بنام خدا
خوی یکی از شهری های قدیمی ایران است . یافتههای باستانشناسی ، پیشینه سکونت انسان در دشت خوی، آن را به ده هزار سال قبل میرسانند، اما آثار مکتوبی که در آنها نشانههایی از منطقه یافت شود مربوط به سنگ نوشتهها و گل نوشتههای سومری، آشوری و اورارتویی است. به گمان بسیاری پژوهشگران، منطقه «آراتتا»ی کتیبههای سومری، همان منطقهای است که چندقرن بعد در کتیبههای آشوری با نام «سانگی بوتو» (خوی، مرند و محال گونئی) از آن یاد شدهاست. وجود آثار درخشان تمدن اورارتویی با قدمتی سه هزار ساله در جای جای این سرزمین نشانی از کهنسالی آن دارد. در دوران اسلامی این سرزمین همیشه با نام «خوی» شناخته شده و نقشی بسزا در روند حوادث تاریخی داشتهاست. مورخان مسلمان و نیز سیاحان و سفرای فرنگی در سفرنامههای خود گزارشهای جالب و مبسوطی از اوضاع و احوال آن در ازمنه مختلف نگاشتهاند که در نوع خود جالب توجهند. نقش تأثیرگذار در جنگ سرنوشت ساز ترکان سلجوقی با امپراتوری روم در ملازگرد، پایگاه مقاومتهای سلطان شیردل جلال الدین خوارزمشاه در مقابل مغولان، میدان جنگ مشهور چالدران مابین قزلباشان صفوی و امپراتوری عثمانی، مرکز سوق الجیشی شاهزاده عباس میرزا در جنگهای ایران وروس در دورة قاجار از جمله آنهاست.
شهرستان خوی دارای آثار تاریخی و جاذبه دیدنی زیادی می باشد که از جمله آن : برج شمس تبریزی -مدفن عارف شوریده حال و مراد مولای قونیه - دورة سلجوقی یا صفوی، پل خاتون -خاتین کؤرپوسو) - دوره حکومت دنبلیها، دروازه سنگی - قالا قاپیسی - دوره ایلخانی، عمارت حکومتی- دوره قاجاریه، بازار سرپوشیده - که یکی از زیباترین و هندسیترین بازارهای کشور محسوب میشود و با کاروانسراها و میدانهای متعدد یادآور روزهای پررونق اقتصادی به هنگام عبور جاده ابریشم (ایپک یولو) از خوی است و سبکهای معماری صفوی، دنبلی و قاجاری در آن دیده میشود. خانه کبیریها - دوره صفوی یا دنبلی، حمام محمدبیگ - دوره دنبلی، دبیرستان خسروی - دوره پهلوی، کنسولخانه روسیه، مساجد قدیمی مطلبخان، ملاحسن، شاه، حاجی بابا و خان - دوره قاجاری، کلیساهای سورپ سرکیس و ماهلازان، امامزاده سید بهلول از نوادگان امام علی النقی، مقبره آقا میر یعقوب، پل هوایی بزرگ قطور در محور مواصلاتی راه آهن آسیا- اروپا، قلعه قهرمان حماسی آذربایجان کوراوغلو و چنلی بئل (کمره مهآلود) مشهورش در کوهی نزدیک پل قطور، قلعه بسطام(باسدام) در بخش چایپاره - دوره اورارتویی و دهها اثر کوچک و بزرگ دیگر. بارش متوسط سالیانه ۴۰۰-۳۰۰ میلی متری و وجود کوهستانهای برف گیر در چهار طرف شهر مناظر طبیعی زیبا و بکری را در دل این منطقه از کشور به وجود آوردهاست. خصوصا اواخر بهار و اوایل تابستان بهترین روزهای گردش و انتفاع از این موهبات الهی هستند. درههای سرسبز، کوهسارهای پرگل و حیات وحش نادر میتوانند نویدبخش لحظاتی آرام و لذت بخش به مردمان گریخته از دام ماشین و دود و سر و صدا باشند. تفرجگاه پئره و فیرورق، جهنم دره، قولو درهسی، ییلاق حاجی بیگ (حاجی بیگ یایلاغی)، قره دره، مامیشخان، قیریس، دامنههای کوه اورین و دهها چشمه جوشان از دل زمین تنها تعدادی از مکانهای طبیعی و دیدنی این شهرستان هستند. یکی دیگر از آثار دیدنی شهرستان خوی آرامگاه پهلوان نامی پوریای ولی است که در منطقه قاضی محلهسی قرار دارد.
