بنام خدا
امامزاده محروق
جناب محمد فرزند محمد فرزند زید فرزند امام زینالعابدین علیهالسلام -پیشوای چهارم شیعیان- مانند سایر بنی هاشم و علویین در زمان خلافت مامون عباسی، در سال ۱۹۹ هجری قمری در راس نهضتی در کوفه علیه خلافت عباسی قیام کرد و در نهایت پس از سرکوبی قیام و کشته شدن رهبر نظامی آن,محمد بن محمد محروق(رهبر فکری و سیاسی شورش) برای اخذ تصمیم به مرو که مرکز خلافت بود فرستاده شد. اما در سال ۲۰۰ هجری قمری به دستور حاکم نیشابور به شهادت رسید و پیکر پاکش را به منظور عبرت پیروانش مانند جدش زید و عمش یحیی به آتش کشیده شد و خاکستر آن را در محله تلاجرد از محله های قدیم نیشابور به خاک سپردند و به همین مناسبت کلمه «محروق» به نامش اضافه گردید. از طرف دیگر برخی منابع به قتل وی به وسیله سم اشاره میکنند که منجر به تکهتکه شدن ریه او و خروج آن از گلوی امامزاده میشود از این رو ایشان را «مهروق» (یعنی کسی که خونش ریخته شده) میشناسند و گفته میشود که «هـ» به مرور زمان به «حـ» تبدیل گشته است که در گویش نیشابوری بیسابقه نیست چنان که در این گویش «هوله» به صورت «حوله» و «هال» به «حال» تبدیل شده است.
در سلسله نسب وی نوشته اند:
محمد بن الحسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام، آرامگاه وی در تلاجرد علیاست. گفته اند؛ امامزاده محمد محروق، عاشق یکی از دختران بنی امیه بوده، چون دختر به مذهب تشیع روی آورده به فرمان خلیفه به وسیله ی یزید بن ملهب، حاکم خراسان، شهید و سوزانده شده است، و بدین سبب «محروق» نامیده میشود.
روایت دیگری از زندگی امامزاده محروق:
داستان زندگی غم انگیز و حماسی امامزاده محمد محروق بصورت صریحتری آمده است که برای بهتر بیان کردن آن کمی به عقب بر می گردیم:
گفته اند طبیعت موجودات را فریب داده و لذت را در شهوت گذاشته تا بقاء و دوام نسل ها را تضمین کند. شکی نیست که لذّت، عامل اساسی حفظ بقاست و هیچ گاه انزجار دو موجود ازیکدیگر نسلی نمی آفریند. از انسان ها همه چیز شنیده ایم و این هم یکی از آنهاست!!!
نه ماه و نه روز! قبل از 16 ربیع الاول سال 170 هـ.ق. در بغداد حادثه ای برعکس راه و روش های انسانی، صورت می گیرد، هارون الرشید با زبیده -دختر عم خویش (دختر جعفر بن منصور دوانیقی) و سوگولی حرمش- مشغول بازی شطرنج است، شرط این بازی دلخواه طرفین می باشد. بار اول زبیده مات می شود و هارون الرشید از او می خواهد که کاملا لخت مادرزاد شود! التماس زبیده برای انصراف هارون به جایی نمی رسد و زبیده با اکراه کاملا لخت و عریان می شود و بازی ادامه دارد. این بار هارون مات می شود! زبیده به وی دستور می دهد با زنی که کنیز آشپزخانه است به نام مراجل همبستر شود و تضرع هارون که خود را وعده به زبیده داده بود بجایی نمی رسد و اجبارا با این زن همخوابه می شود، محصول این قمار بزرگ که در شب 16 ربیع الاول سال 170 هـق. که در خلافیت عباسیان از اهمیت ویژه ای برخوردار است حاصل می گردد و عبد الله مأمون –خلیفه ی آینده- متولد می شود و در حقیقت این زبیده است که مات می شود! در همین شب خلیفه ی عباسی فرمان قتل ولیعهد بیست و دو ساله یعنی برادرش را به هرثمه بن اعین صادر می کند، هرثمه برای اجرای حکم بیرون می رود که از تولد فرزند هارون مطلع می شود و برای کسب تکلیف مجدد به خدمت هادی بر می گردد که با کمال تعجب هادی را در بستر خویش مرده می یابد. هارون از جریان مطلع می شود و همان شب به کمک خیزران مادرش و یحیی بن خالد برمکی به مسند خلافت تکیه می زند. بنا بر این در این شب خلیفه ی عباسی که فرمان قتل برادرش را صادر کرده بود خود می میرد، مقتول آینده خلیفه می شود و خلیفه ی آینده نیز متولد می گردد! هارون تولد مأمون را به فال نیک گرفته و از میان 28 فرزند خویش (چهارده دختر و چهارده پسر)، امین را جانشین و مأمون را ولیعهد امین انتخاب می کند. در سال 193 هـق. هارون در سناباد طوس مرد و امین در بغداد به خلافت نشست. اختلاف دو برادر به قتل امین و خلافت مأمون منتهی شد. توقف طولانی مأمون در مرو موجی از عصیان را در بلاد عرب بدنبال داشت. ابالسرایا یکی از فرماندهان سپاه هرثمه از آن جمله بود که یکی از فرزندان امام حسن مجتبی (ابن طباطبا) را به خلافت انتخاب کرد و سپاهیان اعزامی مأمون را بارها در هم شکست، اما ناگهان این خلیفه مرد و ابوالسرایا، محمد بن محمد بن زید بن علی بن الحسین علیه السلام را به عنوان خلیفه انتخاب کرد و بعد از جنگ ده ماهه با سپاهیان مأمون عاقبت شکست یافت و همراه با امامزاده به شوش فرار کرد که هر دو به دست هرثمه اسیر شدند و ابوالسرایا را شقّه کرد و امامزاده را به مرو برد تا خلیفه خود تصمیم بگیرد. گویند در نیشابور به فرمان محرمانه ی مأمون این جوان بی گناه را کشتند و جسد نیمه سوخته ی او را در گورستان تلاگرد( کمی بالاتر از کلبه امروزی خیام، قنات آب است که همان تلاگرد معروف است) به خاک سپردند.
مادر امامزاده محمد محروق – فاطمه دختر علی بن جعفر بن اسحاق بن علی بن عبد الله بن جعفر بن ابی طالب- می باشد و همانطور که گفته شد امام هشتم شیعیان، قبر امامزاده محمد محروق در نیشابور زیارت فرموده است. بنابراین، شهادت امامزاده در پرده ی ابهام باقی ماند و روایت اول را ذکرکردم اگر چه دومی صحیح به نظر می رسد اما به هر حال در وجود این امامزاده شک نمی توان داشت.
باغ و بقعه امامزاده محروق
یکی از باغهای ماندگار این سرزمین که در شهر نیشابور قدیم پابرجاست، باغ امامزاده محمد محروق است که بر اساس نظمی منطقی و رعایت جهات جغرافیایی و مشخصات محیطی طراحی وجانمایی شده و به لحاظ استفاده درست از آفتاب و خلق محیطی آرام و مصفّا و نیز هماهنگی عمارت (کوشک) با باغ، حیرتبرانگیز است. قرار گرفتن مرقد امامزاده محمد محروق، یکی از نوادگان حضرت زینالعابدین امام سجاد (ع)، در مرکز این با غ موجب شده تا بر زیبایی و عظمت مجموعه افزوده شده و در زمره بهترین باغهای ایران قرار گیرد. بقعه این امامزاده در فاصله ۲ کیلومتری شهر نیشابور قرار گرفته که فضای سبز و درختان سر به فلک کشیده اطراف بقعه بستری مناسب برای مشتاقان اهل دل به وجود آورده است. فرم، نما، مصالح و رنگ عمارت، به گونهای عمل شده که گویی این عمارت همانند گلی مستغرق در باغ است. شایان ذکر است که این عمارت، مقام زیباترین کوشک را در باغهای ایرانی به خود اختصاص داده؛ شرق باغ، آرامگاه خیام- فیلسوف، ریاضیدان و منجم بزرگ مسلمان و جهانی- را در خود جای داده است، که مقصد بسیاری از ایرانگردان و جهانگردان است.
