذاشته شده دارد. دست پادشاه باز، و رو به آتش است و این نشانه نیایش می باشد. بر فراز صحنه، نقش انسان بالدار (فرکیانی) با حلقه و دست گشوده نموده شده است و در گوشه راست، ماه را به صورت قرصی با هلال بزرگی در پایین‌اش می بینیم (عقیده عامه که می گویند این قرص خورشید است، اعتباری ندارد). در دو سوی مجلس، سه جفت بزرگ زاده ایرانی در جامه پارسی (یا مادی) نقش شده اند که با خود شاه، هفت نفر می شوند و بنابراین همانند ((هفت امشاسپندان)) دین زرتشتی – اهورامزدا با شش موجود الهی و جاویدان – می باشند.



بر آرامگاه داریوش بزرگ، به جز داریوش دو تن دیگر گئوبرو، و اسپه کانه را هم می شناسیم که هرودت هر دو را از جمله ((بزرگان هفت گانه پارسی)) یاد کرده است و بنابراین شکی نمی ماند که این هفت نفر، هفت آزاده پارسی هستند و نماینده هفت خاندان بزرگ دوره هخامنشی می باشند و به همین علت است که این صحنه روی آرامگاه داریوش بزرگ، تا آخر دوره هخامنشی بر آرامگاه های شاهان بعدی بدون تغییر تکرار شده است.




پادشاه و آتشدان، بر روی تخت بزرگ (گاه) شهریاری جای دارند که گوشه هایش برجسته و به شکل نیم تنه شیر است و لبه اش با گل و بوته آراسته شده. دو ردیف از نمایندگان ملل تابع با لباس های، محلی تخت را بر سر دست نگه داشته اند. بر آرامگاه داریوش بزرگ و ((آرامگاه جنوبی)) تخت جمشید، این افراد را با کتیبه های سه زبانه ای که کنارشان نوشته اند، شناسانیده اند.



قسمت مرکزی و عریض جبهه ((آرامگاه)) منقوش به نمای کاخی هخامنشی است. در وسط، دری – که بدین وسیله می خواسته اند بفهمانند که به آن جهان باز می شود – و در دو سوی آن چهار ستون به دیوار چسبیده (در حقیقت، نیم ستون) با سرستون گاو دوسر، دیده می شود. سقف با طره و نمای شاه تیرها و ردیفی از شیرهای غران و در حال حرکت تزیین شده است. از روی این نما، بنای موزه تخت جمشید را ساخته اند. در، کشویی و خودکار بوده یعنی پس از بسته شدن، دیگر باز نمی شده است. درون دخمه، صندوق هایی به شکل مکعب مستطیل (1/20 * 2 متر) برای جای دادن کالبد مردگان تعبیه کرده اند. روی هر یک از اینها دری سنگی و محدب انداخته‌اند تا راه هر گونه نفوذی را ببندند. البته چون اعتقاد به رستاخیز و زندگی آن جهانی در ایرانیان قوی بوده است، مثل اقوام دیگر برای مردگان خود اسباب و آلات زندگی (توشه آخرت) تهیه می‌کرده اند و درون قبرها می گذارده اند. همین اسباب گران بها مایه آن شد که مقدونیان و تاراجگران بعدی همه را بشکنند و غارت کنند.



