آرامگاه و مقبره حکیم عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری

بنام خدا

 


نیشابور را می‌توان "مینی پایتخت فرهنگی"، ایران لقب داد. شهری که غالبا آن را با عطار، خیام، کمال الملک، فضل بن شاذان و«قدمگاه» می شناسیم اما جالب است بدانیم در کنار مفاخرآن، آثار باستانی متعدد این مرکز فرهنگی شرق کشور، حکایت از تمدن و فرهنگ غنی ئ می باشد.
استاد شفیعی کدکنی در مقدمه تاریخ نیشابور می‌نویسد: «در نگاه من نیشابور فشرده‌ای از ایران بزرگ است» و از اندیشه فلسفی خیام و اشراق و عرفان عطار و 2500 دانشمندی که، تا سال 400 هجری قمری در نیشابور ظهور کرده‌اند و از صبحدمی که شهره آفاق است و وسعتی که تقریباً به اندازه همه خراسان بوده است سخن می‌گوید.


حکیم عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری 


عمر خیام نیشابوری، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و رباعی سرای ایرانی، زاده28اردیبهشت 427 خورشیدی در نیشابور است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجةالحق» بوده‌است؛ ولی آوازه وی بیشتر به واسطه نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد.

حکیم عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری ، فیلسوف ، منجم ، ریاضی دان و شاعر ایرانی ، در قرن پنجم تا اوایل قرن ششم هجری می زیست . نظامی عروضی وفات او را14سال پیش از سال 530 می داند پس تا حوالی سالهای516 و517می زیسته است . شوربختانه از زندگی او اطلاعات چندانی در دست نیست . او در زمان ملکشاه و آلب ارسلان سلجوقی زندگی می کرد و می گویند در دوران طفولیت با نظام الملک و حسن صباح هم درس بود . ولی مورخان این قول را معجول دانسته و آن را قبول ندارند و قدر مسلم این است که او اهل سیاست نبود و مانند اغلب فلاسفه در حال انزوا می زیست و تراژدی غم انگیز زندگی را از بیرون گود تماشا می کرد .



بیشتر خیام را به عنوان منجم و فلسوف در جهان می شناسند . القفطی در باره او می نویسد : او به تدریس فلسفه یونان می پرداخت و در حکمت و نجوم بی مانند بود . زکریا بن محمد قزوینی در باره منجم بودن او می نویسد : عمر خیام در عصر ملکشاه می زیست و این سلطان اموال فراوانی به وی داد تا آلات رصد و کواکب را خریداری کند ولی به زودی سلطان به رحمت ایزدی پیوست و این مهم انجام نیافت . شهروزی در مورد قدرت حافظه ی خیام می گوید : وی کتابی را در اصفهان 7 بار مرور کرد و چون به نیشابور بازگشت از بر خواند و وقتی مقایسه کردند بین گفته ی او متن کتاب تفاوتی در میان نبود . شایستگی وی در نجوم به حدی بود که وقتی ملکشاه خواست تقویم را تصیح کند او یکی از 8 مصصح بود و نتیجه ی این اصلاح تاریخ جلالی است . به علاوه خیام یک جدول نجومی به نام زیج ملکشاهی تصنیف کرد بعدها شهرت بسیاری یافت و مورد استفاده دانشمندان قرار گرفت . او هچنین مسائل بسیاری در ریاضی مطرح کرد که یکی از معروفترین آنها در پایان جستار به زبان ساده ی امروزی نقل خواهد شد .



قدیمی ترین کتابی که از خیام نامی به میان می آورد ،((چهارمقاله)) تالیف نظامی عروضی است که خیام را در ردیف منجمان می شمارد . در (( تاریخ بیهقی )) و (( تتمه صوان الحکمه )) نگارش ابولحسن بیهقی در سنه ی 562تالیف شده نیز از خیام سخن رفته است . از این اثر معلوم می شود که خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم و طب در لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته است .
گویا ترانه های خیام در زمان حیاتش به واسطه ی تعصب مردم مخفی بودن و تنها یک دسته از دوستان همرنگش از ترانه های او باخبر بوده اند .
نخستین کتابی که در آن از خیام شاعر سخن گفته می شود ، (( خریده القصر)) تالیف عمادالدین کاتب اصفهانی به زبان عربی است که سال 572 هجری یعنی 50 سال پس از مرگ او نوشته شده است.


.
خیام آثار علمی و ادبی بسیاری تألیف کرده‌است.