این بنای زیبا و باشکوه با ایوانهای بلند و گنبد کاشیکاری شده خوش آب و رنگ، دارای پلانی مستطیل به ایوان بلند ورودی در شمال، فضای مربعشکل مدفن امامزاده در مرکز، و فضایی چهار ایوانی با ارتفاع گنبد کوچکتر در مجاورت غربی فضای یاد شده که مدفن امامزاده ابراهیم بن موسی بن جعفر علیهالسلام است. گنبد فیروزهایرنگ بنای مزار امامزاده محمد محروق، تزئینات کاشی ایوان ورودی و کتیبههای خطی معقلّی بر رویهی خارجی دیوار، از دلنوازترین جلوههای هنر کاشیکاری ایرانی است. کاشی های ازاره آن از زمان نادر شاه افشار باقی مانده است. بعضی از ایران شناسان از ایوان امامزاده به عنوان دومین کاشی کاری نفیس ایران پس از مسجد شیخ لطف الله نام برده اند.
تزیینات و کتیبه های امام زاده محروق
بنای اولیه ساختمان فعلی که در سال ۹۰۷ ه.ق در باغی سرسبز ساخته شد و دارای یک سری تزیینات اولیه می باشد. اما تزیینات عمده آن مربوط به سال ۱۳۳۸ ه.ش(شروع مرمت و تزیینات) تا ۱۳۴۱ ه.ش(خاتمه) یعنی همزمان با حکومت محمد رضا پهلوی است؛
در کل تزیینات خارجی امام زاده بسیار پیچیده و متنوع است اما داخل امام زاده بسیار ساده است و فقط کاشی کاری در ازاره جداره ها و گچ بری های ساده روی فیل گوش های منتهی به گنبد دیده می شود.
دلیل توجه به تزیینات خارجی می توان به دلایلی مانند مورد توجه بودن و شاخص بودن نما برای نشان دادن معماری و تزیینات اسلامی است که در عین اینکه پیچیده و متنوع است اما هیچ گونه خلق و خوی جانوری نداشته و با مفاهیم معنوی آمیخته است. اما همین که کفش ها را از پا در آورده و وارد فضای داخلی می شویم از تجمل و تزیین آنچنانی خبری نیست و کمال سادگی را در آن می توان مشاهده کرد یعنی رهایی از تعلقات و دنیا و پا گذاشتن به دنیای معنویت.
درباره مرمت آن بوسیله دولت محمد رضا پهلوی می توان گفت او ضمن اینکه به خیام به عنوان یک فیلسوف و دانشمند جهانی توجه داشته و برای او آرامگاهی در نظر گرفته -(قبل از سال ۱۳۴۱ آرامگاه خیام کنار امامزاده قرار داشته و چون کنار هم بوده اند و جلوه ی زیبایی نداشته به همین دلیل دستور نبش قبر خیام و انتقال وی به آرامگاه کنونی را داده اند)- به امام زاده هم اهمیت داده و آرامگاه او را به نحو اعلایی مرمت نموده است به طوری که سبک و نحوه تزیینات, همان تزیینات زمان ساخت بنای اولیه یعنی دوره صفوی را یاداور می شود این تزیینات حد اکثر خوانایی را با معماری و تزیینات اسلامی داراست.
خطوط نوشته شده در دوران صفوی با خطوط نوشته شده در مرمت دوران پهلوی شباهت دارد و بطور کلی تزیینات مرمتی طوری طراحی شده که با تزیینات اولیه صفوی منافاتی نداشته باشد و شبیه آن ها باشد البته نمی توان این واقعیت را پنهان کرد که با نگاه حرفه ای و دقت بیشتر می توان به تفاوت هایی پی برد.
البانی هذه العماره سیادت و نقابت پناه امیر کمال الدین شاهمیر حسین الساعی محمد یوسف». روی کتیبه؛ سوره ی مبارکه ی «لم یکن الذی کفرو ...» تا اخر در سمت راست ایوان در بالا نصب نموده اند. قطعه شعری از زمان شاه سلطان حسین به جای مانده و تاریخ آن 1119هـ.ق می باشد بدین مضمون:
در زمان دولت شاهنشـــــــــه گیتی ستــان شاه دین سلطان حسین عادل صاحبقــــراندر طرف چپ، کتیبه ی دیگری است از ناصر الدین شاه قاجار، که دو سهم آب یکی از رودخانه ی بوژمهران و دیگری از رودخانه ی فرخک، که دو سهم آب رودخانه ی فرخک، به وسیله ی شاهزاده پرویز میرزا، برای امامزاده وقف شده است به سال 1297هـ.ق. در زمان شاهنشاه جمجاه اسلام پناه السلطان بن سلطان و الخاقان بن خاقان ناصرالدین شاه قاجار خلد اله ملکه در عهد ایالت نواب مستطاب مالک الرقاب عم اکرم شاهنشاه حسام السلطنه مراد میرزا دام الشوکة و تصدیق نواب مستطاب شاهزاده پرویز میرزا دام الجلا له از قرار رقم قدر و توام مالیات دوسه یکی از میان رودخانه ی فرخک که وقف امامزاده لازم التعظیم امامزاده محمد محروق و امامزاده ابراهیم می باشد به تخفیف ابدی مقرر فرمودند که همه ساله منافع آن را صرف و خرج بقاع منوره ایشان نمایند و ... .
سبقت بُعد تاریخی امامزاده محمد محروق (ع) بر حکیم عمر خیام
مظلومیت شهادت امامزاده محروق(ع)به حدی بود که دو سال بعد از شهادتش در سفر امام رضا(ع)به نیشابور مرقد او مورد زیارت آن حضرت واقع گردید و لذا این مکان نخستین قدمگاه امام رضا(ع)در نیشابور است. لذا سنگ یادبودی(اثر دو جای پای ) که همانند بقعه قدمگاه در مرقد اما مزاده محروق(ع)نیشابور قرار داده شده و گویند جای پای امام رضاست... . امام رضا هنگام گذشتن از نیشابور به زیارت این امامزاده رفته اند. همچنین تدفین بزرگان زیادی از نیشابور از جمله حکیم عمرخیام به خاطر این مکان مقدس در نزدیکی آن خودگواه بر این اهمیت و قداست این مکان است.
امام زاده ابراهیم:
در کنار بقعه ی امامزاده محمد محروق امامزاده ی دیگری بنام ابراهیم در بستر خاک آرمیده است که بقعه ی او نیزدر جوار امامزاده محمد محروق، آن رونق و معروفیتی را که می باید نیافته است. حرم وی به وسیله ی دری به حرم امزاده محمد محروق راه دارد. ارتفاع گنبد کوچکتر از گنبد امامزاده محروق است. این ابراهیم را از فرزندان بلافاصله ی موسی بن جعفر علیه السلام دانسته اند.
