نقوش ساسانی در نقش رستم

سلام

 


گماردن اهورامزدا اردشیر را به شاهی


در گوشه شرقی محوطه مقدس نقش رستم، بر سینه صخره ای که درست مشرف بر پیچ راه شولستان و قریه حسین آباد است، مجلسی از تاجگذاری اردشیر پاپکان تراشیده شده است که در شمار زیباترین و سالمترین نقوش ساسانی است و بارها توصیف و تعبیر گردیده است. علت اینکه این نقش و یک حجاری دیگر (یعنی بهرام و درباریانش= شماره 4) را بیرون از محوطه بارودار نقش رستم تراشیده اند، روشن نیست، ولی احتمالاً چشمه ای در اینجا روان بوده است و بعلت تقدس و انتسابش به اردوی سورآناهیتا- که اردشیر و نیاکانش متولی آتش وی بوده اند- این نقوش را کنده اند. همین وضع درمورد نقوش فیروزآباد هم دیده می شود.در آنجا در کنار رودخانه و سر راه، بر سینه کوه "گماردن اهورامزدا اردشیر را به شاهی" و "نبرد هرمزدگان و پیروزی اردشیر بر اردوان پنجم" نقش شده است.

نقش "گماردن اهورامزدا اردشیر را به شاهی" در " نقش رجب" هم دیده می شود، و آنجا نیز کنار راه بوده، و احتمالاً دارای چشمه ای مقدس بوده است، چنانکه حتی احتمال داده اند که آن قسمتی از معبد "آتش آناهیتا" بشمار می رفته است.

مجلس "گماردن اهورامزدا اردشیر را به شاهی" در نقش رستم 2 متری از زمین فلصله دارد، و پهنایش 6/30 تا 6/65متری می باشد، و بلندیش به 2/40 متر می رسد. در اینجا، شاهنشاه اردشیر در سمت چپ مجلس نموده شده است. وی بر اسب سوار است، و از نیمرخ نموده گشته، و اهورامزدا را –که او نیز سوار بر اسب و رو به راست و از نیمرخ تصویر شده- می نگرد و دیهیم شهریاری را از وی می شتاند. پشت سر شاهنشاه جوانی مگس پرانی بدست دارد، و زیر پای اسب اردشیر پیکر بی جان اردوان، آخرین پادشاه اشکانی، بر خاک لفتاده، و قرینه آن، پیکر اهریمن زیر پای لهورامزدا له شده است. هم اردشیر و هم اهورامزدا توسط کتیبه هائی سه زبانی معرفی شده اند.



اردشیر با نیمرخ راست نموده شده است. بر سرش تاجی است بصورت یک کلاه گرد گنبدوار با آویزه هایی برای پوشاندن گوش و پشت گردن، و نواری که گویا دیهیم باشد، بدور آن بست شده است. بر کلاه سه عقاب نقش کرده اند و بالای آن گوی بزرگی است که اصلاً از پارچه ابریشمی گوهر نگار و مروارید نشان بوده است و قسمتی از زلف را جمع کرده، در آن می پیچیده اند، و این گوی افسر شاهی است که در همه نقوش ساسانی دیده میشود.

نوارهای پهن و چین خورده ای که به کلاه بسته شده چنان بلند است که دنباله آنها به پشت سر شاهنشاه افتاده است، گفتی که به دست باد سپرده شده. گیسوان اردشیر بلند و منظم است و حلقه حلقه بر دوشش افتاده؛ ریشش نیز بلند و حلقه حلقه است اما انتهای ْن را پیچیده، از حلقه ای گذرانیده اند. این حلقه بعد از این در نقوش ساسانی رایج گردیده است. جامه اردشیر عبارت است از لباده ای بلند و پر چین که تاروی رانها قرار می گیرد، کتی آستین دار که تنگ به تن چسبیده و توسط کمربندی استوار شده است؛ شلواری که گشاد و پر چین است و روی پای را می پوشاند و کفشی که نهان شده، اما بند آن نوار بلند داشته است.نوارهای شاهی از کمربند نیز آویخته است، و بر چین و شکن لباس افزوده.اردشیر گردنبندی حلقه حلقه آویخته است که درون هر حلقه سر شیری غران را نقش کرده اند. دست راست شاهنشاه بسوی جلو دراز شده تا دیهیم شهریاری را بستاند، دست دیگرش نیم افراشته است و انگشت سبابه را به نشانه احترام و اطاعت به طرف جلو باز کرده است. این علامت بارها در نقوش ساسانی آمده، و همچنان که گیرشمن نشان داده است از ایران به اروپا رفته و در هنر قرون میانه آن سامان بسیار مشهور است. شکل اردشیر و تاج وی را عیناً بر روی برخی سکه هایش نقش کرده اند.



اهورامزدا رو به چپ نموده شده، و تاجی کنگره دار بر سر دارد که زلف مجعدش از بالای سر و میان تاج پیدا می باشد، دنباله زلف پر چین و شکن بر شانه اش افتاده و نواری بلند و مواج از پشت سرش دیده می شود؛ و ریش بلند و حلقه حلقه اش، حالتی تقریباً مستطیلی دارد و شبیه به ریش اردشیر در برخی سکه های او می باشد. بر دوش وی ردائی است که با چین و شکن به پشت افتاده و دو لبه آن در جلو توسط سگکی به هم وصلست. کت و کمر و شلوارش همانند جامه شاهنشاه است ولی نوک پایش با نوارهای آویخته آن بخوبی پیدا می باشد. اهورامزدا دست راست را دراز کرده؛ دیهیم شهریاری را به اردشیر اهدا می کند، و دو نوار پهن و مواج دیهیم به سوی اهورامزدا افشان است. دست چپ وی نیم افراشته است و شیئی بلند و چوبدست مانند را رو به بالا اما اندکی کج گرفته است. این شیئی را برخی عصای شاهی دانسته اند ولی عصای شاهی به هیچ روی چنین ضخامتی نداشته است و چنین کوتاه نبوده، و معمولاً رو به پایین نگهداشته می شده است. بنابراین عقیده آن دسته از دانشمندانی که آنرا "شاخه های برسم" می دانند، درست است، بویژه که شاخه های برسم را به همین وضع و با همین شکل در دست موبدان زرتشتی منقوش بر دست ساخته های دوره هخامنشی (مثلاً صفحات زرین گنجینه سیحون) و نقش اهورامزدا ساخته آنتیوخوس کماژنی می بینیم، و جای شگفتی هم ندارد که اهورامزدا، شاه موبدان، را با نشان مخصوص آنان- شاخه های برسم- نقش کرده باشند. اسبان اردشیر و اهورامزدا اندام بسیار کوچک دارند چنانکه پایهای سواران به زمین می رسد؛ و هر دو حیوان زین لگام آراسته دارند و پیشانی را بهم داده، پایی را خم کرده بر سر پیکرهای بر خاک افتاده می گذارند. از زین و برگ آنها رشته هایی آویخته که به منگوله های بزرگ و مخروطی ختم می شود. این تزئینات از زمان کهن در میان سوارکاران رسم بود، و هنوز نمونه های تحول یافته و ک.چکتر در گوشه و کنار ایران دیده می شود. تسمه سینه بند اسب شاهنشاه حلقه حلقه ایست و هر حلقه مزین به سر شیری غران است، اما سینه بند اسب اهورامزدا حلقه هایی محاط به قاب مربعی دارد و مزین به نقش گل است. کاکل و یال هر دو اسب به دقت آراسته شده است.



بر روی سینه اسب شاهنشاه کتیبه ای به سه زبان یونانی (در چهار سطر) و پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی (هر یک در سه سطر) نوشته شده است که بدین گونه ترجمه می شود:

متن یونانی:

1- این است پیکر مزداپرست،

2- خداوندگار اردشیر، شاه شاهان

3- ایران، که نژاد از ایزدان دارد، پسر

4- خداوندگار پاپک، شاه.

دو متن ایرانی:

1- این (است) پیکر مزداپرست، خداوندگار اردشیر،

2- شاه شاهان ایران، زاده

3- خداوندگاران، پسر پاپک، شاه.



بر روی اسب اهورامزدا هم متنی سه زبانی کنده اند. یونانی آن این است: این است پیکر خداوند زئوس؛

و متون ایرانی:

این پیکر خداوند اهورمزد است.



پشت سر شاه یکی از "همراهان" وی با نیمرخ راست ایستاده است. کلاه او کروی شکل و گوش پوش دار است و بر آن علامت خانوادگیش را دوخته اند که شکل دو برگ بهم چسبیده را دارد که بطور عمودی از بندی افقی برآمده باشند. گیسوی پرشکن وی افشان بر پشتش افتاده وصورتش بی ریش می نمایدۀ تنها نیمی از بالا تنه اش پیداست وبقیه پشت سر اسپ شاهنشاه نهان شده است و معلوم نیست می خواسته اند او را پیاده بنمایند یا سواره. از جامه اش لباده ای بلند و استین دار و کت و کمری بیشتر پیدا نیست. دست چپش هم نهان است، اما قطعاً بالا آمده بوده و با انگشت سبابه به اهورمزدا درود می فرستاده است؛ دست راستش بالا آمده، مگس پرانی را بر سر شاهنشاه گرفته است. چون این شخص حامل مگس پران ریش ندارد، زاره و برخی دیگر پنداشته اند که وی نیز مانند مگس پران کش شاهان هخامنشی، از ((خواجه سرایان)) می باش، اما هر تسفلد و هینتس این استدلال را رد کرده اند، و براستی موقعیت و هم اندازه وی با شاپور (ولیعهد اردشیر) در نقوش دیگری می رساند که وی از درباریان رتبه اول و از خواندان های برجسته اشکانی و ساسانی بوده است چون همین شخص پشت سر شاپور ولیعد اردشیر در نبرد هرمزدگان می جنگیده و یکی از بزرگان اشکانی را از پای در آورده است و به همین صورت در مجلس بزرگ حجاری فیروزآباد، نقش شده است. بعد ها هم کسی که با هر مزد دوم (302 تا 309)جنگیده و کشته شده است،همین نقش را بر کلاهش دارد و معلوم است که از خاندان او بوده است با این قرائن، شکی نیست که این شخص مگس پران کش، جوانی است درحدود 17 ساله، که در نبرد هرمزگان اردشیر را یاری کرده است.