او میزان الحکمت را دربارهٔ فیزیک و لوازم الامکنت را در دانش هواشناسی نوشت. نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شراب که در حدود 495 هجری قمری نگاشته شده‌است. ( از این کتاب دو نسخه خطی باقی‌مانده‌است. یکی نسخهٔ لندن و دیگری نسخه برلن. )کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال 1742در یکی از کتابخانه‌های لیدن یافته شد. این کتاب در 1815 توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد. رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در بارهٔ معادلات درجهٔ سوم. رسالة فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها. رساله میزان‌الحکمه. «راه‌حل جبری مسئلهٔ تعیین مقادیر طلا و نقره را در آمیزه (آلیاژ) معینی به وسیلهٔ وزن‌های مخصوص بدست می‌دهد.» قسطاس المستقیم، رسالهٔ مسائل الحساب، این اثر باقی نمانده‌است.
القول علی اجناس التی بالاربعاء، اثری دربارهٔ موسیقی. رساله کون و تکلیف به عربی دربارهٔ حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال 473 (هجری قمری) نوشته‌است و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعهٔ جامع البدایع به اهتمام سید محی الدین صبری بسال 1230 و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال 1933 میلادی چاپ شده‌است.
رساله روضةالقلوب در کلیات وجود
رساله ضیاء العلی
رساله‌ای در صورت و تضاد
ترجمه خطبه ابن سینا
رساله‌ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب
رساله مشکلات ایجاب
رساله‌ای در طبیعیات
رساله‌ای در بیان زیگ ملکشاهی
رساله نظام الملک در بیان حکومت
رساله لوازم‌الاکمنه



اشعار عربی خیام که در حدود 19رباعی آن بدست آمده‌است.

رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود 200 چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.
عیون الحکمه
رساله معراجیه
رساله در علم کلیات
رساله در تحقیق معنی وجود
پس از درگذشت عمر خیام در 1123 م یا 1134 م، پیکرش در گورستان مرکزی حیرهٔ نیشابور دفن شد که گوربنای ویژه‌ای نداشته است. نظامی عروضی نقل کرده که خیام در 1112م در نشستی دوستانه دربلخ گفت «گور من در موضعی باشد که هر بهار، شمال [نسیم] بر من گل‌افشان می‌کند.»؛ سپس نظامی نوشت:

مرا این سخن مستحیل نمود و دانستم که چنونی گزاف نگوید. چون در سنهٔ ثلاثین [530ق / 1136م] به نیشابور رسیدم، چهار سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود. آدینه‌ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی، خاک او نهاده و درختان اَمرود و زردآلو، سر از باغ بیرون کرده و چندان برگ و شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گُل پنهان شده بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمی‌دیدم. ایزد تبارک و تعالی جای او در جنان کناد بمنّه و کرمه.»


آرامگاه و مقبره خیام

 


خیام این رباعی را پیش از مرگ خود سروده و از زمان فوتش در سال 517 خورشیدی تا سال 1313، بنای آرامگاه او ویرانه گشته بود. این آرامگاه ساده تا 1934م در ضلع شرقی امامزاده محروق در داخل یک اتاقک ایوان مانند برپا بود تا اینکه فراخواندگان مراسم گشایش آرامگاه فردوسی، مستشرقان و خاورشناسان که به توس می‌رفتند، در میان راه از این آرامگاه نیز دیدن کردند. آن زمان دولت ایران به خاطر نامناسب بودن آرامگاه خیام تصمیم به ساخت یک بنای یاد بود می‌کند .


سالها این بنای یادبود می‌ماند تا اینکه به این نتیجه می‌رسند که این بنای یادبود مناسب شان خیام نیست ودر نامه ای، بنیاد انجمن آثار ملی از مهندس هوشنگ سیحون خواسته می شود تا طرح و نقشه جدیدی متناسب با شخصیت خیام طراحی کند و به شان، منزلت و جایگاه وی در عرصه علم و فرهنگ ایران توجه ای ویژه ای شود .

اما از آنجایی که آرامگاه اولیه خیام در کنار امامزاده محروق بود امکان نداشت دو بنای بزرگ کنار هم باشند در نتیجه در سال 1338 احداث آرامگاه کنونی شروع می‌شود و در سال 41 به پایان می‌رسد، بنای یادبود قبلی خیام به نقطه دیگر شهر به نام میدان خیام انتقال داده می‌شود. پس از نبش قبر آنچه از اسکلت خیام مانده بود که البته چیز زیادی نبوده و گزارش شده که بزرگترین استخوان از بند انگشت هم تجاوز نمی‌کرده را در داخل پارچه و سپس صندوقچه فلزی می‌گذارند و آن را به آرامگاه کنونی انتقال می‌دهند؛ بالاخره این آرامگاه در سال 42 توسط پهلوی دوم افتتاح می‌شود.


یک پژوهشگر نیشابوری گفت: طبق آخرین پژوهشهایی که دو دانشمند روس و هندی درباره تولد و وفات خیام داشته‌اند اثبات شده که وفات خیام در سال 526 هجری قمری است، در حالی که در روی سنگ قبر وفات وی به سال 517 است.