آرمگاه شمس تبریزی
خوی شهر عشق مرید مولانا شمس تبریزی است و یکی از نمادهای خوی آرمگاه شمس تبریزی است . این آرامگاه در فاصله سه کیلومتری از مرکز شهر خوی، در بین خانه های کوچه شمس تبریزی در محله امامزاده واقع شده است و همه ساله علاقهمندان شمس تبریزی از خوی و دیگر شهرهای ایران و حتی کشورهای همسایه در مراسم بزرگداشتی با حضور مولویشناسان و شمسشناسان در کنگرهٔ بینالمللی شمس تبریزی شرکت می کنند.
اولین کنگره بینالمللی شمس تبریزی در خوی در سال 1389 با حضور بیش از 40 بازیگر معروف از خانه سینمای ایران چون (علی نصیریان پرویز پرستویی ،هانیه توسلی، حمید جبلی و...) و آواز خانیهای شوالیه ایران همچون: شهرام ناظری - مختاباد - سراج سالار عقیلی و... و چهره بینالمللی با نام عالیم قاسیم اوف- کلید خورد؛ که هرساله و در سال 1394 کنگره شمس برای چندمین بار بصورت بینالمللی به روی صحنه میرود؛ که مصادف است با 7 مهر ماه که هرساله مهمانان و گردشگرانی از کشورهای: آلمان بلغارستان - ترکیه - آذربایجان - پاکستان و... بمدت یک هفته برگزار میشود که از جمله برنامههای فرهنگی شاد و نمایشگاه و کنسرتها از جمله برنامههای یاد شده در بزرگداشت روز شمس تبریزی مابین شهرهای خوی - تبریز - شیراز - نیشابور میباشد.
مقبره شمس تبریزی دارای برجی به ارتفاع 17 متر و در فاصله 10 متری از آرامگاه شمس ساخته شده است . این برج 3.40 متر قطر داشته و مساحت آن نیز 11 متر است. طبق اسناد موجود، این بنا به دستور شاه اسماعیل صفوی ساخته شده و مناره آن به وسیله شاخ قوچهای وحشی تزئین شده است. از شاخ قوچ در مناره یاد شده برای نشان دادن قدرت و مهارت شاه اسماعیل در شکار قوچ در یک روز صورت گرفته است. برخی از شاخهای قوچ تا ارتفاع تقریبی 14 الی 15 متر قرار گرفته اند. شکل دیواره ضلع شمالی منار نشانگر این است که به مجموعهای متصل بوده است. این برج از چند سال پیش به طور محسوسی منحرف شده بود و بیم آن می رفت که بنای برج در آینده فرو بریزد به همین دلیل در سال 1386 با همکاری کارشناسان ایتالیایی، مقبره و برج شمس تبریزی در شهرستان خوی مرمت شد.