هویت این جوان معلوم نیست. ولادمیر لوکونین قرائنی بدست آورده است که می رساند آن شخص که در نبرد با هرمزد دوم بخاک افتاده و همین نشانه را بر کلاه خودش دارد، یک نفر از دودمان کارن (قارن) یعنی یکی از هفت دودمان بزرگ اشکانی می باشد (پایین تر در این باب سخن خواهیم راند) و از این جهت، وی جوان پشت سر اردشیر (در نقوش فیروزآباد، نقش رستم و نقش رجب) را هم از خاندان قارن می داند.ما این توجیه را محتمل می دانیم زیرا در میان بزرگترین سالاران دربار اردشیر، یکی بنام پیروز از خاندان کارن یاد شده است، و تواند بود که وی همین جوان منقوش در پشت سر اردشیر باشد.



در زیر پای اسب اردشیر پیکر اردوان پنجم افتاده است. این پهلوان خاندان اشکانی، که در روز نبرد مردانه جان باخت، با همان جامه شاهانه نموده شده است. کلاهش بلند و تقریباً استوانه ایست و حاشیه ملیله دوزی و گوش پوش و گردن پوش دارد و از روی سکه ها و یک نقش برجسته مکشوف از شوش (به تاریخ 215 میلادی) شناخته است. در وسط آن، نقش خاندان وی، که به این صورت دوخته شده، و این نقش را بر جامه و برگ اسپ وی در نقش آوردگاه هرمزدگان هم می بینیم و از سکه های اشکانی نیز می شناسیم. بهمین دلیل فرضیه هرتسفلد که او را ارتاوزد، پسر اردوان می داند، پذیرفتنی نیست. چهره او را مردانه و با ریش بلند و دو شاخ مصور کرده اند. گردنبندی حلقه حلقه ای از گردنش آویخته، و نواری مواج و بلند به کلاهش بسته و دنباله اش بر شانه اش افتاده است.

در زیر پای اسپ اهورامزدا و قرینه اردوان اشکانی، پیکر اهریمن را نقش کرده اند. چهره وی همانند مردی میانه سال با ریشی مواج و شانه نخورده است اما سرش برهنه می باشد و ماری گران بر پیشانی وی حلقه زده (بجای دیهیم) و مار دیگری کنار آن چنبره خورده، و حلقه های مویش نیز به صورت مارهائی نموده شده اند. زلفش به عقب جمع است ولی جامه اش درست پیدا نیست. نقش اهریمن بصورت مار و یا مزین به مار در هنر و داستانهای بسیاری از ملل سابقه دارد، و در ایران، دشمنان بیگانه را گاهی "زادگان دیو خشم با موهای آشفته" می خواندند تا تفاوتشان با سرداران ایرانی- که زلف و موی آراسته و شانه خورده داشتند- کاملاً مشخص باشد.



در این نقوش، آرایش موی و وضعیت جامه سواران و کوچک بودن اسپان و حالت سر و گردنشان و بویژه مگس پران و حامل آن، همه ما را بیاد هنر هخامنشی می اندازد، و شیران غرانی که ردیف در درون حلقه های گردنبند شاهنشاه و سینه بند اسپش نقش کرده اند نیز یاد آور خصائص هنر هخامنشی و شاخه هایی از آن (مخصوصاً بر روی بافته های پازیریک) می باشد.اما اینکه برخی "تاجبخشی" منقوش در اینجا را تقلیدی از صحنه منقوش بر درگاهها و آرامگاههای هخامنشی می دانند، به هیچ وجه درست نیست. چه در هنر هخامنشی، دیهیم شاهی در دست"فر کیانی" است که بر فراز سر شاهنشاه پرواز می کند، و جای او را در هنر ساسانی تیکی (فرشته نیکبختی) بصورت بچه ای بالدار با حلقه و گاهی با شیپور پیروزی و برکت گرفته است (مثلاً در نقوش بیشاپور).معهذا صحنه های "تاج بخشی" از دوره های قبل از ساسانی نمونه دارد. یک نمونه خوب آن بر روی جامی شاخ مانند از نقره منقور است و آن دو فرمانروا را نشان می دهد که روبروی هم بر روی اسب نشسته اند، و یکی نیزه و یا چوبدستی بچنگ دارد و دیگری شیئی کوچکتر، و با آنکه میانه هر دو سوار و اسپ خراب شده و جزئیات معلوم نیست، ولی نقش دو کالبد بی‌جان را که زیر دست و پای اسپان آن دو فرمانروا بر خاک افتاده اند بخوبی دیده می شود، و این شباهت کاملی با نقش اردشیر دارد. جام مزبور کار هنرمندان یونانی- سکائی است و متعلق به سده چهارم یا سوم ق.م. می باشد و در روسیه جنوبی یافت شده و امروز در موزه ارمیتاژ لنینگراد نگهداری می شود.تاریخ این نقش را دقیقاً معین نمی توان کرد، اما چون پیشرفت فراوانی در هنر سنگ تراشی در آن دیده می شود، و بویژه برجستگی زیاد نقوش (پا و ران اسپان تقریباً مجسمه وار نموده شده اند)، مسلم است که آن را به نخستین سالهای شاهنشاهی اردشیر نسبت نمی توان داد. از سوی دیگر، اردشیر در سالهای آخر شاهپور را همه جا همراه داشت، نبودن ولیعهد و قائم مقام وی در مجلس حجاری، نشان می دهد که آن به سالهای آخر شاهنشاهی اردشیر نیز بستگی ندارد. با این توجیهات، تاریخ این سنگ تراشی را به حدود 235 میلادی تخمین می توان زد.


نبشته های شاپور یکم بر بن خانه 


تا زمان ساسانی، بنای " بن خانه ( کعبه زرتشت)" هنوز آبادان و تقریباً دست نخورده باقی مانده بود، و قسمت پایین جبهه بیرونی دیوارهایش هموار نیک تراشیده و جای دار بود و تقریباً برای نقر کتیبه ای مناسب می نمود. شاپور یکم که زندگی درخشان و پیروزیها ی پر آوازه داشت، بر آن شد که مثل پدران با ستانیش، سرگذشت کارهایش را بر این بنای کهن جاودانه کند. شاید وی متوجه شده بود که بر آرامگاه داریوش نبشته سه زبانی اند، و شاید هم نوشتن متون سه زبانی باب بود. بهرحال وی بفرمود تا سه جبهه دیوار برج نقش رستم، متنی را در سه زبان بدین صورت کندند.

1- بر جبهه ی جنوبی متن یونانی در 70 سطر؛

2- بر جبهه ی غربی متن پهلوی اشکانی در 30 سطر و

3- بر جبهه ی شرقی متن پهلوی ساسانی در 35 سطر.



از این سنگ نبشته ها هیچگونه اطّلاعی نبود تا اینکه در 1936، ا.اف. اشمیت آنها را کشف کرد و قالبشان را به مؤسسه ی شرقشناسی شیکاگو فرستاد. در آنجا دانشمند بزرگ آلمانی الاصل، مارتین اشپرنگلینک مدتها بر روی آن متون زحمت کشید و انتشارات مهمّی در بابشان به چاپ رسیانیده که از همه مهمتر کتاب ایران سده سوّم میلادی، شاهپور بزرگ و کریتر است که بواسطۀ پاره ای از مخالفت ها فرصت چاپش بصورت دلخواه بدست نیامد و نسخی معدود از آن متون در سال 1953 انتشار یافت. از استادان دیگری که روی این نبشته ها کار کرده اند، یکی والتر برنوهنینگ بود که ملاقاتش در این باب شهرت جهانی دارد، و دیگر ماریق، که ترجمه اش از متن یونانی کتیبه با تفسیری عالمانه در 1958 و 1965 چاپ و منتشر شد. هنینگ به حقّ گفته است که " این کتیبه مهمترین سند تاریخی از دورۀ ساسانی می باشد"، و هم او دربارۀ مفادش چنین می گوید:

" کتیبه ی شاهپور با فهرست ایالاتی که به دولت ساسانی تعلق داشته آغاز می شود و نشان می دهد که شاهنشاهی شاهپر بیشتر از آنچه تا کنون تصور می شده وسعت داشته است مخصوصاً در مشرق و شمال شرقی در مغرب ارمنستان گرجستان و تمام درۀ کر تا بند آلان (داریال جدید) در قفقاز به شاهپور تعلق داشته است. ایران در مشرق تا رود سند وسعت داشته و شامل بلوچستان و سند و کابل و قسمت اعظم مملکت سابق کوشان تا شهر پشاور ( پیشاور) که نام آنهم ذکر شده، بوده است در شمال شرقی سلطنت شاهپور را تا سر حدهای کاش یعنی کاشغر جدید شناخته بودند.