وانگهی در حقّ خیّام که خود پایه گذار دقیق ترین تقویم خورشیدی است جفا گردیده که تاریخ وفاتش بر حسب این تقویم ذکر نشده است. تقویم خورشیدی اروپائیان در هر 1000 سال سه روز اشتباه دارد، ولی تقویم جلالی در هر 10000 سال یک ثانیه اشتباه دارد. خیّام با محاسبات دقیق بر پایۀ جرم و قطر و سرعت زمین توانسته این تقویم را بنیان نهد. سنگ مزار خیّام پنج ضلعی طرّاحی شده زیرا اصل پنجم هندسۀ اقلیدس را اثبات نموده است. نماد آرامگاه به شکل جام است که اشاره به فلسفۀ خوش باشی خیّام دارد و 10 پایه دارد زیرا خیّام معادلات دو مجهولی را پایه گذاری نموده و عدد مبنای معادلات دو مجهولی 10 است (از دوستان ریاضیدان خواهش می کنم اگر در این مورد توضیح قانع کننده ای وجود دارد به ما بگویند).

محل جدید آرامگاه انتخابی سیحون در گوشه شمالی باغ مورد تایید انجمن قرار گرفت و در پی آن طرح پیشنهادی وی در 1337 به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فرستاده شد و همزمان با برپائی جشن هزارهٔ فردوسی، انجمن آثار ملی آرامگاهی برای خیام ساختند.



آرامگاه کنونی که سومین گوربنای خیام در دوران نوین است، در دوم آوریل 1962م به‌دست فرح دیبا گشایش یافت و سازهٔ گوربنای پیشین به شهر نیشابور جابه‌جا شد و هم‌اکنون در میان میدان خیام برپاست.

آرامگاه کنونی خیام در شهر نیشابور و در باغی کهن، که مقبره امامزاده محروق، در آن واقع است،قرار گرفته. این باغ در زمان حیات خیام در محله شادیاخ نیشابور بوده است. آرامگاه در ضلع شرقی مقبره محمد محروق درون یک اتاقک ایوان‌مانند جای داشته است.



باغ آرامگاه خیام یکی از باغ‌های دیدنی در ایران معاصر است و مجموعه‌ای از کتابخانه، موزه و مهمانخانه را داراست. تندیسی از حکیم عمرخیام در محوطه ورودی باغ نصب شده است. مساحت باغ خیام بیست هزار متر مربع و ارتفاع بنای یادبود مشبک آن 22متر است و اطراف آن ‌را درختان کاج احاطه کرده‌اند.




مقبره خیام از لحاظ معماری و ساخت یکی از مهم‌ترین بناهای ساخته شده در زمان خود است. این بنای جادویی مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیامی، محاسبه و طراحی شده است.این گوربنا، آمیزه‌ای از هنر معماری مدرن و کهن ایرانی است که طراحش هوشنگ سیحون بود. آرامگاه حکیم عمر خیام در سال 1354 توسط وزارت فرهنگ و هنر با شماره 1175در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.



در سال 1338 ساخت آرامگاه آغاز و در این سال قسمت‌های عمده کار از جمله گودبرداری، بتن ریزی‌های بنا و طرح محوطه به اجرا درآمد و در سال 1341 کار ساختمان آرامگاه به پایان رسید. مقبره و استخوان بندی اصلی آن فلزی محاط در پوشش بتنی است. شکل بنا در پایین تقسیم بندی 10 گانه دارد و فاصله پایه‌ها 5 متر است.


هوشنگ سیحون خود دربارهٔ این بنا می‌گوید:

آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت اولین کاری که باید انجام می‌دادم این بود که به گونه‌ای طراحی کنم که آرامگاه خیام و امامزاده محروق تداخل پیدا نکنند به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرار داشت از امامزاده جدا کنم. از طرفی دیگر در چهار مقاله عروضی گفتاری از خیام آمده مبنی‌بر اینکه ایشان گفته‌اند که: من آرزو دارم مزارم در جایی باشد که در بهاران برگ گل روی مزارم بریزد؛ بنابراین من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زردآلوی باغ داشت انتخاب کردم چون این مکان سه متر پائین‌تر قرار دارد فصل بهار شکوفه‌های زردآلو روی مزار می‌ریزد.



خیام ریاضیدان، منجم و ادیب بود؛ سعی داشتم که این سه جنبه شخصیتی در مزارش تجلی پیدا کند من ده پایه برای دایره کف آرامگاه در نظر گرفتم عدد ده اولین عدد دو رقمی است و پایه و اساس بسیاری از اعداد می‌باشد از هر پایه دو تیغه بر پایه مدل ریاضی خاصی به صورت مورب بالا می‌رود و با دیگر تیغه‌ها برخورد می‌کنند و از روبه‌رو بر روی پایه مقابلشان پائین می‌آید همه این تیغه‌های مورب در محور عمودی وسط برج همدیگر را قطع می‌کنند سطح پیچیده حاصله بر اثر یک فرمول ریاضی به وجود آمده که سنبله جنبه ریاضیان خیام است از طرف دیگر بر خورد تیغه ها با یکدیگر، فضاهایی پر و خالی و به خصوص در بالا ستاره هایی درهم را به وجود می آورد که از لا به لای آنها آسمان آبی نیشابور پیدا است و به تدریج به طرف نوک گنبد، ستاره ها کوچکتر می شوند و درآخر یک ستاره پنج پر آنها را کامل می کند. این ستاره ها و نقش آسمان، اشاره به شخصیت منجم خیام دارند.