مدارک و تصاویر مینیاتوری باقیمانده از مقبره شمس تبریزی در شهرستان خوی نشان میدهد این بنا در ابتدا از سه مناره دور قبر شمس تشکیل شده بود که به دلایل طبیعی اکنون تنها یکی از آنها مانده است. در کتاب بیان «منازل سفر عراقین» که توسط همراه سلطان سلیمان امپراتور عثمانی که خود در سفر خوی، به زیارت آرامگاه شمس تبریزی رفته، تصویر سه مناره کشیده شده، که مسیر لشکرکشی وی را نشان میدهد و با زیر نویس تاریخ 942 ﻫ در آن کتاب آمده است. ولی سالهای بعد یکی از منارها خراب شده، اما سیاحان دوره قاجار و جهانگیر میرزا (متوفی1287 ه.ق) که مطالبی در مورد خوی دارد و در ترجمه کتاب آثار البلاد و اخبارالعباد قزوینی از دو منار صحبت میشود. متاسفانه وقوع زلزله سلماس و خوی به سال 1222 ه.ق و سیل مهیبی که حدود 120 سال قبل، درست در محل منار شمس به وقوع پیوسته، باعث تخریب گنبد و بارگاه آرامگاه و همچنین تخریب 2 منار از 3 منار موجود شده و احتمال دارد، به سبب گرفتاری و مشکلاتی که مردم داشتند به بازسازیش نپرداخته اند و بعدها در عصر بی توجهی به آثار باستانی کم کم مدفن شمس مورد بی مهری واقع و به فراموشی سپرده شده است.
منار شمس تبریزی از بناهای منحصر به فرد منطقه است که جهانگردان و گردشگران زیادی را به خود جلب میکند. ولی هماکنون به سبب محصور ماندن آن در بین خانه ها بدون توجه مانده است، مصالح و ظواهر منار گواهی میدهد که باید از آثار قبل از مغول باشد. سبک معماری منار خیلی نزدیک به بناهای دوره سلجوقی که در بردسیر کرمان موجود است و به «میل قاوردی» معروف است، میباشد. در صورت مطالعه باستانشناسی، از مطالعه و تحقیق روی شاخ و جمجمه به آسانی میتوان در مورد زمان و علت احداث آن نظر داد.
ساختمان منار برج استوانهای شکل میباشد و به سبب عدم شناسایی و مطالعات لازم تاکنون هیچگونه نشان و اثری از وجود بقایای ساختمانی که به احتمال قوی این اثر در رابطه با آنها(مقبره شمس تبریزی یا کاخ شاه اسماعیل اول) ساخته شده به دست نیامده، منار به صورت مجوف بوده و پلکان مارپیچی از ورودی منار که در قسمت پایین آن قرار دارد به انتهای منار و به قسمت مؤذن آن، که روی به قبله دارد منتهی میشود. پی و حدود 50 سانتیمتر از بنای قسمت تحتانی با سنگ ساخته شده است. البته با در نظر گرفتن اینکه مقداری از پی آن توسط رسوبات سیل و غیره زیر خاک مانده است، از این قسمت به بعد تمام منار از آجر میباشد که در وسط آجرها کلههای قوچ گذاشته شده و از نظر فرم به سه دسته تقسیم شده، قسمت تحتانی و انتهای آن که کوچکتر از بخش میانی است خالی، ولی قسمت میانی را با شاخ قوچ وحشی آرایش دادهاند، که فلسفه وجود منار نیز وجود این تزئینات میباشد که به عنوان یادبود ساخته شده است. به قولی هدف از آن به احتمال زیاد نمایش قدرت پادشاه بوده که در یک روز توانسته به قدری قوچ وحشی شکار کند که از شاخ آنها تمامی سطح خارجی منار را تزئین نماید.