چاه مراد:
در سمت قبله امامزاده جایی است که آن را دارالحفاظ می گویند و در سمت راست آن چاهی قرار داشته و گفته اند، دختری که گویا همسر امامزاده محمد محروق بوده است در آن چاه غیب شده و تا این اواخر دختران دم بخت از این چاه مراد می خواستند که اکنون سر آن را پوشانیده اند و از اذهان بسیاری دور شده، در سالیان اخیر بقعه ی امامزاده مرمت شده استف تعدادی از بزرگان نیشابور داخل حرم امام زاده مدفون می شدند از جمله نماینده ی نیِّرالدوله بنام حاج محمد مهدیخان اعتماد الایاله و برادرش عبد الباقی خان، پسران بابا خان درست زیر قدم داخل امامزاده کنار یکدیگر را می توان نام برد که در تعمیرات جدید سنگ های مرمر این دو مقبره را بر داشته اند.
بنام خدا
این بنا از نوع کاروانسراهای تابستانی یا باز بوده و از آجر با ملات گچ ساخته شده است . این بنا یکی از بناهای شاخص دوره صفوی می باشد و نحوه شکل گیری طاق ها و پوشش بنا نشان دهنده این مسئله است . کاروانسرای قدمگاه درحدود 25 کیلومتری شهر نیشابور، بخش زبرخان، روستای قدمگاه و در فاصلهی حدود 100 متری باغ قدمگاه و در جبههی غربی خیابان منتهی به بقعهی قدمگاه قرار دارد. این اثر در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۱۰۹۱۳ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
در گذشته، در همسایگی بقعهی قدمگاه، دو کاروانسرا، یک چاپارخانه و یک حمام، وجود داشته، که قدمت یکی از این کاروانسراها به عهد شاه عباس صفوی میرسیده، اما امروز، اثری از آن کاروانسرا نیست و دیگری، کاروانسرایی است که در اواخر همین دوره (صفوی)، در جوار باغ قدمگاه، واقع شده است، این کاروانسرا در گذشته، به عنوان محل استراحت و اسکان مسافران، تاجران و ... بهرهبرداری میشده و امروزه به عنوان یک اثر معماری، تاریخی و فرهنگی، یکی از بناها و جاذبههای گردشگری شهر قدمگاه و شهرستان نیشابور است.
مشخصات و ویژگیهای ساختی و معماری:
حیاط مرکزی کاروانسرا، دارای تقریباً 625 متر مربع، مساحت است. باراندازی مرکزی در درون این حیاط قرار داشته، که اکنون، اثری از آن نیست. در این بنا، 18 ایوانچه سامان یافته است که در انتهای هر کدام از آنها، حجرهای متصل به آن، پیرامون حیاط قرار گرفته است. در درون همهی ایوانچهها و حجرهها، بخاری دیواری و طاقچههایی، تعبیه شده. کف ایوانچهها از کف حیاط، حدود یک متر، بلندتر است.
اصطبلهای کاروانسرا، به شکل U ساخته شدهاند و سرتاسر پشت حجرهها، دور تا دور کاروانسرا را در بر گرفته و تنها در محل هشتی ورودی و ایوان غربی، قطع شدهاند. چهار ورودی، در چهار گوشهی فرعی حیاط کاروانسرا، این اصطبلها را به حیاط، مرتبط میسازد.
ایوان ورودی کاروانسرا، همسطح با دیوارهای طرفین، ولی بلندتر از آنها، برپا گردیده، و طاقنماهایی کمعمق و تزئینی، با قوس کلیل، در دو طرف ورودی، روی دیوارها، اجرا شده است.
در هر گوشه کاروانسرا یک ورودی به یک فضای باز مشتمل بر دو سالن طولانی باز شده است که در حقیقت این سالن ها مال بندها یا طویله های کاوان سرا بوده اند. در هر گوشه ای از کاروانسرا یک سکویی ایجاد شده است که در حد فاصل بین دو مال بند یا طویله قرار گرفته است و حدود یک متر از زمین ارتفاع دارند و این سکوها به باربند معروف بوده اند . وقتی مسافران می آمدند بار خودشان را بر روی این سکوها می گذاشتند و خودشان در درون حجره ها استراحت می کردند .
این اثر تاریخی با مالکیت موقوفه پس از ثبت در فهرست آثار ملی کشور به همت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و شهرداری قدمگاه مرمت و بازسازی شده و هم اکنون با عقد قرارداد طولانی مدت در اختیار شهرداری قدمگاه قرار گرفته است و به عنوان مجتمع رفاهی خدمات گردشگری از قبیل ، مرکز تولید و عرضه صنایع دستی، موزه و نمایشگاه دائمی تغییر کاربری داده و مورد بهره برداری قرار گرفته است.
منبع برخی از مطالب وبلاگ زیر می باشد.
abarshahr.blogfa.com
بنام خدا
یکی از با ارزش ترین آثار تاریخی مشهد ، بقایای مسجد تابران توس است. در جریان کاوشهای باستانشناسی که در سال 1379 ه.ش برای شناخت آثار شاخص شهر تابران انجام می شد ، در یکصد و پنجاه متری جنوب غربی بنای هارونیه بقایای بنای آجری با ستون های مدور و چند کف آجری کشف گردید که جزء قدیمیترین و یکی از منحصر به فردترین مساجد موجود در خراسان می باشد. مطالعات باستانشناسی و تحقیقات معماری نشان می دهد که این بنا احتمالا در دوران سلجوقی ( قرن پنجم هجری قمری) احداث گردیده و بعدها به بخشی از مدارس ( نظامیه ها ) دوران سلجوقی تبدیل شده است. بنا به قولی بعدها مدرسه ای نیز به این مسجد ضمیمه شده که تا زمان ویرانی توس در دوره تیموریان رونق داشته است.
این مسجد، جزء نخستین مساجد ساخته شده در ایران است که فاقد ایوان و گنبدخانه بوده و روند تحول ستون در مسجدهای سبک خراسانی را در آن به روشنی میتوان دنبال کرد.
ساختار معماری این مسجد سرپوشیده و دارای تزئینات نقاشی، گچبری، آجرکاری است. این بنا دارای شبستانی ستوندار، حیاط مرکزی و رواقی بر گرداگرد حیاط بوده است، که بخش هایی از آن در حال حاضر آشکار شده است. در حمله وحشیانه مغولان به خراسان، شهر تاریخی تابران نیز دست خوش ویرانی گردید که نمونه آن در این مسجد آشکار است. به دلیل ویرانی مسجد امروزه اثری از پوشش و یا تزئینات آن باقی نمانده است اما نقوش چند کف فرش آجری و مقداری گچبری مکشوفه، زیبایی آن را در دوران آبادی نشان می دهد. طبق شنیده ها بانی این اثر به احتمال زیاد خواجه نظام الملک توسی می باشد.
مسجد جامع تابران به طول 94 متر و عرض 53 متر به سبک شبستانی ستوندار اولیه (خراسانی)ساخته شده و شامل شبستان قبله (جنوبی)، صحن و شبستان شمالی است. ضمن کاوشهای باستان شناسی در مجاورت ضلع غربی و شمالی مسجد شواهدی دیده شده است که بر وجود بازارهایی در آن مکان دلالت دارد. پس از مدتی که از بنیان مساجد جامع گذشته در نیمه شرقی شبستان جنوبی مدرسهای وسیع ساخته شده که دارای حجره ها و فضاهای معماری متناسب با آن دوره بوده است.
در مورد مسجد به چند نکته زیر می توان اشاره کرد:
این مسجد در فاصله تقریبا 150متری بنای مشهور هارونیه واقع شدن ، نشان می دهد که به احتمال بسیار زیاد محوطه ای که اکنون هارونیه و مسجد جامع تابران در آن قرار دارند، مرکز شهر تاریخی توس بوده است. آنچه این گمان را تقویت می کند، وجود آثار باقی مانده از بازار در ضلع غربی و شمالی این بنا می باشد. این موضوع می تواند در طرح احیای شهر توس که از چند سال پیش در جریان است، دارای اهمیت بسیار باشد.
.