برخورد تیغه‌ها همدیگر، ده لوزی بزرگ می‌سازند که با کاشی کاری‌هایی به خط نستعلیق شکسته و به روش خطاطان بزرگی مثل میرعماد، به شکل انتزاعی و مدرن از رباعیات خیام پر شده‌اند. رباعیات را جلال همایی برگزید و زیبانویسی‌ها به‌دست مرتضی عبدالرسولی انجام شد. در تاریخ معماری ایران این نخستین بناست که خط شکسته نستعلیق درآن به کار می‌رفت. از درون نیز همین لوزی‌ها پر از شعر با نقش گل و برگ و پیچک، با کاشی معرق تزیین شدند که همگی به شاعری خیام اشاره دارند.




هوشنگ سیحون دربارهٔ سازه‌های پیرامون آرامگاه خیام گفته:

 “دور تا دور برج در کنار چشمه سارها، یک دایره وسیع به مرکز خود برج ساخته شد. همه از سنگ گرانیت با اجزاء مثلثی شکل و تورفتگی ها و برون آمدگی هایی که تا اندازه ای شکل خیمه را تداعی می کنند واین اشاره به نام خیام است. چون پدرش خیمه دوز بود و نام او به همین مناسبت انتخاب شد.” در کنار آرامگاه ۷ خیمه سنگی بسیار زیبا وجود دارد که در زیر هرکدام یک حوض آب با کاشی فیروزه‌ای رنگ ساخته شده است.هوشنگ سیحون ادامه می دهد: “از طرف دیگر حوض ها با کاشی فیروزه که در مجموع قسمتی از ستاره را نشان می دهند، به تعداد هفت پر به مفهوم هفت فلک و هفت آسمان و هفت تپه، باز اشاره به افلاک و نجوم، دانش دیگر خیام است. روی هم رفته مجموعه در یک حال و هوای شاعرانه با درختان تنومند در اطرافش ساخته شد و همان طور که خواست خود خیام بوده کاملا باز است و مزارش در بهاران گل افشان.”





تزئینات کاشیکاری از داخل به سبک سلجوقی است.


آرامگاه عطار و آرامگاه کمال الملک + عکس های زیبا از آن

بنام خدا

 


نیشابور را می‌توان "مینی پایتخت فرهنگی"، ایران لقب داد. شهری که غالبا آن را با عطار، خیام، کمال الملک، فضل بن شاذان و«قدمگاه» می شناسیم اما جالب است بدانیم در کنار مفاخرآن، آثار باستانی متعدد این مرکز فرهنگی شرق کشور، حکایت از تمدن و فرهنگ غنی ئ می باشد.
استاد شفیعی کدکنی در مقدمه تاریخ نیشابور می‌نویسد: «در نگاه من نیشابور فشرده‌ای از ایران بزرگ است» و از اندیشه فلسفی خیام و اشراق و عرفان عطار و 2500 دانشمندی که، تا سال 400 هجری قمری در نیشابور ظهور کرده‌اند و از صبحدمی که شهره آفاق است و وسعتی که تقریباً به اندازه همه خراسان بوده است سخن می‌گوید.


 فریدالدین عطار نیشابوری


فریدالدین عطار نیشابوری شاعر و عارف نامی ایران در حدود سال 540 هجری متولد و در سال 618 درگذشت. وی یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلند نام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. عطار یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می رود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه‌ای بالا برخوردار بود به طوری که شخصیتی والا چون مولانا او را در سروده هایش با خود سنجیده است.
او داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخت و به اعتقاد برخی در عرفان مرید شیخ یا سلسلهٔ خاصی از مشایخ تصوف نبود و به کار عطّاری و درمان بیماران می‌پرداخت. وی علاقه‌ای به مدرسه و خانقاه نشان نمی‌داد و دوست داشت راه عرفان را از داروخانه پیدا کند علاوه بر این شغل عطاری خود عامل بی‌نیازی و بی‌رغبتی عطار به مدح‌گویی برای پادشاهان شد. زندگی او به تنظیم اشعار بسیاری گذشت. از آثار زبانزد عطار می توان به اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت‌نامه، مختارنامه، دیوان اشعار، تذکرة الاولیا و منطق الطیر را نام‌ برد. آوازهٔ شعر او در روزگار حیاتش از نیشابور و خراسان گذشته و به نواحی غربی ایران رسیده بوده است. اسنادی نیز در دست است که نشان می‌دهد حلقهٔ درسهای عرفانی عطار در نیشابور بسیار گرم و پرشور بوده است و بسیاری از بزرگان عصر در آنها حاضر می‌شده‌اند. در دوران معاصر، شیعیان با استناد به‌برخی شعرهایش بر این باورند که وی دوست‌دار اهل بیت بوده‌است.