درون ((دخمه شمالی)) تخت جمشید دو قبر سنگی تعبیه کرده اند و برای ((دخمه))ی دیگری که در ناحیه جنوبی – دورتر از گوشه جنوبی خزانه- تراشیده اند، سه جفت قبر سنگی کنده اند. یک ((آرامگاه)) دیگر نیز در 500 متری جنوب صفه، در ارتفاعی کم از سطح زمین پرداخته می‌شده است اما آن را نیمه تمام گذارده اند. به دلیل همین نیمه تمامی، این ((آرامگاه)) را پیشتر به داریوش سوم که فقط چند سالی آن هم در آشوب و جنگ پادشاهی راند نسبت می دادند. اما ولفرام کلایس و مرحوم پیتر کالمیر به حق، دلیل ناتمام رها کردن این ((آرامگاه)) را وجود رگه های خطرناک در کوه و نامناسب بودن محل برای ادامه کار دانسته اند و استدلال کرده‌اند که این ((آرامگاه)) از لحاظ فنی – به ویژه نوع بست های فلزی به کار برده شده در آن و شکل آتشدان و سکوی تخت شاهی – نسخه اول ((آرامگاه جنوبی)) تخت جمشید است که بر اساس دلیل های فنی و نقش های برجسته اش – به خصوص شکل تاج پادشاه و وضعیت افراد منقوش بر روی ((آرامگاه))- به اردشیر دوم نسبت داده می شود. این ((آرامگاه جنوبی)) تخت جمشید تنها آرامگاه هخامنشی است که مثل آرامگاه داریوش بزرگ دارای کتیبه های معرفی اورنگ بران بوده است، ولی ((آرامگاه شمالی)) این کتیبه ها را ندارد و از نظر فنی و تراش نقوش از هر لحاظ به کارهای اردشیر سوم می‌ماند و به همین سبب به آن پادشاه منسوب شده است. این انتساب را ناتمام ماندن جبهه ((آرامگاه))- که شاخه پایینی صلیب آن را نتراشیده اند- تایید می کند.


 

کاخ اختصاصی داریوش- تچر


از نخستین کاخهایی که بر روی صفه تخت جمشید برآوردند بنایی بود در جنوب غربی آپادانا و رو به جنوب، یعنی به سمت آفتاب. این بنا در یکی از کتیبه های منقور بر آن تچر خوانده شده است و در کتیبه ای دیگر از همان بنا هدیش و امروز به ((کاخ داریوش)) و یا ((تچر)) معروف است. کلمه تچر در زبان فارسی مانده و به صورت ((تجر)) و یا ((طرز)) در آمده است و آن را ((خانه زمستانی)) معنی کرده اند ولی هیچ دلیلی که برساند این بنا سرای زمستانی داریوش بوده است در دست نیست.

سنگ های این کاخ، خاکستری و بسیار پاک تراش است چنان که عکس آدمی در آن می افتاده و به همین جهت در این اواخر آن را ((آینه خانه)) یا ((تالار آینه)) هم می خواندند.




کاخ ((تچر)) بر روی سکویی بنا گشته که 2/20 تا 3 متر از کف آپادانا و حیاط مجاورش بلندتر است. طرح آن به صورت مستطیلی است با محور طولی شمالی- جنوبی که 40 متر طول و حدود 30 متر عرض دارد و مشتمل است بر یک تالار مرکزی 12 ستونی(سه ردیف 4 تایی) با اتاق های کوچک جانبی، دو اتاق مربع شکل در شمال که هر یک چهار ستون داشته اند و با اتاق های باریک و بلند جانبی محدود می شده اند و یک ایوان 8 ستونی( دو ردیف 4 تایی در جنوب، که به دو اتاق جنبی می پیوسته است. یک پلکان دو طرفه در جنوب بنا، ساخته اند که از دو سوی به ایوان جنوبی می رسد و بر بدنه آنها نقش افرادی که بره، خوراکی و یا ظروف آشپزخانه در دست دارند کنده شده است. این افراد را یک در میان در جامه پارسی و مادی نشان داده اند، ولی پارسیان کلاه شیاردار استوانه ای معمول خود را به سر ندارند، بلکه شالی به دور سر و گردن پیچیده اند که چانه هاشان را هم می پوشاند. برخی از این افراد ریش و سبیل دارند اما پاره ای بی ریش و سبیل نشان داده شده اند. احتمالا دسته دوم خواجگان درباری اند. معمولاً این افراد را خدمتگزاران می خوانند، اما چون حمل بره و حیوانات دیگر به داخل کاخ شاهی چندان مناسبتی ندارد، شاید بتوان برخی از آنان را مغانی دانست که بره قربانی را حمل می کنند.