مرمت مسجد توس، یکی از دقیقترین و اصولیترین مرمتهایی است که با امکانات فعلی به انجام رسیده و مورد تأیید کمیته فنی معاونت میراث فرهنگی و شورای فنی- راهبردی استان نیز قرار گرفته است. آثار بیرون آمده از زیر خاک نیز خوشبختانه توسط کارشناسان به خوبی مرمت شده و ایجاد سقفی مناسب بر فراز کل محوطه، آن را در برابر حوادث جوی نیز محافظت می کند. نصب طناب هایی به دور محوطه و عدم امکان تماس افراد با آثار کشف شده، آنها را از صدماتی که ممکن است توسط بازدید کنندگان وارد شود نیز محفوظ می دارد.
به نظر می رسد آثار موجود کامل نباشد و حداقل با توجه به موقعیت مسجد و بازارهای مذکور، می توان امیدوار بود که در جریان کاوش های آینده، بخشی دیگر از این مسجد و مدرسه و دیگر بناهای مرکز شهر تاریخی توس از زیر خاک بیرون آورده شود. جالب اینکه فرو رفتگی ستون های ضلع جنوبی مسجد در زیر آسفالت اتوبانی که به سوی آرامگاه فردوسی کشیده شده، تردیدی باقی نمی گذارد که بخش هایی از شهر توس در زیر این اتوبان مدفون است.
طرح بازسازی و احیاء شهر تاریخی توس، از دهه 70 آغاز شده، اما تاکنون گزارشی از پیشرفت های به عمل آمده در این زمینه به صورت عمومی منتشر نشده است. اکنون کشف چنین آثاری در این مکان نشان می دهد؛ اصلی ترین کاری که باید در این باره صورت داد، کاوش های باستان شناسی به صورت گسترده است. این کار موجب کشف بقایای شهر می گردد و آنچه از زیر خاک بیرون خواهد آمد، نقشی مهم در تهیه نقشه شهر آینده توس خواهد داشت. البته ساخت و سازهای گسترده در سالیان گذشته در محوطه توس، این کار را با مشکلاتی بسیار مواجه ساخته است، اما باید امیدوار بود که در آینده ای نه چندان دور، توس پس از گذشت 6٠٠سال ویرانی، حیاتی تازه از سر گیرد.
امروزه این مکان به صورت سایت موزه باستانشناسی مورد بازدید گردشگران داخلی و خارجی قرار میگیرد و از اصلی ترین موزه های مشهد است . در جریان کاوشهای باستانشناسی که از سال 1383 در شهر توس آغاز شد،40 ستون از ستونهای مسجد- مدرسه توس که در شمار آخرین آثار باقیمانده این شهر پیش از حمله مغول است کشف و مرمت شد تا در برابر دید پژوهشگران و معماران قرار گیرد. این بنا به شماره ۱۷۵۸ در فهرست آثار ملی ایران نیز ثبت شده است.
بنام خدا
هارونیه، مرتفع ترین، چشمگیرترین و قدیمیترین ساختمان ، بنایى ناشناخته و پر رمز و راز و تنها اثر برجاى مانده از شهر باستانى طوس است.این بنای مربع شکل ، ساخته شده از آجر، ماسه و گچ است.هارونیه نامی جدید است که به این بنا نهاده اند اساسی علمی و قدمت زیادی ندارد. این بنا تا حدود صد سال پیش ویرانه و بی نام بود اما از زمان احداث آرامگاه جدید فردوسی در سالهای 1308 تا 1313 خورشیدی عوام آن را نخست نقارهخانه و سپس زندان هارون یا بقعه هارونی نامیدند و آن را به هارون الرشید نسبت می دهند و آن به خاطر اینکه این ساختمان زیر زمینی دارد که عقیده عمومی مردم این است که به عنوان زندان از آن استفاده می شده است.حال آن که نه تنها بنا از لحاظ شکل و نقشه هیچ گونه شباهتى به زندان ندارد، بلکه طبق مستندات تاریخى نیز نمی توان هیچگونه ارتباطى بین این اثر و هارون الرشید، خلیفه عباسى یافت؛ چرا که مقر و مرکز فرماندهی هارون الرشید بغداد بوده و تنها در سال193 ه.ق که به قصد سرکوب شورشها در ترکستان، به خراسان سفر کرده بود، در بین راه بیمار شد و در سناباد توس وفات یافته است و در کاخ و باغ حُمید بن قحطبه (والی پیشین خراسان) مدفون شده و فرصتی برای ساخت چنین بنایی نداشت.
پس از مرگ هارون، پسرش مأمون برای وی بقعهای ساخته که پیشوای بزرگوارمان، امام رضا (ع) پس از شهادت نیز در همین بقعه دفن میشوند. بنابراین «بقعه هارونی» در اصل همان بنای بقعه مطهر امام رضا (ع) است، که ضریح مطهر امام در قسمت غربی آن قرار گرفته است. احتمالا به سبب آن که نام توس پس از نوقان، به تابران داده شده است، این بنا هم به سهو هارونیه یا بقعه هارونی خوانده شده است.
درباره تاریخ ساخت هارونیه نظرات مختلفی ابراز شده و قدمت آن را به حدود قرن هشتم و هفتم هجری قمری و حتی قبل از آن نسبت می دهند. برخی آن را خانقاه و محل تدریس امام محمد غزالی می دانند که قبل از حمله مغول ساخته شده است. ولی به احتمال زیاد بنای هارونیه بعد از واقعه مخرب مغول ساخته شده است، چرا که اگر قبل از مغول و حملهی خونین و مخرب او ساخته شده بود، همچون دیگر بناهای این شهر (مسجد و مدرسه مقابل هارونیه) از میان رفته بود ولی اصل بنای کنونی هارونیه را با توجه به شکل معمارى، به دوره ایلخانى (قرن هشتم هجرى) می دانند که بخشهایى در دوره تیمورى به آن افزوده شده است.از طرف دیگر به دلیل تشابه سبک معمارى بنا به معمارى رازى-چهارمین و درعین حال کاملترین سبک در شیوههای معماری ایران- این بنا را مربوط به قرن ششم هجرى می دانند.
تحقیقات اخیر نشان داده که هارونیه صرفا آرامگاه یا خانقاهی است گه در سده های هفتم یا هشتم هجری هم پهلو با یک بنای مذهبی دیگر و بر روی خرابه های ابنیه کهن ساخته شده است و سنگ یادبودی بنام محمد غزالی در وسط محوطه کار گذاشته شده است. چون آرامگاه « امام محمد غزالی » در توس است و محل آن دقیقاً روشن نیست ، در مجاورت این بنا به یادبود این دانشمند ، سنگ مزاری نصب شده است . محل جدیدی که به تازگی در این محوطه توسط باستان شناسان پیدا شده ، می گویند مدرسه یا مسجد بوده است.
در حفاریهایى که به سال 1354 در این بنا صورت گرفت، ضمن پیداشدن سفالهاى مربوط به دوران سلجوقى، تیمورى و صفوى، جرز بسیار قطورى از سنگ و ملاط ساروج که یادآور پىبناى آتشکدههاى ساسانى است، مشاهده شد و آثار بهدست آمده نشان میدهد که پى این بنا سابقهاى خیلى پیش از قرن ششم داشته است.