دربارهٔ به پشت پا زدن عطّار به اموال دنیوی و راه زهد، گوشه‌گیری و تقوا را پیش گرفتن وی داستان‌های زیادی گفته شده‌است. مشهورترین این داستان‌ها، داستانی است که جامی نقل می‌کند: عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود می‌پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای، چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت؛ که البته این روایت، به هیچ وجه پذیرفتنی نیست زیرا که زهد عطار از همان ابتدای کودکی نمایان بوده است.

عطار در سال 618هجری قمری به هنگام حملهٔ مغول در نزدیکی دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد. علاوه بر این تمام آثار وی سوزانده شد و آثاری که از وی در دست است تنها آثاری است که قبل از حملهٔ مغول، به سایر شهرها برده شده بودند مزار او درست درهمان محل شهادتش است.



آرامگاه عطار نیشابوری


مقبره شیخ فریدالدین عطار اکنون در جنوب شرقی نیشابور و در طرف شرق مسیر جاده نیشابور به مشهد قرار دارد. فاصله شهر تا آرامگاه خیام 5 کیلومتر ( از فلکه خیام تا آرامگاه خیام ) و از خیام به طرف غرب نیشابور حرکت میکنیم به فاصله یک کیلومتر و نیم به مقبره کمال الملک و آرامگاه عطار که در یک محوطه است میرسیم. بنابراین عطار به شهر نیشابور نزدیک تر است و چون باید از راه خیام به آن رسید اندکی دور تر میشود. آرامگاه وی واقع در محله باستانی شادیاخ نیشابور خیابان عرفان کنونی، هر ساله پذیرای علاقمندان به ادب و فرهنگ ایرانی است. 
فریدالدین محمد عطار نیشابوری عارف و شاعری بنام در جهان ادبیات می باشد، به پاس قدردانی از این شاعر بزرگ بر روی سنگ قبر او ساختمانی به عنوان آرامگاه بنا گردید. نخستین بنای آرامگاه عطار توسط (یحیی بن صاعد) قاضی القضاة آن زمان ساخته شد ولی به دلیل اینکه بنایی مختصر و محقر بود، و به خاطر اینکه در اواخر دوران تیموریان رو به ویرانی گذاشته بود، امیر علیشیر نوایی وزیر نیکوکار سلطان حسین بایقرا در سده نهم هجری عمارتی دلگشا بر آرامگاه عطار بنا کرد. در اواخر دوران محمد علیشاه قاجار نیرالدوله والی خراسان که عازم مشهد بود دستور داد بقعه‌ای بر مزار عطار بنا کنند . ولی این دستور به دلیل نابسامانی اوضاع و بازگشت نیرالدوله به تهران ناتمام ماند و ظاهراً همان بنای قبلی بر آرامگاه عطار باقی ماند. این آرامگاه در دو دوران پهلوی دوم و بعد از انقلاب مرمت شده که مرمت اول دردوران پهلوی دوم به طور کامل و مرمت دوم در دهه 1370 می باشد.



بنای کنونی آرامگاه، بنایی هشت ضلعی با گنبدی دو پوسته ی است که گنبد آن را کاشیکاری و مزین به گل و بوته و نقوش هندسی و کتیبه کوفی و معلقی به رنگهای سبز ، زرد ، لاجوردی و سفید کرده اند و چهار در ورودی دارد. در نمای بیرونی آن چهار ایوان ورودی کاشی کاری شده تعبیه شده است فضای داخلی آرامگاه نیز هست ضلعی بوده و دارای سنگ ازاره های بخارا، کاشی کاری معرق،، طاق های خمیده و تزئینات اسلامی نیز می باشد. در وسط بقعه، سنگ مزار عطار از نوع افراشته و یک ستون هشت ترکی سیاه رنگی به ارتفاع ۳ متر وجود دارد که بر روی آن اشعاری به خط ثلث نوشته شده است.



آنجا که روزگاری ارگ شهر بود و سنگی ستون وار سینه شاعر و عارف وارسته را که گنجینه محبت و رضاست می فشارد. این ستون سنگی بالای سر شاعر نصب شده است. قبلا در دیواری آجری قرار داشته که آن دیوار امروزه بر چیده شده است.



بقعه آرامگاه عطار آجری و ساده و فرسوده بود تا اینکه در سال 1314 ه.ش انجمن آثار ملی در روند بازسازی اقدام به کاشیکاری و مرمت تزئینات آرامگاه نمود و محوطه ای زیبا در کنار بقعه سازماندهی کرد، تا این فضای سبز بتواند حال و هوایی در شان او و کمال المک نقاش مشهور ایرانی بیافریند. آرمگاه کمال المک که توسط استاد هوشنگ سیحون طراحی شده در فاصله کمی از این بنا در همین محوطه قراردارد. طراحی این بنا در هماهنگی با آرامگاه عطار نیشابوری نقش مهمی در تاکید بر ارزش های فرهنگ ایرانی در این مکان داشته است.