بعد شرح مختصر جنگهای خود با امپراطوری روم را در مدّت بیست سال اوّل سلطنت خود که مقدّم بر نصب کتیبه بود، در آنجا نخست از جملۀ گردیانوس به بین النهرین کمی بعد از جلوس شاهپور بر تخت شاهنشاهی بحث می کند. امپراطورشکست یافت و در جنگ کشته شد سپاهیان رومی فلیپ مشهور بعرب را به عنوان امپراطور روم اعلام کردند و این انتخابی نادرست بود. فلیپ برای در خواست عفو نزد شاهپور آمد و پس از پرداخت فدیه ای به مبلغ نیم میلیون دینار طلا مرخص شد تا بکشور جویش بازگردد.



پس از چند سال صلح، جنگی تازه به سر ارمنستان که همواره سبب جنگهای ایران و روم بود روی داد. شاهپور سپاهیان روم را مغلوب کرد و به سوریه حمله برد و به ساحل انطاکیه و در جنوب به حمصص رسید.

بر اثر حمله خسارت وارد شد رومیان همه قوای خود را برای انتقام گرد آوردند در کتیبه فهرست مفصلی از ایلات رومی که سپاهیان را از آنها جمع آوری کرده بودنددرج شده است اما بخت رومیان روی ننمود و پس از جنگی بزرگ در جوار ادسا (اوفای جدید) سپاهیان رومی تلف شدند و سرداران ایشان که امپراطور والرین هم در بین آنها بود اسیر گردید. این شکست بزرگترین شکستی بود که ایرانیان بر رومیان وارد آوردند و آن نتایج مهمّ تاریخی در پی داشت. این شکست دولت جوان ساسانی را بمنزلۀ اداره کنندۀ دولتی جهانی و همدوش امپراطوری وسیع روم مستقر ساخت. در هر حال از هنگام محاربۀ ادسا ببعد جنگ های بسیاری بین این دو کشور روی داد ولی هرگز امیدواری کامل برای یک طرف ایجاد نشد که طرف دیگر را شکست دهد و بر او تسلط یابد. این وضعی که برقرار شد مدت چهار قرن ثابت ماند جنگهای دائم بین این دو دولت با اشتیاقی تمام صورت میگرفت ولی طرفین انتظار پیروزی نهائی را نداشتند. این جنگها بتدریج طرفین را ضعیف کرد و عاقبت به شکست هر دو در برابر عرب منجر شد. شاهپور پس از شرح تاریخ جنگهای خود با روم از قدرت خداوندی که پیروزی خود را بدو نسبت می دهد سپاسگذاری می کند. برای اظها امتنان وی آتشکده های متعدّد بر پا می دارد و وقف می کند تا شعله های مقدس جاویدان بیاد حوادث بزرگ روزگاری مشتعل باشد هر روز در برابر این آتشا نام هر کسانی که در ایجاد دولت ساسانی و به نضهت ایران یاری کردند تا از صورت مملکتی ضعیف و پراکنده بشکل کشوری متّحد و مقتدر در آید با احترام یاد کنند.

نام این کسان در فهرستی طویل که تقریباً نصف کتیبه را گرفته ذکر شده است. در نظر مورخ این فهرست اسامی و عناوین که بنظر خسته کننده می آید بزرگترین فایده را داراست این فهرست شامل نامها و مقامات و همه اعضای خاندان شاهنشاهی از جدّ اعلای "ساسان" ببعد است در اینصورت نه تنها نام صاحبمنصبان دولت شاهپور دیده میشود بلکه اسامی صاحب منصبانی که در زمان اردشیرو حتی پاپک خدمت کرده بودند یادداشت شده است تغییراتی که در عناوین داده شده نشان می دهد چگونه دولت ساسانی از صورت یک حکومت ایلتی بی اهمیّت بسرعت رسمیّت یافته بشکل دولت جهانی درآمد.



در اینجا برای نمونه، بندهائی از این سنگنبشته را به فارسی برگردانده، می آوریم:

بند یکم: "من! مزدا پرست، خدایگان شاهپورهر، شاه شاهان ایرانیان و غیر ایرانیان، از دودۀ خدایگان ها، پسر مزدا پرست خدایگان اردشیر، شاه شاهان ایرانیان، از پشت خدایگان ها، نوۀ خدایگان پاپک شاه، فرمانفرمای شاهنشاهی ایرانم."

بند دوم در شمارش ایالات ایرانشهر می باشد.

بند سوم: "آنگاه که ما تازه بر تخت ایرانشهر بر آمدیم، قیصر گردیانوس سپاهی از همه امپراتوری روم و آلمان و گت ها گرد آورد، و به آسورستان تاخت، بر سر ایرانشهر و به دشمنی با ما؛ و نبردی سخت و بزرگ بر کرانه آسورستان، در مسیشه در گرفت، و قیصر گردیانوس از پای در آمد، و ما با روبنه رومیان را نابود کردیم. آنگاه رومیان فیلیپ را به قیصری برگزیدند، و قیصر فیلیپ از در آشتی در آمد، و برای رهایی جان خود و رومیانش پانصد هزار دینار (سکه زرین) غرامت پرداخت، و باج گزار ما شد. از این روی ما مسیشه را "پیروز شاپور" نام نهادیم.

بند چهارم- در باب پیروزیهای شاپور بر رومیان است.

بند پنجم- در لشکرکشی والرین با 70000 تن، بر ایران، و در آنجا شاپور گوید: "و در کناره کاره و ادسا نبردی بزرگ میان ما و قیصر والرین درگرفت. و ما با دست خویش قیصر والرین را گرفتار کردیم، و همه آنان که سرداران این سپاه بودند، و اشراف و سناتوران، و پایوران را سراسر اسیر کردیم، و آنان را به درون ایرانشهر گسیل داشتیم..."

بندهای دیگر در شرح کارهای شاپور و برآوردن وی آتشها و معابد است، و در آخر می فرماید که وی پیروزیها و نیک بختیهایش را نخست از راه یزدان پرستی و سپس از راه مردانگی و خویشتن داری بدست آورده، و اندرز می دهد که آنکس که بخواهد بمانند وی پیروز بخت و شادکام و جاوید نام باشد، باید همان راه را برود.

 

نقش برجسته شاپور اول


یک- پیروزی شاپور بر امپراتوران روم

شاپور یکم در حدود 200 میلادی زاده شد، و در مکتب پدر خود اردشیر، آیین رزم و بزم و کشورداری و سالاری آموخت. در نبرد هرمزدگان در 28 آوریل 224 میلادی، داذبنداد سپهبد اشکانی را از اسپ بخاک انداخت و پس از آن سپهسالار پدر شد و در جنگها او را یاری کرد. سپس در اواخر دوره اردشیر قائم مقام وی گشت و مدتی هم تاج گنبدی شکل پدر را بر سر داشت و با همین تاج در سه جا منقوش است: روی نقش سلماس در آذربایجان، روی "نقش رستم" در داربگرد فارس و روی یک گل سینه گوهر که اکنون در گنجینه نشانهای کتابخانه ملی فرانسه می باشد.

در 238، وقتی که هنوز پدرش زنده و در معبد "آتش آناهیتا" در استخر معتکف بود، وی شاه ایران شد و رومیان را که به ایران تاخته بودند در هم شکست و یک دژ محکم میان ایران و روم را بگشود، و سپاه گردیانوس سوم، امپراتور جوان روم را چنان تار و مار کرد که خود امپراتور کشته شد، و کمی بعد اردشیر هم درگذشت و شاپور "شاهنشاه ایران" گردید و جنگ با روم را ادامه داد. فیلیپ عرب امپراتور روم بستوه آمد، و از شاپور پوزش خواست و برای خرید صلح پانصد هزار دینار غرامت پرداخت.

سپس شاپور با جنگهای فراوان، ارمنستان، میشان، گیلان و نواحی دریای مازندران، سکستان و توران و هند تا کرانه های دریا، و دیگر استانهای شرقی امپراتوری قدیم هخامنشی را بچنگ آورده، لقب "شاهنشاه ایرانیان و غیر ایرانیان(=انیران)" بخود گرفت. پس از این به همراهی پسرانش، بویژه هرمزد شاپور، با زد و خوردهای پراکنده با روم ادامه داد تا اینکه در 260 میلادی، امپراتور والرین با هفتاد هزارتن از سپاهیان رزم دیده اش و بسیاری از سناتوران و شهرداران رومی در الرها بدام شاپور افتاده، گرفتار گشتند و به پارس و خوزستان و آسورستان و دیگر نواحی ایران فرستاده شدند تا زندگی تازه ای را آغاز کنند. شاپور می گوید "بدست خود، امپراتور را گرفتیم" و این جمله بی شک می رساند که شاپور خود در نبرد شرکت داشته و امپراتور را گرفتار کرده است. شاپور یاد این پیروزیها را بر نقوش برجسته‌ای جاویدان ساخت و داستان کارهای درخشانش را در سنگنبشته کعبه زرتشت که پیش از این آورده‌ایم، باز گفت.