کاربرى بنا
درباره هدف از احداث بنا و کاربرى آن نیز اختلاف نظر وجود دارد. برخى این مکان را مدرسه یا خانقاه و همچنین مدفن امام محمد غزالى می دانند (قرن ششم) و برخى دیگر آن را مسجدى می دانند که بعد از هجوم مسلمانان به ایران بر روى آتشکده ساسانى ساخته شده است. از آنجا که در قسمت شمالى بنا یک ردیف اتاق دیده می شود، این سؤال در ذهن بیننده ایجاد می شود که این مکان باید محل تدریس و علمآموزی باشد. با این فرضیه میتوانیم ارتباط اثر را با امام محمد غزالى دریابیم؛ چرا که امام محمد غزالى پس از آنکه تدریس در نظامیه بغداد را نپذیرفت در طوس ماند و همانجا خانقاهى براى صوفیان و مدرسهاى براى طلاب دایر کرد و شبانه روز خویش را به عبادت خدا و خدمت به خلق می گذراند.
هنگامى که سرگرم این کار بود، اجلش فرا رسید و در طابران طوس که موطن وى بود، بدرود زندگى گفت و در همان جا مدفون گشت. پس از پایان مرمتساختمان، سازمان حفاظت آثار باستانى، سنگ مقبرهاى به عنوان یادبود این عالم بزرگوار در جلو بنای یادشده نصب کرده است. عبدالحمید مولوى با استناد به برخى منابع تاریخى، هارونیه را خانقاه خواجه عثمانبنهارون، استاد معینالدین چشتى، قطب صوفیه چشتى در هند مىداند که به یادبود پدرش در قرن ششم خانقاهى در طابران طوس ساخته است.
وى این نظریه را که بنا خانقاه و مقبره امام محمد غزالى بوده رد می کند؛ چرا که مورخان و جهانگردانى که از قرن ششم و هفتم به بعد به طوس سفر کرده اند، مدفن غزالى را خارج از باروى شهر (در قبرستان عمومى شهر) ذکر کردهاند حال آنکه برطبق برخى منابع مکتوب، هارونیه داخل حصار طوس قرار داشته است.
تحقیق در موقعیت دقیق شهر طوس عهد غزنوى و سلجوقى یا طابران و اختلاف محل آن با طوس مغولى که به دست پسر تیمور ویران شد و تطبیق حاصل تحقیق بر زمینهای کنونی طوس ویران ممکن است محل مدرسه و خانقاه غزالى را به مقبره کنونی فردوسى نزدیکتر از محلى نشان بدهد که امروز در آن جا نشان قبر غزالى را باید جست.
بنابراین لازمه روشنشدن آن، حفاریهای گسترده باستانشناسى در ویرانه هاى طوس است. همچنین گفته شده است که در اوایل نیمه سده هشتم یکی از سادات معتبر ولایت طوس به نام امیر نظامالدین علی (جدّ سیدعبدا... برزشآبادی) این خانقاه را به همراه دو خانقاه دیگر در روستاهای برزش آباد و ویرانی برای یکی از شیوخ بزرگ کبروی به نام شیخ عبدا... غرجستانی ساخته است.
از مجموعه یافتههای تاریخى و خصوصیات معمارى بنا و شباهت سبک آن به سبک رازى و مقایسه با نمونه هاى مشابه همچون آرامگاه علاءالدوله در سمنان، مقبره سلطانسنجر در مرو و قبر بابالقمان در سرخس، مقبره بودن بنا بسیار منطقیتر به نظر میرسد. غیر از خصوصیات معمارى، طاق کوچکى که در ضلع شمالى بنا وجود دارد و جمله «الدنیا ساعه» که بر روى گچبرى آن منقوش است، خود دلیل دیگرى بر مقبره بودن بناست، چون این جمله را فقط در مقبرهها به کار مىبرند. هر چند حفارى که در موقع مرمت در اطراف بنا انجام شده و مشخصشدن پى بناهایى که در مجاورت آن وجود داشته، این گمان را که این مکان بخشى از یک مجموعه معمارى بوده تقویت می کند.
معمارى بنا
هارونیه بنایی آجری و مربع شکل است. هیچگونه تزیین کاشى در آن به کار نرفته است، این بنا بهصورت چهارضلعى است که ابعاد آن در اضلاع مختلف به علت وجود قناسى نابرابر است. فضاهای داخلی آن شامل ورودی ایوان، چهار شاه نشین، گنبدخانه و سه اتاق فرعی است که تمامی این قسمتها در معرض دید عموم قرار دارد.
در محوطه بیرونی این بنا سنگ یادبود کوچکی از امام محمد غزالی قرار دارد و باغچه مستطیل شکل بزرگی نیز بر طبق نقشه اولیه بنا، رو به روی ایوان هارونیه طراحی و ساخته شده است. این بنا مشتمل بر یک فضای مربع شکل وسیع، گنبد دار است که در انتهای بنا سه حجره یا اتاقک با تزئیناتی شامل گچبری قرار دارند تزئینات خارجی آن منحصر به قاب های عمودی و ستون نماهای طرفین ورودی است. راه پله هایی دارد که می توان به طبقه دوم بنا رفت فعلاً آن را بسته اند و طبقه دوم فضای بسیار کوچکی دارد. ابعاد آن به ترتیب ضلع شمالى 5/19متر، ضلع جنوبى 20متر، ضلع شرقى 28متر، ضلع غربى29متر است.
ارتفاع گنبد از کف بنا26متر، ارتفاع ایوان 21متر، ارتفاع گنبد کوچک قسمت شمالى 11متر، طول و عرض گنبدخانه 12×12متر و ارتفاع کمرپوش بنا از کف 9متر است. داراى یک ورودى در سمت جنوب با سردر بسیار بلند بدون تزیینات کاشى و به طور کامل آجری و نیز گنبدخانهاى که در سطح وسیعى پوشیده است. چهار پلکان مارپیچ در گوشهها و سه اطاق فرعى در ضلع شمالى قرار دارد. درون گنبد ساده است و مقرنسکاریهایى مربوط به دوره تیمورى در رواق وسطى پشت ضلع شمالى گنبدخانه دیده مىشود.
مقایسه بنا
بقعه هارونیه به خاطر اندازه و انفراد و حجم جمع و جورش بنایى بسیار جالب است و آرامگاه سلطان سنجر در مرو را به یاد می آورد. مقایسه این دو بنا با بناى جبل سنگ (گنبد جبلیه) در کرمان که از قرن هفتم ه.ق است و روشنتر از دو بناى یاد شده، خصلت ساسانى در آن آشکار است، پیشرفت معمارى را مدنظر قرار می دهد. بناى طوس اگرچه کوچکتر است در تناسب با وقارش به آرامگاه الجایتو شباهت زیاد دارد.
شیارهاى عمودى که به نما ظاهرى نیرومند می دهد سرمشق آن در گنبد سلطانیه است و پاره اى از اسپرهاى گچبرى مقبره بایزید در بسطام را به خاطر می آورد. درباره شباهت هارونیه با مقبره سلطانسنجر و گنبد سلطانیه می توان چنین گفت که در هر سه بنا بخش انتقالى حساس از گنبدخانه به گنبدى که در بالاى آن قرار گرفته به طرز زیبایی بهوسیله توسط دهلیزهاى گوشهاى که سهکنجها را پنهان ساخته انجام پذیرفته است و این حسن عمل برخلاف گنبدهاى اولیه سلجوقى است که در آنها سهکنجها بهصورتى ناهنجار از بیرون نمایان است.
قاعده مدور گنبد که بیشتر در دوره هاى پیش فقط به صورت هشت گوشه برهنه اى بود، داراى رواقهایى است که دهلیزهاى آنها با آجرچینى هاى مشبک تزیین شده و بدین طریق بدون اینکه چیزى از سادگى کل بنا بکاهد، صلابت حجم آن را تعدیل کرده است.
موزه تخصصی معماری استان خراسانرضوی بهتازگی در محل این بنا احداث شده و از این طریق نمونههایی برجسته و بارز از معماری ایرانی، در معرض دید علاقهمندان قرار گرفته است. همچنین در فضای بیرونی و پیرامونی هارونیه، سنگهای آرامگاهی به نمایش در میآیند که شامل تعدادی سنگ قبر از روستاها و شهرهای اطراف و نمونههایی از حجاری و سنگتراشی هستند.