بر روی دیوارها در داخل گچ اندود و چند بیت شعر که بر روی گچ نوشته شده زیر گنبد را زینت داده‌اند. با وجودی که در طول زمان تغییر و تحول زیادی در آرامگاه عطار رخ داده، این بنا اصالت خود را به لحاظ سبک معماری حفظ کرده و به صورت یک اثر زیبای معماری ایرانی ـ اسلامی بر جای مانده است.
یک هشت ضلعی که به یک گنبد و در نهایت، یک نقطه، یک نقطه ی آسمانی ختم می شود. چیزی شبیه به آن چه خودش در منطق الطیر روایت کرده است. در کنار آرامگاه ساده و در عین حال پر از معنویت شیخ عطار، مزار کمال الملک نقاش قرار دارد. بین آرامگاه عطار و آرامگاه خیام هم بلواری است باصفا.



آرامگاه عطار و کمال الملک در یک مکان می باشد ولی این دو اثر زیبا در دو دوران تاریخی متفاوت طراحی و ساخته شده اند. مقبره عطار نیشابوری شاعر بزرگ ایران زمین در دوران تیموری بنا گشته و مقبره کمال الملک نقاش زبردست کشورمان در دوران پهلوی دوم بنا گردیده است. آرامگاه عطار نیشابوری در فاصله 2 کیلومتری مقبره خیام وامامم زاده محروق می باشد، این دو باغ زیبا توسط خیابان عرفان به یکدیگر متصل میشوند. از نکات ساخت این دو بنا در کنار هم احترام بنای کمال الملک به بنای تاریخی عطار است.


محمد غفاری معروف به کمال‌المُلک 


محمد غفاری معروف به کمال‌المُلک نقاش ایرانی (۱۲۲۴ کاشان- ۱۳۱۹ نیشابور) یکی از مشهورترین و پر نفوذترین شخصیت‌های تاریخ هنر معاصر ایران( عصر قاجار) به شمار می‌آید. ظهور او در عرصه نگارگری با ابداعات و نوآوریهای او در سبک و روش، فصل تازه ای را در بخش هنرهای تجسمی ایران گشود. وی با کشیدن تابلو تالار آیینه از سوی ناصر الدین شاه به کمال الملک ملقب شد.

محمّد غفّاری در خانواده‌ای هنرمند و سرشناس در شهر کاشان بدنیا آمد، وی برادر زاده میرزا ابوالحسن غفّاری معروف به صنیع الملک از اولین تحصیل کردگان ایرانی در فرنگ و از افراد پرنفوذ دوره قاجار بود. غفّّاری تحصیلات اوّلیّه‌اش را در مکتب مکاتب زادگاهش گذراند. پدرش میرزا بزرگ که همچون پدرانش دارای حرفهٔ نقاشی بود، ابوتراب، پسر بزرگترش و محمّد را برای ادامه تحصیل راهی تهران کرد.کمال الملک پس از حضور در تهران، به همراه برادر بزرگترش در مدرسه دارالفنون در رشتهٔ نقاشی مشغول به تحصیل شد، هر دو برادر در مدت سه سال تحصیل خود توانستند موفقیت‌های بسیاری را کسب کنند. در پایان سال سوم، ناصرالدین شاه در حین بازدید از مدرسه دارالفنون با دیدن تابلویی که از چهره اعتضاد السلطنه، رئیس وقت مدرسه دارالفنون که توسط محمد غفاری کشیده شده بود، تحت تأثیر قرار گرفت و دستور داد تا او را به عنوان نقاش به استخدام دربار درآورند.



با حضور در دربار، ابتدا لقب خان، سپس پیشخدمت مخصوص به وی اهدا شد و پس از چندی ناصرالدین شاه، تحت تأثیر آثار او قرار گرفت و سبب گردید تا ناصرالدین شاه خود به شاگردی وی در آید و او را در ابتدا به لقب نقاش‌باشی و سپس به لقب کمال الملک منصوب کند. در مدت حضور وی در دربار، او 170 تابلو کشید که معروف‌ترین آن‌ها تالار آینه می‌باشد و اولین تابلوییست که آن را «کمال‌الملک» امضا کرده‌است.پس از کشته شدن ناصر الدین شاه کمال الملک برای مطالعه به اروپا رفت. (1276 ش) مدتی بیش از سه سال را در فلورانس، رم و پاریس گذرانید؛ و در موزه‌ها به رونگاری از آثار استادانی چون رامبراند و تیسین پرداخت. در پاریس با فانتن لاتور آشنا شد. سفر اروپا تأثیری مثبت در اسلوب کار و حتی طرز دید او گذاشت. او به دستور مظفر الدین شاه به ایران بازگشت (1279 ش) و کار در دربار را ادامه داد، ولی عملاً نتوانست با خواست‌های شاه جدید کنار بیاید. به عراق رفت و چند سالی را در آنجا گذرانید. سال‌های (1281 تا 1283ش) پرده‌های زرگر بغدادی و میدان کربلا را به هنگام اقامتش در عراق نقاشی کرد.