در دارابگرد نقش برجسته‌ای بنام "نقش رستم" داریم که در آن شاپور سوار بر اسپ است و تاج اردشیر را بر سر دارد و گردیانوس زیر پای اسپش بخاک افتاده، و بزرگان ایرانی پشت سر شاپور صف کشیده‌اند، و فیلیپ به درخواست صلح آمده، در پیشگاه شاپور زانو زده، و دیگر رومیان با نگرانی به شاه می نگرند. تاریخ این نقش حدود 245 میلادی است. اما در بیشاپور نقوشی داریم که شاهنشاه را در میان صفوفی از بزرگان مملکتی نشان می دهد که رومیان را گرفتار کرده‌اند. سه امپراطور رومی در نقوش تصویر شده اند. گردیانوس که زیر اسب شاپور به خاک افتاده، والرین که به پوزش و آشتی جوئی آمده و جلو شاپور زانو زده است، و والرین که کنار اسب شاپور ایستاده، و شاهنشاه مچ دست وی را گرفته تا نشان دهد که وی را اسیر کرده است. علاوه بر این، گل سینه عقیق مضبوط در گنجینه نشانهای کتابخانه ملی فرانسه هم شاپور رانشان می‌دهد( با همه علائم شاهنشاهی) که با والرین می جنگد. شاهنشاه اسب را تاخته، سینه به سینه اسب والرین آورده، و دست راست را دراز کرده مچ دست والرین را چنان گرفته، که انگشتان امپراطور((چون خیار تر)) راست گشته است. امپراطور شمشیر کشیده که به شاپور زند، اما شاپور حتی تیغ خود را از نیام بیرون نیاورده است، و معلوم است که هدف سازنده این نقش این بوده که نبرد تن به تن این دو فرمانروا را تصویر کند و مرحله اسارت امپراطور روم را بنماید، زیرا همانطور که مک در مونت متوجه شده است در هنر قدیم، گرفتن مچ کسی، علامت اسارت او محسوب می شده است. علت اینکه شاپور پیروزیش بر رومیان را با اینهمه آب و تاب نقش کرد و بنوشت، عکس العملی بود که ایرانیان در مقابل امپراطوران روم نشان می دادند، زیرا چند نفر از اینها، مثل تراژان و کربلو، در نبرد اشکانیان را شکست داده، و خود را ((خداوندگار پارت)) خوانده بودند، و حتی تراژان سکه هائی به افتخار پیروزیش بر پادشاهان و فرمانروایان اشکانی زده بود که در آنها خودش را به عنوان امپراطور بزرگ شکست ناپذیر بر اورنگ فرمانفرمائی نموده بودند و یک پادشاه ایرانی را در جلو وی به زانو درآمده نشان داده بودند. این خودنمائی های رومیان در یاد ایرانیان مانده بود و زمانی که توانستند، تلافی کردند.

 

دو- حجاری نقش رستم


حجاری شاپور در نقش رستم را در چند متری زمین و ده متری شرق آرامگاه داریوش بزرگ کنده اند؛ طول آن نزدیک 11 متر و عرضش 5 متر می باشد. شاهنشاه شاپور را از روی سکه هایش و مجسمه اش در غار شاپور کازرون و نقشش بر جامی نقره ای می شناسیم و می دانیم تاجی کنگره دار بر سر می گذارده است. در اینجا وی را با همان تاج و گوی بزرگ شاهنشاهی می بینیم که به صورت بسیار برجسته حجاری شده است. شاهنشاه رو به چپ می نگرد، و چهره مردانه و متین و گیسوی افشان و پشت سر ریخته و ریش مجعد از حلقه گذرانده دارد؛ گردنبندی حلقه حلقه ای بر گردن افکنده، و گوشواری از گوش آویخته است. جامه وی عبارتست از نیم تنه ای تنگ و پرچین و کمردار، شلواری که بر روی ساق چین خورده، و ردائی که در جلو سینه با دو حلقه به هم وصلست و در پشت افشان به دست باد سپرده شد. دیهیم روی تاج نوارهای بلند و پرچین دارد که به پشت افتاده و افشان شده است.

نوارهای شاهی از کفش های شاپور آویخته و چین و شکن لباسش بسیار دلپذیر نموده شده است. شمشیر راست و بلند شاپور در نیام است و وی دست چپ را بر دسته آن نهاده، و دست راست را دراز کرده، مچ در آستین نهفته یک رومی بر پای ایستاده را گرفته است. اسب شاپور زین و برگ آراسته دارد، و دمش گره خورده، نوار بلند و پرچین و شکنی از آن آویخته است. کفل بند و سینه بند اسب دارای حلقه ارایشی گل مانند بسیار بزرگی می باشد و یال آن نیز آراسته است. گمپوله بزرگی از زین به میان پاهای آن آویخته است که چین و شکن آن به خوبی پیدا می باشد. شاهنشاه راست و مردانه روی زین نشسته و وقار شاهانه اش به خوبی مجسم است. اسب نیز اندازه ای تقریباً طبیعی دارد، و دست راست را خم کرده، و حالت درنگ به خود گرفته است. پیش روی اسب مردی در جامه رومی زانوی چپ را بر زمین نهاده است و زانوی راست را خم ساخته و دستها را به حالت التماس به جانب شاهنشاه دراز کرده است به طوریکه دست چپش زانوی راست اسب شاهنشاه را لمس می کند این شخص میانه سال است ریش کوتاه و مجعدی دارد، و جامه اش ردای امپراطوری رومی(توگا) می باشد و بر سرش تاجی از برگ درخت غار، که امپراطوران بر سر می نهادند، و به مشابه دیهیم امپراطوری می باشد، دیده می شود. ردایش در پشت سر افشان گشته روی شانه با سگگ گرد بسته شده است. کت وی آستین دار است و تا زانوان می رسد و بر آن کمری بسته شده. بر پایش دو حلقه دیده می شود که خیال کرده اند بخو یا پای بند می باشد، ولی ظاهراً لبه نیم چکمه اوست چونکه در نقش روی سنگ عقیق مذکور بالا هم این حلقه به خوبی می توان دید. وی شمشیر نیام شده ای به کمر آویخته که دسته اش حالت صلیب دارد.



کنار این رومی زانو زده، یک نفر دیگر ایستاده است که رو به شاهنشاه دارد. وی را بی ریش نموده اند. اما دیهیمی از برگ غار بر سر دارد و نوار کوچکی پشت سرش افشان شده است، و جامه اش مانند رومی زانوزده است، و شمشیر از کمر آویخته است، و دستش در آستین سردوخته مخفی گردیده و مچ چپش را شاپور گرفته است. هر دوی این افراد، رومی هستند و از ردای امپراطوری و تاج برگ غار آنها پیداست که امپراطور می باشد. ولی در مورد هویت آنها بحث بسیار شده است. تا سال 1954 همه می‌گفتند آنکه زانو زده، والرین است که از شاه امان می خواهد، و آنکه ایستاده کردیاس نامی ازاهل سوریه است که گفته اند شاپور او را به امپراطوری برنشانید. اما در آن سال مک درمونت این فرضیه را رد کرد و گیرشمن و برخی از استادان دیگر نیز با وی هم آواز شدند. مکدرمونت متوجه شد که ((کردیاس)) اصلاً در تاریخ جنگهای شاپور که خودش بر ((بن خانه(کعبه زرتشت) نقر کرده است نیامده، و هیچ سکه ای از او در دست نیست و چنین شخصی در تاریخ روم به امپراطوری شناخته نمی باشد. از سوی دیگر، شاپور در شرح جنگهایش از سه امپراطور رومی نام می برد: گردیانوس جوان که کشته شد؛ فیلیپ که به درخواست صلح آمده و پانصد هزار سکه زرین باز داد و والرین که گرفتار شده و در نقوش شاپور هم سه امپراطور را نموده اند؛ امپراطوری جوان که زیر پای اسب شاپور به خاک افتاده( در دارابگرد و بیشاپور) و بنابراین گردیانوس است؛ امپراطوری که مچ دستش را شاپور گرفته، و بنا بر قانون کهن- که گرفتن مچ دست علامت اسیر کردن بوده- همان والرین می باشد. چیزی که استدلال مک درمونت را تایید می کرد این بود که سکه های والرین او را بی ریش نشان می دهد، و فرد ایستاده که شاپور مچش را گرفته (یعنی اسیرش کرده) نیز بی ریش است، در حالیکه سکه های فیلیپ عرب او را با ریش کوتاه و مجعدی می نمایند، و آنکه در پیش شاپور زانو زده نیز درست همین نوع ریش را دارد. به علاوه گردن والرین روی سکه ها بسیار ستبر است و فرد ایستاده از کنار اسب شاه نیز گردن ستبر دارد.



عقیده مک درمونت را هینتس و اشمیت نپذیرفته اند و می گویند که رومی زانو زده می بایست همان والرین اسیر شده باشد. اما دو دلیل عمده بر تایید استدلال مک درمونت بوسیله استاد رمان گیرشمن پیش کشیده شده است: یکی اینکه بنا بر روایتی ایرانی، شاپور والرین را با دست خود در نبردی تن به تن گرفتار کرد و این همان وصفی است که بر روی سنگ عقیق مذکور در بالا نموده شده و حالت گرفتن مچ در این مورد نیز نمایشگر اسارت است. دیگر اینکه دست رومی ایستاده در کنار اسب شاپور در آستین سردوخته مخفی می باشد و می دانیم که نزدیکان و همراهان شاهنشاه می بایست در حضور وی دست خود را در آستین سردوخته نهان سازند بنابراین فرد ایستاده از درباریان و همراهان شاپور بوده سات و در اینصورت فقط والرین می توانسته باشد که دیری در دربار شاپور زیست نه فیلیپ که غرامتی پرداخت و به در رفت. بر ما مسلم است که مک درمونت و گیرشمن حق دارند امپراطور زانو زده را فیلیپ عرب بخوانند و امپراطور ایستاده را والرین.