بنای هارونیه شباهت زیادی به چهار طاق های دوره ساسانی دارد. ورودی اصلی بنا در قسمت جنوبی و دو ورودی دیگر در قسمت شرقی و غربی ساختمان است. تزئینات خارجی آن منحصر به قابهای عمودی و ستون نماهای طرفین ورودی میباشد.
گنبد هارونیه در دهه های اخیر به همت انجمن آثار ملی و میراث فرهنگی خراسان مرمت و باز سازی شده است. این بنا در 25کیلومترى شمالغربى مشهد در حاشیه غربى جاده مشهد - توس در ابتدای بولوار پردیس، بولوار اصلی و ورودی شهر توس قرار دارد.
بنام خدا
ابوالقاسم فردوسی در سال 329 قمری در پاژ بدنیا آمد. گویند وی از نجیب زادگان توس و از طبقه ی دهقانان ( "دهقانان" یک طبقه از مالکان بودند که در دوره ی ساسانیان و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامی در ایران زندگی می کردند و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقه کشاورزان و اشراف درجه اول را تشکیل می دادند و صاحب نوعی "اشرافیت ارضی" بودند. )بود. فردوسی چهل ساله بود که ادامه کار هزار بیت سروده (دقیقی توسی)را دنبال نمود. وی نظم داستانهای ملی را آغاز و آن را با شصت هزار بیت به اتمام رساند.
فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد. بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.
اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد. علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.
بعضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد. ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".
گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت. تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند. در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.
اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد. شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.
فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد. او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.
به نوشتۀ نظامی عروضی چون جسد شاعر را از دروازۀ رزان بیرون بردند تا در گورستان عمومی شهر دفن کنند یکی از روحانیون سنّتگرای متعصّب طوس به بهانۀ این که وی رافضی (شیعه) بوده از دفن جسدش در گورستان عمومی ممانعت به عمل آورد، در نتیجه جنازه را به داخل شهر بازگرداندند و داخل باغ خود واقع در مجاورت دروازه رزان به خاک سپرده ند. خاک جای او زیارتگاه اهل دانش و معرفت بود و باآنکه بارها آن را با خاک یکسان کردند از نو ساخته میشد. گزارشی نه چندان درست از «پیشگفتار بایسنقری» ساختن نخستین بنا بر مدفن فردوسی را به ارسلان جاذب، سپهدار توس در زمان فردوسی، نسبت داده که یاد او در دیباچهٔ شاهنامه آمده است. او به خاطر ارادت به فردوسی بر آرامگاه او قبهای ساخت. نظامی که حدود صد و چند سال پس از درگذشت شاعر این خبر را داده خود گور وی را در مقابل دروازۀ رزان زیارت کرده است. پس از آن هم کسان دیگری گور شاعر را در همان محل دیده یا زیارت کرده و از آن خبر داده اند.
به ظاهر در هنگام یورش غزها در سالهای ۵۴۸، ۵۵۲ و ۵۵۳ ه.ق و سپس لشکریان چنگیز و پسرش تولیخان در سالهای ۶۱۷ و ۶۱۸ ه.ق به توس، هنوز پابرجا بود. برخی از مستشرقین در سفرنامه های خود از آرامگاه فردوسی نام می برند که گویا تا حدود یکصد سال پیش وجود داشته است.شهری که باغ آرامگاه فردوسی میان ویرانه های آن ساخته شده یکی از شهرهای ولایت شانزده هزار کیلومتری طوس بوده است. طوس چهار شهر مهم به نامهای: نوقان (مشهد کنونی)، تروغبَذ (طرقبه)، رادکان (بین چناران و قوچان) و طابران (فردوسی کنونی) داشته است. شهر طابران تقریباً از زمان فردوسی (قرن چهارم) مرکز ولایت شده و آرام آرام به « شهر طوس» شهرت یافته است، اکنون هم اهالی مشهد به آن فردوسی می گویند.
این شهر چند بار ساخته و باز ویران شده است. آخرین بار توسط پسر تیمور (میرانشاه) در اواخر قرن هشتم تخریب شده و دیگر بازسازی نشده است. این شهر ویرانه حدود 350 هکتار وسعت و بارویی به طول تقریباً 7 کیلومتر دارد. شهر چند دروازه و یک ارگ داشته که اکنون ویرانه های ارگ و چند تا از دروازه های آن باقی مانده است. فاصلۀ این شهر از مشهد حدود 4 فرسخ (24 کیلومتر) است.
آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی
در هنگام حکمرانی گرگوز، امیر مغول (۶۳۸–۶۴۱ ه.ق) برای بنیان قلعه ای در توس، بنای آرامگاه را ویران و از مصالح آن برای بنای قلعه بهره برده شد. سپس در روزگار فرمانروایی غازان خان، امیر ایسن قُتلُغ ساختمانی بر آن برپا کرد و خانقاهی در کنارش ساخت. پیش از پایان ساخت، امیر ایسن قتلغ درگذشت. آرامگاه فردوسی تا حدود نیمهٔ سدهٔ هشتم ه.ق آشکار بود، آنچنانکه در نزهةالقلوب آمده که آرامگاه فردوسی در کنار قبر محمد غزالی و معشوق توسی و بر جانب شرقی توس بوده است، با اینکه این نشانی چندان دقیق به چشم نمیآید. در تذکرة الشعرا گزارش شده که مدفن فردوسی در توس و کنار بنای عباسیه است که جای او معلوم است. به گمان محیط طباطبایی، «عباس» و «عباسیه» از «آیسن» و «آیس» دگرگونی یافته و گزارش دولتشاه سمرقندی اشاره به همان خانقاهی است که امیر ایسن قتلغ ساخته بود و جایگاه کنونی آن، نزدیک به هشتصد متر با آرامگاه فاصله دارد و به هارونیه شناخته میشود. عبیدالله خان ازبک در یورشهایی که به خراسان و بنا به تعصبی که بر ضد شیعیان داشت، دستور ویرانی آرامگاه فردوسی را داد.
فریزر، مأمور کمپانی هند شرقی، در سال ۱۲۳۶ ه.ق از آن دیدن کرد و در گزارش خود آن را مدفنی محقر با گنبدی کوچک توصیف کرده است. پس از آن، خانیکوف، پژوهشگر و کنسول روس و رییس هیئت اعزامی به خراسان، در دیدار خود از توس، نشانی از آرامگاه ندید. اما با نگرش به گزارش لرد کرزن انگلیسی، آرامگاه فردوسی همانگونه که فریزر گزارش کردهبود، تا حدود سال ۱۲۵۴ ه.ش آشکار بوده است، اما پس از آن، گندمزار آن را پوشاند. ژوکوفسکی هم در سال ۱۸۹۰ م آن را در زیر تپهای پوشیده با آجر و قطعه های کاشی گزارش کردهاست. بعدها هنگامیکه عبدالوهاب آصفالدوله والی خراسان بود، از سوی ناصرالدین شاه به جستجوی آرامگاه مأمور شد و با راهنمایی چند فرانسوی که از توس دیدن کرده بودند، موفق به یافتن آرامگاه شد و با نگرش به ساخت بنایی شایسته در آینده، بهطور موقت دو اتاق بر آن ساخت. محمدتقی بهار در ۱۳۱۸ ه.ق از آن بازدید کرده و آن را «زمینهٔ آمادهای برای بنا» یافتهبود. او در سال ۱۳۰۲ ه.ش (۱۳۴۱ ه.ق) در مقالهای آرامگاه را سکویی بی سقف و محصور توصیف کرده بود.