در مورد احداث منار در شهرهایی که از نظر سوقالجیشی اهمیت داشتند، سعید نفیسی چنین مینویسد: در آبادیهای مهم که بر سر راهها بود شبها بر بلندی آتش میافروختند و برجی را که برای این کار ساخته بودند آتشگاه مینامیدند و همین کلمه را به زبان عربی ترجمه کرده و منا و مناره گفتهاند و سپس آنرا در مساجد به کار بردهاند به وسیله آتش که بر فراز این برجها افروخته میشد، از دور اخبار و علائم و ارشاداتی میدادند که مردم دور دست را از خطر و حوادث آگاه میکردند، و احتمال هم دارد که یکی از منارها ستون یادبودی باشد از جنگ آلب ارسلان سلجوقی با رومانوس دیوجانوس امپراطور روم در ملازگرد و سلطهاش بر وی که سرنوشت مسلمانان منطقه را این جنگ و پیروزی آلب ارسلان رقم زد و کشور روم به تدریج به کشوری مسلمان نشین مبدل گردید و منار مزبور حالت تقدس مانندی مابین مردم این مرز و بوم پیدا کرد و پس از اقامت شمس تبریزی در خوی و فوت وی جنازهاش در کنار آن دفن گردید و نام «منار شمس تبریزی» پیدا نمود و شاه اسماعیل صفوی چون خود عارف و متصوف بود دستور داد کاخش را در کنار آرامگاه شمس تبریزی ساختند.
بی تردید کمتر کسی است که شمس تبریزی را نشناسد. این اعجوبه روزگار خویش ، عارف بنام و مشهور زمان خود، که توانست پهلوان قدر قدرت عرصه علم ودین زمان خود یعنی مولانا جلال الدین مولوی را ضربه فنی کند و واله وشیدا و مرید خویش کند. از شمس به ظاهر آثاری به جز « مقالات شمس » که بعدها توسط مریدان خود او و مولوی گرد آوری شده اثر دیگری بدستمان نیست.البته این ظاهر امر است و شاید اگر نیک بنگریم آثاری که مولوی آفریده است اگر از شمس نباشد به جرات میتوان گفت تحت تلقینات و ارشادات آن عارف و پیر فرزانه میباشد. چرا که بعد از دیدار مولانا با شمس بوده که شعر گفتنش آغاز میگردد و همه اشعارش را در مدح و ستایش شمس می سراید و هم خود مولوی است که این اشعار را نه از خود که از شمس می داند و تمام آرامگاه شمس تبریزی غزلیاتش راهم بنام شمس تبریزی منظوم میسازد. البته امروزه اکثر مردم با شنیدن نام شمس تبریزی بی اختیار به یاد مولوی افتاده و احتمال وجود آرامگاه شمس را در قونیه (مزار مولوی) یا اطراف آن بعید نمی دانند. این امر نیز از ذهن مسئولان امور فرهنگی و جهانگردی ترکیه دور نبوده و بدلیل امکان جلب هرچه بیشتر توریست و افزایش درآمدی که میتوانست برای قونیه و در کل، برای ترکیه فراهم کند قبر شمس الدین بن یحیی بن محمد شاه از داماد های خاندان مولوی را به عمد، وبرای استفاده تبلیغاتی به عنوان مقبره شمس تبریزی عنوان کنند . این امر به مورد تایید « عبد الباقی گلپینارلی» مولوی شناس نامی ترکیه بوده که سنگ قبر یاد شده را به فرد فوق الذکر که در 692 قمری فوت کرده منتسب کرده است که هیچ ربطی به شمس تبریزی که به سال645 از قونیه ناپدید شد ندارد. در هیچ کتاب یا سندی هم به وجود مقبره شمس در قونیه اشاره نشده است. الا اینکه اخیراً در منابع وابسته به ترکیه بچشم میخورد.حتی دکتر محمد امین ریاحی که در تابستان 1345 ه.ش. در قونیه مشغول تحقیق در نسخ خطی کتابخانه آرامگاه مولانا بوده و با یکی از محققین ترک همدم شده از ایشان میخواهد تا با هم به زیارت مقام شمس بروند .با دیدن بی میلی او تردید خود را نسبت به روایات ساختگی افلاکی و بی اساس بودن وجود مزار شمس بیان می نماید و به وی میگوید از نوشته های شما هم بر می آید که شما نیزاطمینان ندارید که شمس در قونیه خفته باشد . و وی با خنده ای شیرین ومعنی دار پاسخ میدهد که : چکار دارید ؟ کارمندان جوان اینجا حدسی زده اند ومن هم نخواسته ام دلشان را بشکنم ، این حدسها که چیزی از مقام شمس نمی کاهد اما بر جلال و شکوه آرامگاه مولانا می افزاید.