این نقش از زیباترین نقوش دوره ساسانی است و در باب آن گفته اند که ((اشخاص این تصویر از فرط زیبایی و جاذبیت گوئی زنده هستند)). وجود والرین در این نقش مسلم می کند که تاریخ تراشیدن آن حدود 262 میلادی بوده است. شاپور با آن همه فتوحات حق داشته است خود را زا ((شاهنشاه ایرانیان و غیر ایرانیان)) بخواند و یاد پیروزیهایش را بر سنگ خارا جاویدان سازد.


سنگ‌نگاره بهرام دوم و درباریان


پس از شاپور یکم ، پسر بزرگش ،هرمزداردشیر ، حدود یک سال بر تخت بود و سپس جایش را به برادرش ، بهرام یکم داد ، که او نیز سه سال بیشتر فرمانروایی نکرد و در 276 میلادی پسرش ، بهرام دوم ، شاهنشاه ایران شد .بهرام دوم پنجمین پادشاه ساسانی بود. وی پشتیبان نیرومند آیین مزدایسنا بود و کریتر ، موبدان موبد ایران را به بلندترین مقام های دینی و درباری بنشاند و در گوشه و کنار فارس (نقش بهرام سر مشهد کازرون فارس ، برم دلک در شیراز و نقش رستم فارس ) کارهای بزرگ خود را بر سنگ ها نگاشت و نگاره ها از خود به یادگار گذاشت . در برخی از این نگاره ها وی را به عنوان پدر خانواده به همراه شاه بانویش که شاپور دختک نام داشت( دختر شاه میشان که خود پسر شاپور یکم بود) نشان داده اند.این وضع بر روی سکه هایش نیز انعکاس یافته ، چون در بسیاری از آن ها نیم تنه های بهرام دوم و شاه بانویش ، شاپور دختک ، روبروی آن ها جوانکی که ولیعهد بوده و او نیز بهرام نام داشته به تصویر آمده اند.



تاج بهرام به صورت کلاه کروی تنگی است که بر روی آن دیهیمی بسته اند و نوارهای دیهیم به صورت بلند پرچین به پشت سرافشان شده اند . گوی شاهنشاهی بر بالای تاج قرار دارد و دو بال گشوده ی شاهین یا شهباز از دو سوی تاج بیرون آمده است . این دو بال علامت فر کیانی است و بال مرغ وارَغنَه ( یک نوع باز یا عقاب) می باشد که مرغ ویژه ی فر کیانی و علامت مخصوص ایزد وِرِثرَغنَه (= ایزد وره ران=بهرام) ایزد پیروزی و نبردگی به شمار می رود. به مناسبت مشابهتی که در نام بهرام و شاهی او با ایزد بهرام و مرغ او وجود داشته ، بر تاج او این دو بال را رسم کرده اند . ( هرمز دوم ، برادر زاده ی بهرام دوم ، پیکری کامل از مرغ وارغنه یا شهباز را بر روی تاج خود نصب کرد) . شاه بانوی بهرام کلاه بلندی دارد که در برخی موارد شکل سر جانوری بر قسمت جلویی آن نهاده شده است و شاهزاده بهرام ( ولیعهد) نیز کلاهی دارد که نوک آن به صورت پرنده ای یا جانوری نموده شده و پوشیدن این نوع کلاه ها علامت بزرگی و افتخار بوده است . اولین سکه بهرام دوم ، درهم نقره ای است که روی آن بهرام و شاه بانویش ، شاپور دختک ، را نموده اند. شاپور دختک در این سکه کلاه بیضی شکل با حاشیه ی مروارید دوزی دارد و روی سکه نوشته شده : 

خداوندگار ایرانی مزداپرست ، خدایگان بهرام شاهنشاه ایران و انیران که نژاد از ایزدان دارد ، 
و بر پشت سکه آمده :
شاپور دختک ، بانوی بانوان
روی برخی از سکه های بعدی ولیعهد بهرام نیز دیده می شود . بر جام نقره ای بسیار زیبایی که در سر گویش ( در روسیه) یافته اند نیز بهرام اول با شاپور دختک و شاهزاده بهرام را به نحو بسیار زیبایی نموده اند و این جام را لوکویین توصیف و تعبیر کرده است. 
از بهرام دوم دو نگاره در سینه کوه در نقش رستم حجاری کرده اند ، یکی در شرق تاج گذاری اردشیر و بر جای نقش عیلامی نیم محو شده ، که وی را درمیان درباریان و افراد خانواده اش نشان می دهد ، و دیگری نزدیک پایین آرامگاه داریوش بزرگ که او را در نبرد با دشمن نشان می دهد.نقش بهرام دوم و درباریانش روی یک حجاری قدیمی عیلامی کنده شده است . این قسمت از کوه ،‌نقشی از اوایل هزاره اول و متعلق به فرمانروایان عیلامی داشته است که بعدها با ایجاد نقش بهرام دوم صدمه شدیدی دیده اما از این نقش هنوز دو قسمت مانده است : یکی در سمت راست که مردی را با لباس بلند و کلاه لبه تیز نشان می دهد و دیگری در سمت چپ که الهه ای را بر تختی از مار می نماید. نمونه کامل این نوع حجاریها در کورنگون ممسنی به جای مانده است و از روی نمونه های باقی مانده به خوبی می توان شکل اصلی این نقش از میان رفته را بازشناخت . بهرام دوم ساسانی (274 تا 294 . م ) قسمتی از نقش عیلامی را محو نمود و بر جای ان مجلسی حجاری کرد که خودش را ایستاده و درمیان یاران و افراد خانواده اش نشان می دهد.



سنگ‌نگاره بهرام دوم و درباریان دارای5 متر طول و 2/5متر عرض است. در وسط این نقش، بهرام دوم را با تاج و بال شهباز دارش که به‌صورت تمام قد ایستاده و رو به چپ دارد، نقش شده است .دست راستش را بر قبضه تیغی راست که ازکمر آویخته است . جامه اش شامل کتی کمر دار ، شلواری پرچین و شکن و ردایی بلند که در پیش سینه بسته شده می باشد . گردنبندی شامل حلقه های چسبیده هم به گردن دارد . سه نفر به‌حالت نیم‌تنه در پشت سر او، و پنج نفر دیگر بازهم به حالت نیم‌تنه در جلوی روی بهرام به تصویر کشیده شده‌اند که همه‌شان شاه را می‌نگرند و انگشت سبابهٔ دست راست را به‌حالت احترام به‌سوی او دراز کرده‌اند.



در سمت چپ نقش بهرام ، نیم تنه سه شخصیت مهم در حالی که به بهرام می نگرند نقش گردیده . نزدیکترین نقش به پادشاه ، که کلاه تقریبا استوانه ای با نوک پیش آمده دارد که گوش پوش و گردن پوشش به آن چسبیده اند و زلف شانه خورده و بافته اش از پشت پیداست . این فرد ، گردن بند آویخته ، و ریش ندارد ، شکل کلاهش و مقام او همانند شاپور دختک بر روی سکه ها و نگاره های بهرام است و از این جهت هرتسفلد و اشمیت و دیگران او را ملکه ی بهرام دوم شاپور دخت دانسته اند. 

دومین نفر ، جوانکی است با کلاه بلند شلجمی که قسمت پیشین آن به صورت سر گاو نر ساخته شده و نوارهای شاهی و شاهزادگان را دارد . نفرسوم هم کلاه مشابهی به سر گذارده که نوکش به صورت سر پلنگ است و ردایش با سگک های حلقه ای در پیش سینه متصل شده است . صورت او را خراب کرده اند ، از این جهت معلوم نیست که کسی بوده است . احتمال قوی می رود که نفر دوم ،ً شاهزاده بهرام ( ولیعهد بهرام دوم ) بوده که بعد ها چهار ماه پادشاهی کرد و توسط عموی پدرش ( نرسی) از تخت برکنار شد و نفر سوم هم شاید یکی از برادرهای بهرام سوم بوده است و شاید هم هرمزد ، برادر بهرام دوم ، بوده که پادشاه مشرق ایران به شمار می رفت و شورش کرده و از میان رفت . اگر این نظریه دومی را به پذیریم می توانیم دریابیم که به همین دلیل صورتش را به عمد خراب کرده اند .