بعد از جنگ جهانی اول که شور و احساسات ملی در ایران بالا گرفته بود، در مجامع و مطبوعات قدرشناسی از فردوسی و لزوم بنای شایستهای بر سر خاک او مطرح گردید. ملک الشعرا بهار که طوس را زیارت کرده و تنها سکویی بی سقف و دیوار به جای بنای آصف الدوله یافته بود، در ۱۲۹۹ در هفته نامهٔ نوبهار خود مقالهایی در لزوم بنای آرامگاه نوشت. پس از تأسیس انجمن آثار ملی در سال ۱۳۰۱، به همت محمدعلی فروغی رئیس انجمن کوششهایی برای ساختمان آرامگاه آغاز شد. چون نیت این بود که آرامگاه شاعر بزرگ ملی به هزینهٔ مردم و نه از بودجهٔ دولت ساخته شود، در ۱۳۰۴ با نشر بیانیهای از مردم خواستند که اعاناتی برای این منظور به حساب انجمن پرداخت نمایند.
در اردیبهشت سال ۱۳۰۵ کیخسرو شاهرخ که نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود، مأموریت یافت به همراه گروهی از طرف انجمن برای تعیین محل دقیق خاکسپاری فردوسی از تهران به شهر طوس سفر کنند. پس از جستجو در باغ حاج میرزا علی قائم مقام نایب التولیه، تختگاهی یافتند که طولش شش متر و عرضش پنج متر بود و آن همان مدفن فردوسی بود. آندره گدار رئیس اداره باستانشناسی، مقبره را به شکل اهرام مصر طراحی کرده بود و ساخت این طرح در مراحل اولیه پیش رفته بود ولی با مخالفت ذکاءالملک فروغی این طرح تخریب شد تا به جای آن مقبرهای به سبک ایرانی هخامنشی ساخته شود. طراحی این مقبره بر عهده حسین لرزاده گذاشته شد. اشعار کتیبهها به خط استاد عمادالکتاب نوشته شده و سپس بر سنگهای نما انتقال داده شده. ساختمان آرامگاه در سال ۱۳۱۱ آغاز و در مدت ۱۸ ماه به پایان رسید و برای جشن هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شد. برای تأمین کسری هزینه ۱۶۰هزار برگ بلیت بختآزمایی ده ریالی چاپ و از طریق شعبه های بانک ملی ایران توزیع شده بود.
پس از آن هم در اوایل قرن چهارده خورشیدی به مناسبت هزارمین سال ولادت فردوسی تصمیم به ساختن بنای آبرومندی برای وی گرفته شد. بنای آرامگاه فردوسی در سال 1313 به مناسبت جشن هزاره حکیم توس و با هدف گرامیداشت سی سال رنج این شاعر بلندآوازه ایران زمین در سرودن شاهنامه گرانقدر، در شهر توس به بهرهبرداری رسید. این آرامگاه در قالب مجموعه ای فرهنگی به نام باغ آرامگاه فردوسی، در شهر توس در بیست کیلومتری شهر مشهد، مرکز استان خراسان رضوی کنونی، به یاد ابوالقاسم فردوسی ساخته شد. بنای آرامگاه در مهر ۱۳۱۳ به مناسبت جشن هزاره فردوسی، افتتاح شد.
همزمان با افتتاح بنای آرامگاه مجسمۀ فردوسی هم که توسط هنرمند نامی ایران ابوالحسن صدیقی در کشور ایتالیا ساخته شده بود درون باغ نصب شد. بنا زیر نظر گروهی از نخبگان فرهنگی و مسئولان بالامقام ایران با نام «انجمن آثار ملی» ساخته شده است. این جمع بهترین ابیات فردوسی در شاهنامه را، که به منزلۀ شناسنامۀ تدوین شاهنامه و همت والای فردوسی است، انتخاب کرده اند که در چهار ضلع بنای آرامگاه وی حک شده است.
این بنا در سال ۱۳۴۸ با طراحی تکمیلی که هوشنگ سیحون بر اساس آرامگاه کوروش انجام داده بود، گسترش یافت و باغ اطراف آن به همراه موزه کنارش ساخته شد.
بنای نوساز چون از نظر زیرساخت (فونداسیون) دارای اشکال بود حدود ده- بیست سال بعد شروع به نشست کرد. بدان سبب در سال 1343 برچیده شد و پس از احداث تالاری وسیع در عمق چند متری زمین و انتقال جسد شاعر به آنجا مجدداً قسمت بالای آن به همان صورت پیشین بازسازی شد و در سال 1347 خورشیدی افتتاح گردید. اکنون همان بنا بر پاست و سالانه بالغ بر دو میلیون نفر بازدیدکننده و زائر از سراسر ایران و جهان دارد.
بنای جدید در قسمت داخلی تالار خود تندیسهایی از داستانهای شاهنامه (چون داستان زال و هفتخان و...) دارد که توسط فریدون صدیقی (پسر ابوالحسن صدیقی) در سال 1347ساخته شده است. در راهرو زیرزمین هم نقوشی سنگی نصب است که در سال 1313 تراشیده شده است.
نخستین بار آرامگاه توسط آندره گدار معمار فرانسوی به شکل اهرام مصر طراحی شد، اما سرانجام حسین لرزاده معمار ایرانی، آن را به شکل بناهای پرسپولیس و مقبره کوروش در پاسارگاد طراحی و اجرا کرد و پس از گذشت سال ها مهندس هوشنگ سیحون دست به کار بازسازی و طراحی آن بر اساس طرح پیشین شد.
معمار فرانسوی طرحی را برای مقبره فردوسی در نظر گرفت و تا نیمههای ساخت آن هم پیش رفت. این طرح شکلی چون اهرام مصر داشت. ذکاءالملک فروغی که آن زمان رئیس انجمن آثار ملی بود، این طرح را نپذیرفت و در جلسهای که در این انجمن تشکیل داد، قرار شد یک معمار ایرانی طرحی برای مقبره فردوسی ارائه کند. حسین لرزاده ۲۸ ساله بود که موفق شد با طراحی و ساخت آرامگاه فردوسی در طول ۱۸ ماه، مدال فردوسی را در جشن هزاره این شاعر پارسی از آن خود کند. ساختمان آرامگاه در سال ۱۳۱۳ همزمان با آیینهای هزاره فردوسی گشایش یافت. این بنا از سه قسمت تشکیل شده است که مهمترین آن، بخش میانی است. سنگ قبری از جنس مرمر به ابعاد ۱.۵×۱ متر و حدود ۰.۵ متر ارتفاع در این بخش ساخته شده و در مرکز روی سکوی مرمری قرار گرفته است.
بخش دوم شامل تالاری مربع شکل از جنس مرمر است و داخل آن با کاشی تزئین شده و چهار ستون بلند با دو سر ستون بزرگ در چهارگوشه این تالار وجود دارد. سومین بخش، محوطه پلکانی پوشیده از سنگ مرمر است که اتاق روی آن قرار گرفته و تعداد زیادی از اشعار فردوسی روی دیوار آن حک شده است. این بنا یادآور معماری پاسارگاد و مقبره کوروش است. تصویر مردی بالدار در بالای ضلع جنوبی بنای اصلی، یادآور ویژگیهای معماری پرسپولیس است. مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود و بهترین حجاران تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند. اما از آنجا که در طراحی بنا محاسبات فنی دقیق لازم به عمل نیامده بود، بویژه به سبب عدم محاسبه مقاومت خاک و مصالح پی، ساختمان آرامگاه از همان سالهای نخست شروع به جذب رطوبت و نشست کرد. تعمیرات و مراقبتهای سیساله هم کارگر نیفتاد، و ناچار لزوم تجدید بنای آرامگاه مطرح شد. به دستور انجمن آثار ملی در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت مهندس هوشنگ سیحون در سال ۱۳۴۷ به انجام رسید. این بنا در سال ۱۳۴۸ با طراحی تکمیلی که هوشنگ سیحون بر اساس آرامگاه کوروش انجام داده بود، گسترش یافت و باغ اطراف آن به همراه موزه کنارش ساخته شد.