البته در ایران به تایید سفرنامه جهانگردان مختلف و خاطرات و تذکره های بزرگان و شاهان و نیز به نقل مقالات و کتب متعدد از جمله کتاب تاریخ نظم و نثر در ایران جلد دوم صفحه 736 و کتاب مقالات شمس تبریزی به تصحیح و تعلیق دکتر علی موحد . ص 147 و مقاله دکتر محمد امین ریاحی در مجله کلک در بهار 75 ص 28 و کتاب تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان بخش دوم ص 602 و کتاب مجمل فصیحی تصحیح محمود فرخ جلد دوم ص 343 و ص و کتاب زندگی و آثار مولانا از استاد فروزانفر ص 208 و38 و کتاب منشات السلاطین اثر فریدون بیک ص 94 و کتاب شکوه شمس اثر آل ماری شل ص 538 و کتاب تاریخ ابراهیم پچوی از نویسندگان معروف خلافت عثمانی وکتاب ارزشمند( شمس تبریزی و دار الصفای خوی) اثر استاد بهروز نصیری و... آرامگاه شمس تبریزی در خوی شناخته میشده که در تمامی اینها با ذکر منابع و اسناد تاریخی معتبر مدفن شمس تبریزی را در آذربایجان غربی واقع در شهرستان خوی و در محله ای بنام محله شمس و در کنار مناری باستانی بنام منار شمس تبریزی عنوان نموده اند.
(جیمز موریه) جهانگردی که در 1813 میلادی از این منطقه دیدن کرده در کتاب سفرنامه خود مینویسد:« در انتهای شمالی شهر خوی مقبره ای است که متعلق به ملایی بنام شمس تبریزی که مردی اهل دانش و شعر و‹ استاد مولوی شاعر بزرگ ایرانی› است به دیدن منارهای آن رفتم که به فرمان شاه اسماعیل صفوی با شاخ شکارهایی که در یک روز انجام داده بوده تزیین شده است...» مجمل فصیحی نیز قدیمی ترین منبع معتبری است که به سال 845 ه.ق. نگاشته شده و از وجود قبر شمس تبریزی در خوی دو بار صحبت به میان آورده است. فصیحی خوافی در کتاب مجمل فصیحی نیز میگوید:« شیخ حسن بلغاری خرقه از دست شمس گرفته . پدر شیخ حسن ،پیر عمر نخجوانی از معاصران و آشنایان شمس تبریزی در خوی اقامت داشته و مزارش در حوال همین شهر در پیر کندی است... شمس تبریزی هم که بصورت درویشی ناشناس سفر میکرده در خوی رحل اقامت افکند و مریدانی یافته و مشهور خاص و عام شد و سرانجام سرشوریده بربالین آسایش رسیده و در شهر خوی ندای حق را لبیک گفت .مرگ او مرگ درویشی گمنام و مسافری رهگذر نبود بلکه بواسطه طول اقامت دراین شهر چنان احترام و اعتبار یافته بود که آرامگاه شایسته ای بر سر خاکش افراشته اند که تا قرنها بعد هم زیارتگاه بوده است ...» شاه اسماعیل صفوی نیز که عادت به زیارت قبر عرفا وبزرگان دینی داشته وهر کجا که مقبره ای غیر واقعی و بی اساس می دیده ویران می کرده است ، ضمن اینکه مدت مدیدی در خوی اقامت میکند دستور میدهد در کنار آرامگاه شمس تبریزی کاخی و باغی برایش عمارت کنند بطوری که هر موقع از درب کاخ بیرون می آمده چشمش به آرامگاه شمس بیافتد.