بر بدنه جبهه جنوبی سکوی کاخ، یعنی بر دیواره جنوبی پلکان توامان، مجلسی مرکب از چند صحنه نقش کرده اند. در مرکز، حلقه بالدار یا فر ایرانی را می بینیم که دو ابوالهول در دو سویش نشسته و دستی را به علامت احترام به سوی آن بلند کرده اند و پشت سر هر یک، ردیفی از درختان نخل نمایان است؛ زیرا این صحنه، دو گروه سرباز کمان دار نیزه ور در جامه پارسی- یعنی کلاه ترک دار استوانه ای، دامن و قبای چین دار و کفش سه بندی- مقابل همدیگر صف بسته اند و سنگ نوشته ای را پاس می دارند که به نام خشیارشا و به خط و زبان فارسی باستان نوشته شدهاست. در گوشه سمت راست این صحنه، همان کتیبه به خط و زبان عیلامی تکرار شده است و در گوشه چپ صحنه، متن بابلی آن آمده است. در این کتیبه ها، خشیارشا اهورامزدا را می ستاید و خود و پهناوری کشورش را می شناساند و سپس می گوید:

((به خواست اهورامزدا، این هدیش را داریوش شاه، که پدر من بود، برآورد. بادا که اهورامزدا و دیگر ایزدان، مرا و آنچه را که کرده ام و پدرم داریوش شاه، کرده است، بپایند.))

 


عین همین کتیبه ها، دو بار دیگر بر جرزهای جنوبی ایوان کاخ نقر شده و هر بار فارسی باستان در بالا، عیلامی در میان و بابلی در پایین است. این متن ها ثابت می کند که قسمت جنوبی کاخ ((تچر)) در زمان خشیارشا به اتمام رسیده است. تاقچه های این کاخ که تاج شیاردار مصری دارند همه از سنگ های یکپارچه ساخته شده اند و در اصل با درهای کوچک چوبی محافظت می شده اند. تالار مرکزی شش در داشته که دو تا به ایوان جنوبی باز می شده و دو تا به اتاق های شمالی می پیوسته و یک در به اتاق شرقی راه داشته است. یک در دیگر هم، کفش کن غربی را به تالار مرکزی پیوند می داده و در سمت غرب همین کفش کن است که در زمان اردشیر سوم پلکانی دو طرفه ساخته اند که بر دیواره آن نقش هدیه آورانی چند، نقش کرده اند که وسط جبهه غربی اش، کتیبه ای از اردشیر سوم به زبان فارسی باستان منقور است که ترجمه آن چنین است:

(( خدای بزرگ اهورامزدا است که این جهان را آفریده، که آن آسمان را آفریده، که مردمی را آفریده، و خوشبختی مردمان را آفریده، که مرا، اردشیر، شاه کرده، یگانه شاهی از بسیاری، یگانه فرمانروایی از بسیاری. گوید اردشیر شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین: من پسر اردشیر(دوم) شاهم؛ اردشیر شاه، پسر داریوش(دوم) شاه بود، داریوش شاه پسر اردشیر(یکم) شاه بود، اردشیر شاه پسر خشیارشا شاه بود، خشیارشا شاه پسر داریوش شاه بود، داریوش شاه پسر ویشتاسبه بود، ویشتاسبه پسر ارشامه، (از تخمه) هخامنشی. گوید اردشیر شاه: این پلکان سنگی را من ساختم. گوید اردشیر شاه: بادا که اهورامزدا و ایزدمهر مرا بپایند، و این کشور را و آنچه را بر دست من کرده شد.))



از اینجا پیداست که این بخش از بنا، به دستور اردشیر سوم- که از 358 تا 338 ق. م. پادشاهی راند- دست کاری و تکمیل شده است. در شمال این پلکان، سنگی را به صورت طاسی کم عمق کنده اند. محوطه حفاری شده چهارگوش آن به راه آبی می پیوندد که چند متری به سوی غرب رفته سپس می پیچد و بیش از 40 متر به سمت جنوب پیش می رود تا به راه اب های زیرزمینی حیاط جنوبی ((تچر)) می پیوندد. در کنار این راه آب، آثار دیوارهایی یافت می شود که مشخص می سازد زمانی اینجا اتاقکی بوده است اما معلوم نیست که این سنگاب برای تشریفات مذهبی به کار برده می شده است یا برای حوائج عادی روزانه و یا این که سنگ ناودان بامی بوده است.