نفر چهارمی بدون ریش است و کلاه شلجمی دارد که روی آن علامتی شبیه قیچی کشیده اند که علامت خانوادگی کریتر بوده است و به همین دلیل پرفسور زاره و نویسنگان بعد از وی به حق او را کریتر ، موبدان موبد ایران ، خوانده اند . نفر پنجم موهای پر پشت افشان دارد و سرش برهنه است و دستش را نیز به نشان ادای احترام به سوی بهرام بلند نکرده ( نه برای اینکه جا نبوده دستش را نقش کند ، بلکه این عمل عمدی بوده) . ریش بلند و بسیار آراسته و حلقه حلقه و قیافه اش خیلی خوب مانده است . همه ی ویژگی های وی به شاهزاده نرسی ، پسر کوچک شاپور یکم و عموی بهرام دوم ، تناسب دارد به همین دلیل است که او را نرسی دانسته اند . وی شاهزاده ی اول شاه ایران شرقی بود ولی بعدها پادشاه ارمنستان شد و در ایران گروه زیادی هوادار داشت . پس از مرگ بهرام دوم ، این هوادارا او را یاری کردند و بهرام سوم را از تخت برانداختند و نرسی را به فرمانروایی ایران رساندند. در بالای سر و کمی رو به سمت چپ شاهزاده نرسی ، باز نشان قیچی خانواده کریتر را کشیده اند . معلوم نیست هدف این بوده که پشتیبانی کریتر از نرسی را برسانند و یا اینکه می خواسته اند نگاره ی کسی دیگر را بکشند که کریتر سالخورده به جانشینی خو برگزیده بود.



نفر اول سمت راست ( پشت سر شاه) نیز کت تنگ و ردا ، کلاهی بلند و گردن بند دارد ولی صورتش خراب شده است . دیهیم نوار دار و موی بلند دارد ، گردن بند حلقه ای پوشیده است و با انگشت به شاهنشاه احترام می کند . به گفته ی هینتس ، وی جوان است و ریش ندارد ولی هویت وی معلوم نیست ؛ شاید یکی از فرزندان بهرام باشد.
نفر بعدی کلاه استوانه ای با نوک کمی به پیش آمده دارد ؛ ریش و زلف وی بلند بوده وبا حلقه های بسیار ظریف آراسته است و گوشواره و طوق دارد . ردای بلندش در جلو با دو حلقه ی بزگ بسته شده است . نواری به کلاه وی بسته شده که گره آن را به صورت یک هلال درست کرده اند و بر این کلاه علامتی است مانند دو حلقه که عمودی به هم نهاده شده و بر فراز یک نیم حلقه قرار گرفته باشد . از نشانه ها معلوم است که وی از بزرگترین هواداران بهرام دوم و یکی از فرمانروایان ایالات ایران بوده است ولی هویت او را نمی توان به دقت مشخص کرد. 
نفر سوم هم کلاه بلندی با حاشیه ی میله دوزی دارد و دیهیم کوچکی بسته که گره آن حالت سر شیری را یافته است . روی کلاه یک هلال ماه با نقطه ای در شکم آن دوخته اند. این شخص ریش و زلف بسیار بلند و آراسته دارد ، ردایی با سگک حلقه ای بر تن و گوشواره ای بر گوش کرده و صورتش خیلی خوب مانده است . در سال 1946 م . در نزدیکی تفلیس در گرجستان جامی نقره ای یافته اند که امروزه در موزه آن شهر نگهداری می شود . روی این جام ، نیم تنه ی شخصی نقش شده که درست همه ی ویژگی های این نجیب زاده نقش شده بر گوشه ی راست نقش بهرام را دارد. نوشته ای بر این جام است که او را « پاپک ،بیدَخش »معرفی می کند . بیدخش لقبی بوده به معنی نایب السلطنه که به یکی از بزرگ ترین نجبای دربار ساسانی می داده اند . از کتیبه ی شاپور بر بن خانه (کعبه زرتشت) می دانیم که در زمان اردشیر پاپکان ، فردی به نام «پاپک » بیدخش بوده و نام بیدخش زمان شاپور یکم ، اردشیر بوده است . از این نشانه ها نتیجه می گیریم که آخرین نفر پشت سر بهرام ، پاپک بیدخش ، فرزند اردشیر و نوه ی پاپک بوده و فرمان روا یا نایب السلطنه گرجستان به شمار می رفته است . نگاره بهرام و درباریانش از سنگ تراشی های بسیار دیدنی و زنده ی ساسانی است و مشخصات بسیاری از آن دوره را برای ما روشن می کند . تاریخ آن را به حدود 290 میلادی می توان تخمین زد .

 


بهرام دوم در نبردگاه


درست در زیر ارامگاه داریوش، دو سنگتراشی بزرگ از دوره ساسانی داریم که هر دو نبرد شهریارانی اسب سوار را نشان می دهد که دشمنان خود را نگون سار کرده اند. نقش پایین احتمالاً و نقش بالایی به قطعیت به بهرام دوم منسوب شده است.



نقش بالایی 7 متر درازا و سه متر ارتفاع دارد و در آن نبرد پیروزمندانه بهرام دوم با دشمنی که هویتش معلوم نیست، به ترتیب زیر نموده شده است. شاهنشاه را از دو بال عقابی که از تاجش گشوده شده، می توان شناخت، گوی و دیهیم نواردار وی نیز به خوبی مشخص است و از شانه هایش گوی های شاهانه بر آمده .

بازوبند و کفش و کمرش نیز نوارهای شاهانه دارد. کت تنگ کمردار و شلوار گشاد پرچین و شکن مانند جامه دیگر شاهان ساسانی است؛ ترکش بلند بر ران آویخته و با نیزه ای بزرگ و بلند سینه دشمن را می شکافد. اسب وی چهار نعل می تازد و زین و یراق و دم و کاکل اراسته دارد. جوانی با کلاه خود و زره زیر دست و پای اسب افتاده است و معلوم است که کشته شده. پشت سر شاهنشاه، درفش داری درفشی می کشد که به چوبی افقی بر سرنیزه ای می ماند و دو گمپوله از چوب آویخته اند و سه گوی بزرگ بر فراز آن نصب کرده اند. مشخصات درفش دار روشن نیست.



دشمن نگون سار شاهنشاه نیز سواره و نیزه ور بوده است. نیزه بلند وی در دستش مانده، ولی خودش هنوز نگون سار نشده است و اسبش هم از جای کنده نشده؛ با این همه، شدت حمله و ضرب نیزه شاهی مرگبار بوده است. زین و یراق اسب وی آراسته است و خودش شمشیری راست و بلند دارد، و نوارهای بلند شهریاری از پشت سرش آویخته، و نشان می دهد که وی شاه یا شاهزاده( احتمالاً ایرانی) بوده است، و این استنتاج به ویژه از زین و یراق اراسته و دم گره خورده و نواردار و کاکل گوی دار اصل وی پیداست و مسلم می کند که وی مقام مهمی را دارا بوده است. هویت این شخص مشخص نیست، بیشتر نویسندگان در این باره ساکت مانده اند. اما شاید بتوان او را(( شاهزاده هرمزد)) برادر بهرام دوم دانست که در خراسان فرمانروایی داشت و در زمانیکه رومیان به مرزهای غربی ایران حمله کرده بودند و بهرام دوم سرگرم دفاع از مرزهای مزبور بود، سپاهی از سکاها و کوشانیان و گیلانیها گرد اورده، سر به شورش برداشت و ادعای شهریاری ایران را کرد. بهرام دوم با شتاب زیاد جنگ با روم را سر و سامانی داد و به نبرد برادر شورشی خود رفت، و او را در هم شکست و مملکت او را (یعنی سیستان را) به شاهزاده بهرام ، (که بعدها بهرام سوم شد و چند ماهی بیشتر فرمان نراند) سپرد. در این صورت شاید بتوان گفت که پیروزی بهرام بر دو دشمن (یکی کشته و زیر پای اسبش افتاده و دیگر درحال مرگ)، پیروزی او را در دو جبهه می رساند. تاریخ این سنگ تراشی را به حدود 285 میلادی تخمین می توان زد.




بهرام سوم در نبردگاه


در بالای نقش ((پیروزی بهرام دوم)) و متصل بدان نقشی به طول 6/70 و عرض 2/35 متر تراشیده اند که از هر لحاظ با نقش پایینش ارتباط دارد، و به همین جهت آن را به بهرام انتساب داده اند. در این نقش فرمانروایی سواره، که احتمالاً جوانی بی ریشه است، زره پوشیده، با نیزه ای بلند دشمنی را از پای در می آورد. این فرمانروا تاج ندارد و کلاهش درست مشخص نیست اما چنان می نماید که قسمت جلوی آن به صورت کله حیوانی نموده شده. این وضع، در مورد شاهزادگان درجه یک ساسانی صادق بوده است. به علاوه نوارهای بلند شهریاری از پشت سرش آویخته، و کفش وی نیز نواردار است. ترکش بلند و جامعش همانند شاهان ساسانی است. بنابراین او را یک شاهزاده ساسانی دانسته اند، و اشمیت احتمال داده که وی شاهزاده بهرام است که بعد از پدر در 293 چهار ماه به عنوان بهرام سوم بر تخت نشست. اسب شاهزاده زین و یراق آراسته دارد، و جوانی در کلاه خود و زره زیر دست و پای آن افتاده است. دشمن شاهزاده نیز سوار بر اسبی آراسته است، ولی صورتش خراب شده و کلاهش مشخص نیست، تنها می توان دید که خود گوی دار پوشیده بود و تیغ و زره و کمر و رانین داشته است و با دست چپ افسار دست را گرفته و با دست راست نیزه ای بلند را به سوی شاهزاده گرفته بوده اما از ضرب نیزه او، نیزه خودش به بالا متوجه شده است. هیچ نواری از کلاه و کفش وی آویخته نیست. بنابراین احتمالاً شاه و شاهزاده نبوده است. تاریخ تراشیدن این نقش درست معلوم نیست. شاید که با جنگ دو جبهه ای بهرام دوم مناسبت داشته باشد، و آنرا به حدود 285 میلادی تخمین بتوان زد.