ساری عبدالله افندی در کتابی به نام ثمرات الفؤاد فی مبدأ و المعاد -مطالب ارزشمدی در باب آرامگاه شمس تبریزی در خوی آورده است. بنا به نوشته خود مؤلف، وی با استمداد از مولانا جلالالدین رومی و حاجی بایرام ولی شروع به نوشتن اثر کرده و در 2 ذی الحجه 1033 هجری قمری آن را به پایان برده است. نسخه دستنوشت مؤلف در کتابخانه حسن پاشای شهر چوروم در ترکیه نگهداری می شود. یکی از بزرگانی که ساری عبدالله افندی در کتاب خود به شرح زندگیاش پرداخته است، شیخ ابوحامد حمیدالدین آقسرایی معروف به سومونجو باباست. حمیدالدین نخستین آموزشهای صوفیانه را نزد پدرش شیخ شمسالدین موسی دید، سپس به دمشق رفت و به تعلیم علوم ظاهری مشغول شد. پس از مدتی گمشده خود را نزد خواجه علاءالدین علی از مشایخ طریقت صفوی (متوفا در نیمه دوم قرن هشتم) که در خوی ساکن بود، یافت و به صحبت او مشغول شد. پس از مدتی خواجه علاءالدین چون وفات خود را نزدیک دید، او را به خلافت برگزید و روانه روم ساخت. ابوحامد در زمان ایلدیریم (یلدرم) بایزید (حک 791- 805 قمری/1389- 1403 میلادی) وارد بورسا شد و به صورتی ناشناس در آنجا سکنا گزید. او در 815 هجری در همان شهر درگذشت.
از شاگردان بنام حمیدالدین آقسرایی باید حاجی بایرام ولی را نام برد که با استناد به آموزههای سومونجو بابا، طریقت بایرامیه را تأسیس کرد. آنچه در این میان به موضوع این نوشته مربوط میشود، مطالبی است که ساری عبدالله افندی در بیان سالهای زندگی ابوحامد آقسرایی در خوی بیان داشته است. او مینویسد که چون علاءالدین مرگ خود را نزدیک دید، بر آن شد تا امانتی را که نزد او بود، به صاحبش تسلیم کند و چون اخلاص و امانتداری ابوحامد را مشاهده کرد، تصمیم گرفت تا او را خلیفه خود سازد و امانت را بدو بسپارد، پس درویشان خود را جمع کرد و به مکانی که در قصبه خوی به مقبره شمس تبریزی معروف و زیارتگاه و تفرجگاه آنان بود، عزیمت کردند. صفحه 240 ـ نسخه خطی کتابخانه عمومی حسن پاشا در چوروم ترکیه). درویشان خواجه سه روز مشغول ذکر شدند و در پایان علاءالدین، ابوحامد را به عنوان خلیفه خود روانه دیار روم ساخت.
این نوشته از دو منظر حائز اهمیت است: نخست آنکه چهارصد سال پیش در زمان حیات ساری عبدالله افندی در خوی زیارتگاهی وجود داشته که به نام مقام ومقبره شمس تبریزی معروف بوده است. از آنجا که عبدالله افندی خود به عنوان یکی از دولتیان در سفر جنگی سلطان عثمانی به ایران حضور داشته است، میتوان گفت که خود او این مکان را از نزدیک دیده و در کتاب خود ثبت کرده است. اشارات دیگر منابع همزمان با عبدالله افندی نیز تأییدکننده سخنان او هستند. از جمله سیاحتنامه اولیا چلبی، منشآت فریدون بیگ و سفرنامه ونیزیان.