ستون های کاخ ((تچر)) احتمالاً از چوب بوده، ولی هیچ اثری از آنها نمانده است. کف اتاق ها را با فرش قرمز رنگ ویژه دوره داریوش پوشانیده بوده اند که اثر آن در اتاق های شمالی یافت می شود. بر درگاههای اتاق های غربی، سربازان نیزه دار و سپر کش پارسی و بر درگاههای تالار مرکزی، داریوش بزرگ را با خدمه اش حجاری کرده اند. تاج داریوش کنگره دار بوده و رویه آن را با ورقه ای از زر پوشانده بوده اند. دست بند، یاره، طوق، گوشوار و گوهرنگاری های لباس داریوش نیز با فلزات گرانبها ساخته و در سنگ نشانده شده بوده که اسکندر و یارانش آنها را کنده و ربوده اند. لباس داریوش منقش به گل و بوته و ستاره و شیرهای غران و ملون به رنگ های گوناگون بوده است. این تزئینات را محققان به دقت وارسی کرده اند که تیلیا و همسرش موفق شده اند آنها را بازسازی و مشخص سازند. حاصل کار اینان برای تاریخ هنر هخامنشی فوق العاده اهمیت دارد و ثابت کرده است که روی تاج کلاه و قسمت هایی دیگر از جامه سربازان و مهتران رنگ آمیزی و سوزن گری کرده بوده اند. و سه خط عیلامی، فارسی باستان و بابلی نقر شده است که می گوید:

((داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپه، هخامنشی، که این تچر را ساخت.))



ضمیر موصول ((که)) ثابت می کند که هدف کتیبه، تعیین هویت شخص منقوش در زیر آن است؛ درست مثل این که بگوید: ((این داریوش است که تچر را ساخت.)) یکی از اروپائیان، به نام کورنلیوس دوبروان که در سال 1704م. این بنا را دیده و توصیف کرده است، با قلم و تیشه نقوش دو جانب درگاه را ضایع کرده است و قسمتی از حجاری جامه چین دار هر دو نقش داریوش را که حاوی کتیبه بوده، کنده و به پاریس برده است. این تکه های ربوده شده اکنون در گنجینه نشان های کتابخانه ملی فرانسه موجود است. روی چین های لباسی که متعلق به نقش جرز غربی بوده کتیبه ای به سه زبان می گوید: ((داریوش شاه بزرگ، پسر ویشتاسبه، هخامنشی.))اما روی چین های جامه منقوش بر جرز شرقی که آن نیز به گواهی نوشته بالای درگاه از آن داریوش بوده است، آمده: ((خشیارشا، پسر داریوش شاه، هخامنشی.)) این کتیبه دومی بسیار شگفت آور است، زیرا بر نقشی کنده شده که تاج کنگره دارش ثابت می کند که او داریوش بزرگ است. از گواهی هرودت می دانیم که داریوش در اواخر عمر خشیارشا را جانشین خود کرده بود و احتمال فراوان دارد که وی در سال های آخر داریوش، در واقع شریک او در پادشاهی بوده و تاج و جامه او را می پوشیده است. بنابراین، نقش و کتیبه جرز مورد بحث به سال های آخر داریوش تعلق دارد و شراکت خشیارشا در سلطنت با پدرش را گواهی می دهد. درست به همین دلیل است که عقیده مارگارت روث و هواداران او که می گویند نقش برجسته خزانه، داریوش را بر کرسی و ارته باز و پسرش را به عنوان ولیعهد نشان می دهد، مردود می شود.