نقش نبشته دار کرتیر


در پشت سر شاپور، تکه ای از کوه را تراشیده اند و با نقش نیم تنه کرتیرف موبدان موبد دوره بهرام دوم، آراسته اند. کرتیر بی ریش و رو به راست نموده شده، و کلاه بلند نیم استوانه ایش دارای علامتی مانند قیچی است که از نقوش دیگر وی(در نقش رجب، در نقش بهرام و درباریانش، و در نقش بهرام سرمشهد و غیره) شناخته است. وی انگشت سبابه دست راست را به نشانه ستایش به سوی شاهنشاه شاپور دراز کرده است و حالت احترام به خود گرفته. گردنش با گردنبندی حلقه حلقه ای اراسته شده، و نیم تنه پوشیده است و دو سر ردایش با سگکی حلقه دار در جلو سینه به هم وصل می باشد.

در پایین تنه کرتیر، کتیبه ای به فارسی میانه کنده اند که بسیار گزند دیده است، اما گویا در آغاز آن، از اردشیر نام رفته( و به همین جهت می پندارند که کار وی در دربار از زمان اردشیر اغاز گشته است). این نوشته 48 سطر دارد، و مضمون آن تقریباً همان است که در 16 سطر اول کتیبه منقور بر دیوار"بن خانه(کعبه زرتشت)،" یافت می شود. تاریخ کندن این نقش و نبشته به تعهده بهرام دوم می افتد، و به حدود 280 میلادی تخمین زده می شود.

 


نبشته کرتیر بر دیوار "بن خانه(کعبه زرتشت) "

 

کرتیر، موبدان موبدان ایران در زمان بهرام دوم، کسی است که مانی را به سوی مرگ روانه کرد، و پیش از چهل سال، حاکم معنوی ایرانشهر بود. در زمان اردشیر وی یکی از درباریان کوچک مقام به شمار می رفت، و در زمان شاهپور یکم"موبد" شد، و کارهای دینی بسیار بر عهده گرفت و در لشکرکشیهای شاپور وی را همراهی کرد و در هر جایی که ایرانیان گشودند، بتخانه ها را بر انداخت و آتشها بر نشاند و آتشکده ها برآورد. در زمان هرمز فرزند شاپور، پایه کرتیر بلندتر شد و به دریافت نشانهای تاج و کمر سرفراز گردید، و "موبدان موبد" ایران لقب گرفت. چون بهرام یکم به پادشاهی رسید، بر مقام و قدرت کرتیر افزود و او را "موبدان موبد اهومزدا" لقب دادسپس بهرام دوم به تخت نشست و مقام کرتیر روز به روز فزونی گرفت، و چنان شد که به وی لقب" موبدان موبد اهورامزدا و نجات دهنده روح بهرام " بخشیدند. کرتیر را بنیانگذار و سازمان دهنده دین رسمی مزدایی ساسانی دانسته اند، و در باب وی بسیار نوشته اند. جای تعجب است که وی در نوشته های دینی و ملی ایران ساسانی( که توسط مترجمان اوایل اسلام به ما رسیده) یاد نشده است. به هر حال وی دستور داد کتیبه ای در 19 سطر در زیر متن پهلوی اشکانی کتیبه شاپور بر دیوار شرقی"بن خانه (کعبه زرتشت) " بنگارند، و شرح حال خود را درآن بازگفت. تاریخ نبشتن این کتیبه به اوایل پادشاهی بهرام دوم یعنی حدود 280 میلادی، می افتد.



گماردن آناهیتا نرسی را به شهریاری


نرسی فرزند شاپور یکم بود که اول « شاه » مشرق ایران شد و پس از چندی در زمان برادر و برادرزاده‌اش (بهرام اول و بهرام دوم) فرمانروای ارمنستان گشت، و در آنجا گروهی از بزرگان ایران بدور وی جمع شدند، و وی را به گرفتن تاج و تخت ترغیب کردند. خود نرسی در کتیبه‌ای که بر برج پایکوبی در عراق کنده است، ادعا دارد که « شاپور وصیت کرد که او { یعنی نرسی} شهریار ایرانشهر باشد».



در این میان بهرام دوم در 293 مرد و برخی از بزرگان، منجمله کریتر و سپهبد و هونم، پسر او بهرام را به تخت نشاندند و وی بهرام سوم لقب گرفت. اما نرسی با لشکری از ارمنستان بسوی تیسفون شتافت و در کردستان، در شمال قصر شیرین، در جایی بنام پایکوبی، بسیاری از سپهبدان ایران ماند نرسی فرزند ساسان، ارگبد شاپور، بیدخش پاپک، اردشیر هزاربد، اردشیر سورن و پارسیان و اشکانیان به دیدار او شتافته، او را شاهنشاه خواندند، و وی این موضوع را بفال نیک گرفت و به گفته خود بنام اهورمزدا و همه ایزدان و الهه آناهیتا روانه {پایتخت} ایرانشهر شد و در آنجا تاجگذاری کرد. از سرنوشت بهرام سوم هیچ اطلاعی در دست نیست.

نرسی کیفیت تاجگذاری خود را بر نقش‌رستم نزدیک آرامگاه داریوش حجاری کرد. در اینجا آناهیتا حلقه شهریاری را به نرسی می‌سپارد، و پشت سر پادشا، مردی با کلاه بلند نجبا که قسمت قدامی آن بصورت اسپ است ایستاده و دست را به حالت احترام بلند کرده است (بعقیده لوکونین کلاه این مرد می‌رساند که وی باید ولیعهد باشد یعنی هرمزد، که بعدها هرمزد دوم شد). پشت سر وی طرح یک نفر دیگر را کشیده‌اند اما موفق به نقش وی نشدند.



نرسی تاجی بسیار شکیل بر سر دارد که همان کلاه شیاردار بسیار قدیمی پارسی هخامنشی است که آن همه در نقش‌های تخت‌جمشید و نقش‌رستم دیده می‌شود و روی آن گوی بسیار بزرگی نهاده‌اند؛ دیهیم باریکی به پائین تاج بسته شده که دنباله‌اش بسیار پرچین و شکن بر روی پشت می‌افتد. گردن‌بند شاهنشاه حلقه حلقه‌ایست و ریش بلندش از حلقه گذشته و زلف بلندش افشان به پشت افتاده است. جامه شاهنشاه نیم‌تنه تنگ ساسانی است با کمر و شلوار بلند و پرچین و ردای بلندی که در پیش سینه با سگک بسته شده است. شاهنشاه دست چپ را دراز کرده است دیهیم شهریاری را از اناهیتامی ستاند و دست راست را بر روی قبضه شمشیر دارد. اناهیتا تاج کنگره‌دار سرگشاده بر سر نهاده و زلفان بلند و پر چین و شکنش در بالا و روی شانه‌ها بافته شده است. نوارهای شاهانه از تاج بر روی دوشها افتاده و قبای او توسط دکمه شمسه‌داری در زیر گردن‌بند مروارید بر روی سینه اتصال یافته و کمربندی بر روی آن بسته شده است. چین‌های لباس، حالتی بسیار باوقار به الله می‌دهد. دست راست الله حلقه شهریاری را بسوی شاهنشاه دراز کرده است و دست چپ را در آستین بلند سر دوخته نهان دارد. میان شاهنشاه و الهه، جوانکی ایستاده که نوارهای بلند شاهانه کلاهش معلئم است ولیعهد و یا نوه نرسی می‌باشد.

از ناتمام ماندن این نقش شاید بتوان حدس زد که تاریخ آن، حدود 300 میلادی می‌باشد چون دو سال بعد نرسی درگذشت و جایش را به پسر خود، هرمز دوم داد.



نقش نبرد هرمز دوم


در زیر آرامگاه اردشیر یکم هخامنشی دو نقش برجسته از دوره ساسانی دیده می‌شود که هر دو «نبرد سواره» را می‌نماید. نقش بالائی منسوب به اذر نرسه است (شماره 15) و نقش زیرین به هرمز دوم. این پادشاه اخیر پسر نرسی و نوه شاپور یکم بود و از 302 تا 308 میلادی فرمانروائی کرد. نام وی در تاریخ ایران به نیکوکاری معروف گشته است.



نقش نبرد هرمز دوم8/40 متر بلندیو 4 متر پهنا دارد و توسط اشمیت از زیر خاک بیرون آورده شد و نخستین بار توسط ر.گیرشمن معرفی و تفسیر گردید. در این نقش هرمزد دوم را سواره در حال سرنگون کردن دشمنی زره پوش و سوار نموده‌اند. چهره و تاج این شاهنشاه گزند دیده و معلوم نیست اما قسمتی از بال عقاب تاج و برجستگی کروی که مثل دانه‌ای (اصلاً مروارید) می‌باشد، در جلو آن بخوبی پیداست و معلوم می‌دارد که تاج وی عقابی را نشان می‌داده که دانه‌ای مروارید به منقار داشته است و از روی سکه‌های کتیبه‌دار و ظروف، می‌دانیم که این شخص هرمز دوم بوده. هرمزد کت تنگ کمردار و شولوار گشاد و پرچین و ردای بلند سگک‌دار پوشیده است و نوارهای بلند از دیهیمش به پشت افشان شده و گیسوی بلندش بر شانه افتاده است و ریشش از حلقه‌ای گذشته. کفش وی روبان شاهانه دارد، و ترکشی بزرگ بر ران آویخته که تزئینات زیاد داشته است.