بنای پیشین دارای نمای بیرونی شبیه بنای فعلی، اما داخل آن کوچکتر و کمعمقتر و دارای دو ورودی کمعرض شرقی و غربی بود. بنای کنونی، که سعی شده در ظاهر کاملاً شبیه بنای پیشین باشد دارای نهصد متر سطح زیربنا، و ساخته شده از بتون و سنگ و کاشی است. بخش فوقانی بنا، که در اجرای اولیه توپر بود این بار میانتهی ساخته شد. سقف داخلی آن هم با کاشیکاری معرق و متأثر از عناصر تزیینی دوره هخامنشی و عصر فردوسی روکاری شد. دیوارهای آن هم تماماً با سنگهایی از منطقه توس نماسازی شد. هیأت کلی بنا آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را تداعی میکند.
موزه توس – موزه فردوسی مشهد :
اینک باغ آرامگاه که حدود شش هکتار مساحت، و یک موزه و کتابخانه دارد، سالانه بیش از یک میلیون زائر و شیفتهٔ فردوسی را میپذیرد. موزه در گذشته، چایخانه سنتی و مکانی برای استراحت بازدیدکنندگان بود ولی بعدها در سال ۱۳۶۱ با کشف آثار باستانی در شهر قدیم توس و همچنین اهدای اشیای تاریخی توسط افراد مختلف به موزه مبدل گشت. با این همه فضلای اهل ادب ایران این مجموعه را درخور شأن رفیع فردوسی نمیدانند و در صدد توسعه و آبادی آنند.
بنای موزه توس در سال ۱۳۴۷ و با مساحتی حدود ۶۰۰ متر مر بع در ضلع غربی آرامگاه فردوسی توسط مهندس هوشنگ سیحون طراحی و به همت انجمن آثار ملی ساخته شده است. این بنا درابتدا باهدف ایجادچایخانه سنتی و اجرای نقالی توسط نقالان شاهنامه در نظر گرفته شده بود که به دلیل معرفی بهتر ارزش های فرهنگی و تاریخی توس و شخصیت حکیم ابوالقاسم فردوسی و اثر جاوید و ماندگار اوشاهنامه،در سال ۱۳۶۱ به موزه تغییر کاربری یافت. ساختمان این موزه همزمان با بنیان آرامگاه فردوسی در بخشی از محوطه باغ برای چایخانه سنتی طراحی و سپس اجرا گردید.
بعدها این بنا به موزه تغییر کاربری داد و در آن اشیا مرتبط و آثار به دست آمده از توس و روزگار فردوسی از جمله:
پوششهای فنون جنگاوری قدیم،موزه توس که در مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی قرار دارد به چهار بخش تقسیم می شود :
بخش اول : آثاری که در اثر کاوشهای باستان شناسی از دشت توس به دست آمدهاند که شامل انواع قطعات سفال دوره اسلامی و پیش از اسلام و سکههای طلا و نقره دوره اسلامی و … هستند.
بخش دوم : شامل آثاری است که تجلی گر روح حماسی و پهلوانی شاهنانه هستند. انواع وسایل سوارکاری شامل سپر، گرز، تیرو کمان، وسایل موسیقی و رزمی که از آنها در شاهنامه بسیار نام برده شده است از این جملهاند.
بخش سوم : اشیایی که در عصر و زمان فردوسی (قرن 4و 5 هجری) خلق شدهاند. این بخش شامل انواع ظروف سفالی لعابدارو بدون لعاب و ظروف مفرغی است.
بخش چهارم : در برگیرنده اشیایی اهدایی است انواع تابلوهای نقاشی از چهره فردوسی، آثار نقاشی استاد علی رخساز از داستانهای شاهنامه، انواع فرش و قالیچه وانواع هنرهای ظریفه این بخش را تشکیل میدهند.
تابران توس
ولایت توس که از پیشینه کهن برخوردار بوده ، در گذشته به منطقه ای میان دو رشته کوه بینالود در جنوب و هزار مسجد در شمال اطلاق می شده است.این ولایت مشتمل بر چهار شهر «تابران»،«نوغان»،«رادکان»و«تروغبذ» بوده و تابران که اکنون به توس مشهور است در قرن چهارم تا ششم شهری معتبر بوده و پس از ویرانی توسط مغولان، در اواسط قرن هفتم هجری مرمت شده و مجدد رونق گرفته تا اینکه در قرن هشتم هجری بزرگترین شهر منطقه محسوب می شده است.آنچه از تابران توس قدیم بر جا مانده شامل: باروی شهر، کهندژ و ارگ توس، گبند هارونیه، بقایای مسجد جامع تابران باغ و بنای نوساز آرامگاه فردوسی است.
از روی پل کشفرود که بگذریم، بلافاصله خود را در مقابل دروازه ورودی شهر میبینیم. این دروازه «دروازة رودبار توس» است. روبهروی این دروازه، درست پشت آرامگاه فردوسی، در ضلع شمالی شهر، دروازه پرهیبت «رَزان» قرار دارد؛ همان دروازهای که« نظامی عروضی »در کتاب چهارمقاله خود درباره پایان کار فردوسی نوشته است: «وقتی صله سلطان محمود را از دروازه رودبار به شهر وارد میکردند، جنازه فردوسی را از دروازه رزان به گورستان بیرونی شهر میبردند.»
بارو و یا حصار توس دیوار عظیمی از خشت و گل است که حدود 24 کیلومتری شمال شهر مشهد واقع است. حصار شهر در زمان رونق خود دارای یک فرسخ طول، 9 دروازه و 106 برج بوده و در حال حاضر چهار دروازه آن به نام های رودبار، مرو، رزان و نیشابور قابل تشخیص است. کهندژ در گذشته شامل ابنیه حکومتی، عمارت شاهی مسجد و حمام بوده که در کاوشهای اخیر مشخص شده است.
بقایای مسجد تابران توس
در جریان کاو شهای باستان شناسی در 150 متری جنوب غربی هارونیه ، یکی از قدیمی ترین مساجد خراسان کشف شد. بقایای این مسجد با طول 94 و عرض 25 متر به سبک شبستانی ستون دارا ولیه (خراسانی) ساخته شده وا حتمالا متعلق به واسط سده پنجم هجری است. و بخشی از آن در سمت جنوب شرقی در دوران ایلخانی تبدیل به مدرسه شده است. امروزه این مکان به صورت یک سایت موزه باستان شناسی مورد بازدید باستان شناسان و علاقمندان قرار می گیرد.
(پاژ) نام زادگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی است که در نزد یکی تقاطع جاده کارده به کلات نادری و حدود 12 کیلومتری شمال آرامگاه مشهد قرار دارد. در میانه ی روستای (پاژ) بقایای قلعه ای قدیمی و در 700 متری شمال غرب آن تپه باستانی به چشم میخورد که به آثار و بقایای (پاژ) قدیم معروف می باشد و موید تداوم مدنیت این منطقه درسده های اولیه بعد از اسلام تا قرن نهم و دهم هجری است.کاوش های اخیر در قلعه میانی پاژ ونتایج حاصله ازتحقیقات به این امر صحه گذاشته است.
منبع برخی از مطالب بالا:
فردوسی - دانشنامه رشد - ویکی پدیا