یک کتیبه دیگر هم هست که 18 مرتبه بر قاب دریچه های کاخ تکرار شده و آن هم به سه زبان است و می گوید ((قاب سنگی که برای ویث(خانه شاهی) داریوش شاه درست شده است)). این کتیبه های ثابت می کنند که تاقچه های یکپارچه را در همان مکان تراش و پرداخت سنگ، برای کار گذاردن در این کاخ، معین و مشخص می کرده اند. از همین متن ها هم می شود فهمید که کاخ ((تچر)) به واقع یک کاخ نشیمن یا اختصاصی بوده است و نه چنانکه بعضی پنداشته اند، معبد و پرستشگاه.



بر سنگ های این کاخ یادگارهایی از ادوار گوناگون موجود است که از همه کهن تر دو سنگ نوشته است به پهلوی ساسانی از زمان شاپور دوم، فرمانروای بزرگ ساسانی که از سال 309 تا 379 م. فرمانروایی داشت. ترجمه فارسی نوشته اولی بدین گونه است:

((در ماه اسفند ارمذ، در دومین سال پادشاهی مزداپرست، خدایگان شاپور، شاه شاهان ایران و انیران (غیر ایران) که نژاد از ایزدان دارد، هنگامی که شاپور سکانشاه، فرمانروای (دره )سند، سیستان و توران تا به مرز دریا (ی عمان)، پسر مزداپرست خدایگان هرمزد، شاه شاهان ایران و انیران، که از نژاد ایزدان بود، روانه شد، (یعنی در سال 311 میلادی)، با درود فراوان از درگاه مهست همایون(برفت)؛ وی از این راه، میان استخر و سیستان، روانه شد و به نیکویی در اینجا،((صد ستون)) (یعنی تخت جمشید) فرود آمد. آن گاه وی در این بنا خوراک خورد. با وی اینها بودند: بهرام پسر نهو هرمزد، اندرزبد سیستان، نرسی موبد(از خاندان) وراز، وین پسر مهر، فرمانروای زرنج، نرسی دبیر و دیگر اسوران پارسی و سیستانی با گروهی از مردم زرنج و سفرایی از ایالات و قبایل. وی بزمی بزرگ بر پا کرد و آیین های دینی به جای آورد. برای (روان های) پدر و نیاکانش درود فرستاد و نیاز فرستاد. آنگاه برای شاپور، شاه شاهان، و روان خودش و نیز برای آن که این بنا را بفرمود ساختند، قربانی داد. یزدان یار باد.))

شانزده سال پس از نقر این نوشته، شاپور سکانشاه، سلوکوس نامی- قاضی جاوید شاپور و کوار- را برای بازدید آن فرستاد که وی آن را دیده و در نزدیک آن کتیبه ای دیگر کند.

از این دو کتیبه به خوبی بر می آید که در میانه دوره ساسانیان، نام اصلی تخت جمشید(پارسه) دیگر به کار نمی رفته و آن را صد ستون می خوانده اند.



از میان نوشته های بعدی، دو کتیبه به خط کوفی از عضدالدوله دیلمی باقی مانده است که اولی در هشت سطر، بر بدنه شرقی درگاه سنگی، میان ایوان و تالار سمت ایوان بدین گونه نقر شده است:

((بسمه الله حضره الامیر الجلیل عضدالدوله فنا خسرو بن الحسن سنه اربع و اربعین و ثلماثمه فی منصرفه مظفراً من فتح اصبهان و اسره ابن ما کان و کسره جیش خراسان و احضر من قراماً فی هذه الاثار من الکتابه.))

که ترجمه فارسی آن چنین است:

((به نام خدا. فرمانروای بزرگ همایون، عضدالدوله پناه خسرو، پور حسن (رکن االدوله دیلمی) این (بنا) را در سال 344(ه.ق.) دید به هنگامی که از فتح اصفهان و اسارت پسر ماکان و شکست سپاه خراسان (سامانی) پیروزمندانه (به شیراز) باز می گشت. و او شخصی را که توانست نوشته های کنده شده، بر این آثار را بخواند، به پیشگاه خود احضار کرد.))