اسپ وی زین و یراق آراسته دارد و کمپوله‌های بزرگ به زین و برگش آویخته‌اند و دمش را گره زده با نوار بسته‌اند و کاکلش را گوی مانند کرده‌اند. پشت سر شاهنشاه مردی با کلاه خود و گوی کوچکی بر سر ایستاده ـ و بنابراین از شاهزادگان و بزرگان ساسانی باید باشد، و درفشی بدست دارد که اصلاً چوبی افقی بر فراز نیزه‌ای بوده است و سه گوی بر فراز آن چوب نصب کرده بوده‌اند (که درست نمایش داده نشده) و دو کمپوله حلقه حلقه‌ای هم با نوارهای افشان از آن آویخته بوده‌اند. درفش‌دار اصلاً سواره بوده و ترکش و زره داشته است و بی‌ریش و با گردنبند نشان داده شده است و تنه اسپش (که قسمتی از آن پشت سر اسپ شاهنشاه مخفی می‌بوده) اصلاً کنده نشده است.



دشمن نگونسار هرمزد یک ایرانی زره‌پوش است که نیزه بلند هرمزد در شکمش فرو رفته، و خود و اسپش را از جا کنده. کلاه وی، خودیست با نوار دیهیمی، و بلند و افشان ، و روی آن دو «نشان» کنده‌اند، یکی ردیفی تزئینی مانند چهار برگ چنار در یک خط افقی، و بالاتر، دو برگ بههم چسبیده از تکه چوبی افقی برآمده. «نشان» دومی درست شبیه نشان « مگس‌پران‌دار» نقوش اردشیر است، و لوکونین بنا به دلائلی این نشان را علامت خاندان «قارن» می‌داند، و می‌گویدکه هرمزد به تبعیت از سیاست پدرش نرسی، خاندان «قارن» را که از بهرام دوم و بهرام سوم هواداری کرده بودند، برانداخت و دیگر از آنها نشانی در دوره ساسانی نیست. اما این استدلال درست نمی‌نماید زیرا «قارن» ‌های دیگری در دوره ساسانی «بعد از هرمز دوم » می‌شناسیم و این خاندان باقی ماند. از سوی دیگر، ظرفی نقره‌ای از کراسنویه در روسیه (نزدیک شهر سرخوم) یافته‌اند که امروز در موزه سرخوم است و روی آن مردی را در شکار خرس نشان داده‌اند که شبیه به این سوار نگونسار شده است و کلاهی با علامت برگهای چنار بر سر دارد، اما علامت بالایی آن بکلی فرق می‌کند؛ علامت برگ چناری روی کلاه «بیدخش پاپک» بهمراه بهرام دوم در نقش بهرام در بیشاپور نیز دیده می‌شود، و هینتس این دو تصویر (روی جام و روی نقش بهرام) را یکی دانسته، با سوار نگون‌سار در نقش هرمزد همسان می‌داند. این نظریه هنوز بقطعیت پذیرفته نشده است. تاریخ تراش نقش هرمزد دوم، حدود 305 میلادیست.

 


سنگ‌نگاره نبرد شاپور دوم


در زیر آرامگاه داریوش دوم صحنهٔ نبردی کنده‌کاری شده که 7/60متر طول و در حدود 3 متر عرض دارد و سوار تاجداری را نشان می‌دهد که در جلو،درفش دارش نیزه ای بلند را در گردن دشمنی ‌سواره فرو کرده‌است. تاریخ و پیشینهٔ این نقش و هویت شاه پیروزمند، مشخص نیست. ولی هنینگ و اشمیت آن را متعلق به دورهٔ شاپور دوم (370-309) می‌دانند چون با آنکه شکل تاج شاه آسیب دیده‌است، هنوز کنگره‌های آن را می‌توان تشخیص داد و شباهت آن با تاج شاپور دوم انکارکردنی نیست. گوی بزرگ شاهنشاهی و دیهیم و نوارهای افشان ، آن تاج را آراسته کرده است . چهره ی سوار گزند دیده اما ریش وی و حلقه ی آن به خوبی پیداست. پادشاه گوی هایی بر شانه دارد و تن ، پاها و دستان وی در زره پوشیده شده اند .



کفش و کمرش نوار شاهی دارد و ترکشی بزرگ بر ران آویخته است . اسب شاه در تاخت است و گوی تزیینی از زین و برگش آویخته و دم گره خورده دارد . درفش دار ، جوان و بی ریش است و کلاه بزرگان ( تقریبا استوانه ای بلند) به سر نهاده و زره پوشیده است . وی بر ستوری سوار بوده و درفش را با دو دست نگاه داشته است . درفش ، شئ میله مانند و افقی است که سه گوی نواردار بر بالای آن وصل است و دو منگوله ی بزرگ از گوشه هایش آویخته و دسته اش چون ساقه ی نیزه ای عمودی به دست گرفته شده است . نقش سوار شکست خورده و اسب آن گزند بسیا دیده اند . اسب از ضرب نیزه ی شاه پیروز از جا کنده شده و دارد به زمین می خورد و سوارش در حال سرنگون شدن است . این یکی کلاهی نیم استوانه ای و گوی دار دارد و نوارهای دیهیمش و گوی کلاهش ثابت می کند که وی از تاج داران بوده است . کفش وی نیز نواردار است و تنش در زره پوشیده می باشد ، اما در ویژکی هایش آشکار نیست . چیزی که این مجلس را از دیگر نگاره های نقش رستم دور می کند اندازه ی اسب هاست برخلاف معمول، بسیار بزرگ نشان داده شده‌اند و همین، تعلق این اثر به دورهٔ بهرام دوم را ثابت می‌کند .



 نقش نیمه تمام منسوب به آذر نرسه


درست در بالای نقش نبرد هرمز دوم، مجلسی حجاری شده‌است که برای قسمت پایینی آن، لبهٔ بالایی صحنهٔ نبرد هرمزد دوم را کمی از بین برده و آنطور که اشمیت متوجه شده، این امر دلالت بر آن دارد که نقش بالایی جدیدتر است ولی چون تراشنده ی مجلس بالایی دقت کافی داشته که به تاج و گوی شهریاری هرمزد گزندی نرسد ، معلوم می شود که به وی احترام فراوان می گذارده و با وی نزدیکی کامل داشته است . از سوی دیگر چون نقش برجسته را بسیار ناقص گذارده‌اند، پیداست که فرصت نبوده تا آن را تمام کنند به همین دلیل اشمیت این سنگ‌تراشی را به آذرنرسه، پسر هرمز دوم که فقط چند ماه پادشاهی کرد توسط بزرگان ناخرسند از وی ،که او را از تخت سلطنت به زیرش کشیدند ، نسبت دهد. این انتساب پذیرفتی است و ناقص بودن نقش و علت بی توجهی به آن را تفسیر می کند. جزئیات نقش بسیار خراب شده است . اشمیت تصویر پادشاهی را که گویا ریش دار بوده و از روبرو نشانش داده اند ، تشخیص داده است و می گوید که وی بر روی تخت نشسته ، پاها را از هم باز گذارده ، دستان را بر قبضه ی تیغی راست و عصا مانند نهاده است . اثری از دو نفر که در دو سوی شخص اورنگ نشین ایستاده اند نیز معین گردیده است در صورتی که انتساب این نگاره به آذر نرسه درست باشد تاریخ ۳۰۹ میلادی خواهد بود.



صفحه تراشیده  بی نقش 


در غرب سنگ‌نگاره آناهیتا و نرسی، قسمت بزرگی از کوه به صورت صفحه‌ای مستطیلی، به طول ده متر و ارتفاع ۵ متر به منظور ایجاد نقش، تراشیده شده ولی تا سال ۱۸۲۱ میلادی هیچ اثری بر آن کنده نشده بود. این صفحه چنان باشکوه و عمیق تراشیده شده، که آماده‌کردنش تنها از عهدهٔ یک پادشاه بزرگ و توانگر برمی‌آمده‌است و شیوهٔ تراش آن به صفحهٔ فرهادتراش در بیستون که آن هم ناتمام مانده، شباهت بسیار دارد. هردوی این صفحات تراشیده شده را به خسرو پرویز منتسب کرده‌اند و احتمال داده می‌شود که وی قصد داشته نقش بزرگی از تاجگذاری یا صحنهٔ پیروزی‌هایش بر رومیان را بر این صفحات نقش کند ولی در پایان پادشاهی‌اش که از هراکلیوس، امپراتور بیزانس شکست خورد، دیگر تراشیدن نقوش مناسبتی نداشت و هر دو صحنه ناتمام باقی ماندند.



در سال ۱۸۲۱ میلادی (۱۲۳۷ قمری)، یکی از مالکان محلی دستور داد تا قبالهٔ ملک حاجی‌آباد را به نام او با خط فارسی نستعلیق در بیست و چهار سطر، در میان صفحهٔ تراشیده شده نقش کنند.


 این مطالب از نوشته های پروفسور علیرضا شاپور شهبازی که توسط پایگاه میراث جهانی پارسه - پاسارگاد و با همکاری انتشارات سفیران اقدام به چاپ کتاب راهنمای مستند نقش رستم شیراز کرده اند ، برگرفته شده است