بازگشت کمال الملک به ایران، مصادف با انقلاب مشروطه شد. او اگرچه به مشروطه خواهان متمایل بود ولی در جنبش مشروطه مشارکت مستقیم نداشت. در این هنگام کمال الملک با انتشار مقالات و ترجمه برخی آثار ژان ژاک روسو و دیگر نویسندگان آزادی خواه فرانسه، به سهم خود با حرکت مردم، همراه گردید.در سال‌های بعد، مدیریت مدرسه صنایع مستظرفه را بر عهده گرفت. در این مدرسه با کوشش فراوان به پرورش شاگردان همت گماشت که زبده‌ترین آنها، خود استادانی در مکتب او شدند.



سرانجام به دلیل اختلافاتی که با وزیران معارف بر سر استقلال مدرسه پیدا کرد، از کار تدریس و شغل دولتی دست کشید (1306 ش) و به ملک شخصی خود در حسین‌آباد نیشابور کوچید. (1307 ش) در آنجا بر اثر حادثه‌ای از یک چشم نابینا شد؛ اما تا سال‌های آخر زندگانی به نقاشی ادامه داد. در شرح این حادثه روایت‌ها مختلف است از جمله گفته می‌شود که سالار معتمد گنجی، از خوانین منطقه و دوست کمال‌الملک، آجری را برای زدن یک کارگر حمام پرانده که به عینک و چشم کمال‌الملک آسیب رسانده است. قاسم غنی پس از این حادثه بر بالین استاد حاضر شد و پس از آن او مدتی یرای معالجه به تهران رفت.سرانجام محمد غفاری (کمال الملک) در 27 مرداد سال 1319ه.ش ساعت 2 بعد از ظهر روز یکشنبه بر اثر کهولت سن بیمار شد و درسن نود و پنج سالگی در منزل نوه دختری اش چشم از جهان فروبست. او وصیت کرده بود که در باغ خودش واقع در حسین‌آباد دفن شود مدفنش محل استراحت دوستان و دوست دارانش باشد، اما بنا به دلایلی وی را در نیشابور، مجاور مزار شیخ فرید الدین عطار نیشابوری و درنزدیکی روستای محروق به خاک سپردند.



آرامگاه کمال الملک


در دوران پهلوی دوم زمانی که کمال الملک از دنیا رفت رژیم شاهنشاهی دستور داد تا برای این شاعر مقبره ای بنا گردد، دولت ازمعمار بزرگ آن دوران هوشنگ سیحون درخواست کرد تا مقبره و ارامگاهی را طراحی کند که در شان نقاش دربار باشد. هوشنگ سیحون در سال 1337 طرح بنای جدید آرامگاه کمال الملک را به انجمن آثار ملی پیشنهاد داد. وی در آن سال طی قراردادی با انجمن متعهد شد طرح مقبره کمال الملک را در 2 ماه تهیه کند و به عنوان ناظر انجمن کار نظارت پروژه را به عهده بگیرد.

کار در سال 1338 آغاز شد و پی سازی آرامگاه، نصب استخوان بندی آهنی و کاشیکاری بنا، تهیه و نصب سنگ مزار و نقش برجسته نیم تنه سنگی کمال الملک کار استادابوالحسن صدیقی و احداث دو حوض در محوطه مقبره انجام شد. ساخت بنا در 12 فروردین 1342 به اتمام رسید و در همان تاریخ به دست فرح پهلوی افتتاح گردید. سازندگان این آرامگاه چند کارگر نیشابوری بودند که در مراسم رونمایی از آنان توسط دولت وقت قدردانی گشت. مقبره کمال الملک در ضلع شمالی مقبره عطار با بتن مسلح بنا و با زیربنای 28 متر مربع ساخته شده است. شش ایوانچه مقعر با پوشش کاشی معرق به رنگ‌های لاجوردی، سفید و... تزیین شده است.



تزیینات استفاده شده برای آرامگاه کمال الملک کاشی معرق است که نقوش آنها بسیار هنرمندانه بر روی سطوح منحنی نما بکار گرفته شده‌اند و به سمت خط تقارن قوس‌ها این نقوش کوچک و کوچک‌تر می‌شوند. به گفته طراح، کاشی معرق، معماری کاشان یعنی محل زادگاه کمال الملک را یادآور می شود. نمای بنا و تزیینات و همچنین رنگ کاشی ها، هماهنگی فراوانی با آرامگاه عطار ،که در کنار آن است، دارد. فرم کلی بنا و تزیینات و همچنین رنگ کاشی ها، هارمونی بس عجیب با بنای مجاور یعنی آرامگاه عطار دارد، بطوریکه شاید بازدید کننده در بدو ورود به باغ و در نگاه اول آن دو را دو جز از یک بنا درک کند!