مطلب دوم و مهمتر آنکه حدود صد سالی بعد از غیبت و وفات شمس، در خوی مکانی وجود داشته که محل تجمع و رقص و سماع صوفیان بوده است و با توجه به فحوای نوشته عبدالله افندی، آن زمان نیز به نام مقام و مقبره شمس تبریزی معروف بوده است. میدانیم که شمس قبل از دیدار با مولانا در قونیه شهرت آنچنانی نداشته است تا برایش مقام و خانقاهی ترتیب دهند، لذا این مسأله باید بعد از غیبت شمس از قونیه روی داده باشد که این نیز میتواند قرینهای باشد برآمدن شمس به خوی و اقامتش در این شهر و سپس درگذشت و دفنش در همانجا. جالب آنکه در افواه عامه نیز اقوال و روایات فراوانی درباره آمدن دراویش و شمع روشن کردن آنها در جنب مناره شمس تبریزی و اجرای مراسم وجود دارد.
تنها اثری که در پنجاه ساله اخیر منتشر شده و انتساب این محل را به شمس تبریزی مورد تردید قرار داده کتاب بزرگان آذربایجان نوشته مرحوم تربیت است که بدون ذکر منبعی منار شمس تبریز در خوی را منتسب به شمس الملک دنبلی شمرده که اشتباه آن مرحوم سبب شد متاسفانه تا همین دهه قبل در قطعیت مزار شمس تبریزی در خوی که قرنها معروف و مورد قبول بلاشک عموم بوده تردیدی نابجا راه یابد و پرده تاریکی بر چهره حقیقت کشیده شود. اما تلاشها و زحمات برخی اساتید دلسوخته ای چون دکتر محمد امین ریاحی که با مقالات خود دوباره جانی تازه به احیاء آرامگاه شمس تبریزی بخشید و استاد بهروز نصیری که به حق در جمع آوری منابع مختلف و تدوین کتابی در این خصوص بنیان حرکتی تازه را بنا نهادند و پیگیری برخی مسئولین و کارشناسان امر منجر به برپایی کنگره شمس تبریزی در شهرستان خوی با حضور مولوی و شمس شناسان ایران و جهان شد. اکنون فعالیتها و اقدامات ارزشمند شهرداری خوی و تاکید سند توسعه استان آذربایجانغربی بر احداث این مجموعه در خوی در طی برنامه چهارم توسعه کشور و ذکر این پروژه بعنوان یکی از اقدامات اولویت دار برنامه چهارم دل تمامی شیفتگان این عارف کامل و یگانه اعصار را شاد نمود. امید که با اهتمام وجدیت هرچه بیشتر مسئولین به موضوع همه ما ایرانیان روزی همچون حافظیه و قبر بابا طاهر شاهد بنایی ارزشمند بر سر مزار شمس تبریز باشیم و اجازه ندهیم این فرصت معنوی و امکان بالقوه جذب جهانگرد و ایرانگرد که موجب رونق بسیاری از بخشهای فرهنگی اجتماعی و خدماتی و حتی اقتصادی شهرستان خوی بطور مستقیم و سایر مناطق بطور غیر مستقیم خواهد شد بیش از این از دستمان برود.
شمس تبریزی کیست؟
محمدبن علی بن ملک تبریزی ملقب به شمسالدین، یا شمس تبریزی در سال 582 هجری قمری در تبریز به دنیا آمد. آنچه باید درباره زندگی شمس تبریزی می دانیم این است که در خانواده ای سرشار از عشق و محبت به او چشم به جهان گشود آنچنان مهری که ایشان می فرمایند این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند. تا زمان کشف مقالات شمس از روحیات و زندگی ایشان اطلاعاتی در دسترس نبود. با وجود اینکه ایشان در این کتاب به شرح خصوصیات خود نپرداختهاند اما می توان ایشان را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی که ایشان به مناسبتهای گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح میکند.
ابتدا نامه سلطان ولد و رساله سپهسالار از قدیمی ترین مدارک موجود درباره شمس تبریزی می باشد که گفتهاند هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید. این شاعر گرانقدر در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل کرده و پس از آن در بزرگانی چون پیر سلهباف و پیر سجاسی پرورش یافت و به سیرو سلوک پرداخت و کسب معرفت کرد. که از میان آنها نامهای شهاب هریوه، فخررازی،اوحدالدین کرمانی و محی الدین عربی در مقالات آمده است.