این سند می رساند که عضدالدوله پس از فتح اصفهان، در سر راه خود به شیراز در اینجا بیاسود و بفرمود تا نوشته پهلوی یاد شده را بخوانند و برایش ترجمه کنند. کتیبه دوم او بدین گونه است:

((حضره الامیر ابو شجاع عضدالدوله ایده الله فی صفر سنه اربع و اربعین و ثلثمامه و قرئی ما فی هذه الاثار من الکتابه قرا علی بن السری الکتاب الکرخی و مارسفند الموبد کازرونی.))

ترجمه فارسی:

((امیر ابو شجاع عضد الدوله، که خدا یارش باد، در اینجا در صفر سال 344 (ه. ق.) حاضر آمد و نوشته روی این اثار بر وی خوانده شد. آن را علی بن سری کاتب، از کرخ و موبد مارسفند کازرنی خواندند.))

کتیبه دیگری هم در سال 392ه. ق. نقر شده و آن از شاهنشاه بهائ الدوله دیلمی است که می گوید با سپاهی کلان برای شکار به این مکان (یعنی مرودشت) آمده بود و در اینجا (یعنی تخت جمشید) اقامتی داشت.



وقتی عضدالدوله کاخی به نام ((قصر ابونصر)) در شیراز ساخت، چند تکه مهم درگاههای شمالی کاخ((تچر)) را به آنجا برده و کار گذاشت. اکنون از کاخ وی اثری نمانده و تکه های تخت جمشیدی را نیز تا جایی که توانسته اند پیدا کنند، به جای خودش بازگردانیده اند.

کتیبه های دیگری هم از دوره های جدیدتر بر در و دیوار کاخ داریوش کنده اند که از همه مهم تر کتیبه ای است از علی آق قویونلو مورخ 881ه. ق. و چند لوحه از شاهزادگان تیموری، از جمله شاهزاده هنرمند و بسیار خوش خط، ابراهیم سلطان (مورخ 816 و 826 ه. ق.)، که از میان لوحه های ابراهیم سلطان یکی به خط ثلث، حاوی شعر بسیار معروفی از سعدی است- که نقر آن در تخت جمشید حلاوت خاصی دارد- بدین گونه:

               ((کرا دانی از خسروان عجم                                         ز عهد فریدون و ضحاک و جم  

               که بر تخت ملکش نیامد زوال؟                                       ز دست حوادث نشد پایمال؟

              نه بر باد رفتی سحرگاه و شام                                      سریر سلیمان علیه السلام؟

              به آخر ندیدی که بر باد رفت؟                                    خنک آن که با دانش (و) داد رفت

              الا تا درخت کرم پروری                                                که بی شک بر کامرانی خوری

               کتبه ابراهیم سلطان بن شاه رخ فی سنه سته و عشرین و ثمانمایه.))



وقتی که از پلکان جنوبی پایین می رویم به حیاطی بزرگ می رسیم که دیوارهای شرقی و جنوبی آن دارای پلکان هایی مشابه اند و به نقوشی همانند آنچه بر پلکان مزبور دیدیم- یعنی دو گروه سرباز مقابل هم، کتیبه ها، حلقه بالدار در میان ابوالهول، درختان نخل، گاوان به چنگ شیر افتاده و خدمه ای که اسباب آشپزخانه می برند- مزین می باشند. در سمت غربی حیاط، آثار دیواری باقی مانده است که گمان می رود اصلی نباشد. پلکان جنوب حیاط به سطح مرتفعی می رسد که آثار کاخی را بر خود دارد که آن را ((کاخ ه)) می نامند و پلکان شرقی به دو دهلیز منتهی می شود که رو به سمت شرق، به حیاط شمال هدیش باز می شوند.


این مطالب از نوشته های پروفسور علیرضا شاپور شهبازی که توسط پایگاه میراث جهانی پارسه - پاسارگاد و با همکاری انتشارات سفیران اقدام به چاپ کتاب راهنمای مستند تخت جمشید  کرده اند ، برگرفته شده است .