شمس تبریزی علاقه وافری به سفر داشت و تقریبا تمام عمر در حال سفر کردن بود به طوری که به روایت افلاکی جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشته است. ایشان در 26 جمادیالثانی 642 (معادل 6 دسامبر 1244 میلادی و 16 آذر 623 هجری خورشیدی) به قونیه رسید و در آنجا بود که با مولوی آشنا شد و با شخصیت سحرانگیزی که داشت مولوی را متحول کرد. مولوی تا قبل از آشنایی با شمس از عالمان و فقیهان و اهل علم و مدرسه بود و به تدریس علوم دینی مشغول بود و در چهار مدرسه معتبر تدریس میکرد.
آشنایی با شمس مولوی را دگرگون کرد و باعث شد تا ایشان از درس و مدرسه فاصله بگیرد و به وجد و سماع و شاعری رو آورد. این تغییر احوال ناگهانی در مولوی و رابطهاش با شمس از طرف پیروان مولوی و مردم قونیه قابل تحمل نبود و خشم همگان را برمی انگیخت تا اینکه شمس بعد از شانزده ماه در 21 شوال 643 بیخبر قونیه را ترک کرد بعد از رفتن شمس به لحاظ روحی روزگار سختی را می گذراند تا این که نامهای از شمس رسید که نشان می داد شمس در شام است که مولوی بعد از اطلاع از محل اقامت شمس پسرش سلطان ولد را با بیست تن از یارانش را برای بازگرداندن شمس فرستاد و شمس تبریزی در سال 644 با استقبال با شکوهی به قونیه برگشت و مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد. اما این شادی خیلی دوام نداشت و باز شمس مورد آزار و اذیت قرار گرفت و با همه عشق و علاقهای که به مصاحبت با مولانا داشت برای بار دیگر قونیه را در سال 645 ترک کرد. به مولانا میگفت: سفر کردم آمدم و رنجها به من رسید که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردی، الا دوستی تو غالب بود... سفر دشوار میآید اما اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی. پس از آنکه شمس قونیه را ترک کرد مولوی با بیقراری بطور مداوم به جستجوی او پرداخت اما تمام تلاشش برای یافتن شمس بی نتیجه بود بارها به او خبر دادند که شمس را در شام دیدهاند و به همین دلیل مولوی در پی یافتن شمس دو بار به شام سفر کرد اما نتوانست شمس را پیدا کند.
درباره مقصد سفر واپسین شمس تبریزی از قونیه در منابع موجود چیزی نیامده است، اما از اینکه در منابع قدیمی مزار او را در شهر خوی نشان دادهاند معلوم میشود که مستقیماً یا به طور غیر مستقیم به خوی رفته است. قدیمترین جایی که از وجود مدفن شمس تبریزی در خوی ذکری رفته در مجمل فصیحی (تألیفشده در 845) است که در حوادث سال 672 مینویسد: وفات مولانا شمسالدین تبریزی مدفوناً به خوی. اما گزارش معتبر دیگر در این باره، در منشآتالسلاطین فریدون بیک است که در گزارش لشکرکشی سلیمان اول سلطان عثمانی به ایران در بازگشت او از تبریز به دیار روم آورده است که در سه روزی که در تابستان 942 در خوی گذرانیده سلطان عثمانی با حضرت سرعسکر سوار شدند و به زیارت مزار شریف حضرت شمس تبریزی مشرف گردیدند و با گذشت قرنها آرامگاه شمس تبریزی ویران گردید و از آن منار آجری به نام شمس تبریز بر جای مانده بود.
منبع برخی از مطالب بالا برگرفته از دورنانیوز _ سرویس تاریخی و فرهنگی نویسنده : نسیبه نصیری و سایت خوی سئون ، نویسنده: علیرضا حاتمی زاده می باشد.