طراح با بهره‌گیری خلاقانه از قوس و با پیچشی که در ایده کلی آن ایجاد کرده، به نتیجه‌ای ظاهراً متفاوت با هندسه‌ای پیچیده دست یافته است. این طرح نوآورانه با به‌ کارگیری سازه پوسته‌ای بتنی اجرا شده است. این بنا در نقشه از دو مدول (پیمون) مربعی شکل تشکیل شده است که مستطیلی با تناسب 1 بر 2 را می‌سازند. اضلاع مربع در نما با یک قوس نیم دایره خود نمایی می‌کنند؛ حجم بنا از قوس‌هایی متقاطع که روی اقطار مربع زده شده‌اند پدید آمده که این قوس‌های متقاطع، «طاق‌های چهاربخش» را که در معماری سنتی ایران بسیار دیده شده‌اند را تداعی می‌کنند. آرامگاه کمال‌الملک در سال 1382 توسط سازمان میراث فرهنگی با شماره 8744 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.



هوشنگ سیحون در رابطه با ایده مقبره گفته است:

«از باغ خیام بعد از طی نزدیک به دو کیلومتر به سمت غرب،به باغ دیگری می رسیم که مدفن شیخ فریدالدین عطار است و یک بقعه قدیمی آن را در بر دارد. در جوار آرامگاه عطار با فاصله محل به خاک سپردن نقاش مشهور کمال الملک است که طرح بنای یادبودش نیز به عهده این جانب قرار گرفت. این بنا در نقشه از دو مربع تشکیل شده و تناسب یک بر دو دارد؛برای هر واحد یعنی هر ضلع مربع در نما یک قوس درنظر گرفته شد که در چهار ضلع که در چهار ضلع مستطیل شش قوس زده شد. علاوه بر این دو قطر هرمربع دو قوس دیگر را تشکیل می دهند که از داخل با هم تلاقی می کنند.پس چهار قوس هم از داخل زده شده که مجموعا می شود ده قوس.برخورد این قوس ها و پوشش ها آن ها در بالا اشکال هندسی مخروطی شکلی را به وجود آورده اند که ابتکاری است هندسی با تزیینات کاشی معرق روی آن ها.

سنگ روی مزار از گرانیت مشهد و از دو قسمت مرتفع و خوابیده ولی یکپارچه تراشیده تشکیل شده است که روی قسمت مرتفع چهره کمال الملک به صورت نقش برجسته حجاری شده. بنا و پوشش آن از بتن مسلح است.»



سنگ مزار کمال الملک همچون سایر سنگهای مزاری که سیحون در آرامگاه ظهیرالدوله تهران طراحی کرده است، یکپارچه از سنگ گرانیت و با بافت خشن بوده، در قسمت بالای سنگ که مرتفع و زاویه دار تراشیده شده است، نقش برجستهای از کمال الملک توسط شاگرد ایشان مرحوم استاد ابوالحسن صدیقی حجاری گردیده است.
این سنگ قبر به ابعاد 46/3 در یک متر نصب شده است. ارتفاع سنگ قبر، 40 سانتی‌متر است که در بالا به شکل منشوری - به ارتفاع 20/1متر- درآمده است. روی منشور یادشده، سه نقش برجسته نیم‌رخ کمال‌الملک، به طور برجسته بر لوح سنگی نمایان است.

 


 

حمام مهدی قلی بیک(حمام‌شاه)، موزه مردم شناسی مشهد

بنام خدا



واژهٔ مشهد به معنی محل شهادت است. علی بن موسی الرضا پس از قتل به دست مأمون عباسی در سال 202 ه. ق. در آرامگاه هارونی سناباد به خاک سپرده شد. از آن پس «سناباد نوغان» به نام «مشهدالرضا» خوانده شد و کم‌کم بر پهنهٔ آن، به ویژه در زمان شاه تهماسب صفوی افزوده گشته و مردم توس به مشهد کوچ داده شدند؛ و به مرور زمان نام مشهد بر این شهر ماندگار شد. گفتنی است که نام مشهد اولین بار توسط سلطان محمود غزنوی به این شهر داده شد. این شهر به واسطهٔ وجود حرم علی بن موسی‌الرضا، هشتمین امام مذهب شیعه، سالانه پذیرای تعداد زیادی زائر از داخل و خارج از کشوربوده و هست و به همین دلیل، از قدیم برای رفاه ، آسایش، تامین مایحتاج و اسکان این زائران ، اماکن زیادی که اکثرا اطراف حرم بودند، ساخته شده است. شهر مشهد به علت موقعیت جغرافیایی  و قرار گرفتن آن درشمال شرق کشور، مسافران برای رفتن به آن مجبور به عبور از کویر و بیابان بودند و به همین خاطر برای زدودن گرد و غبار سفر، احتیاج به استحمام داشتند، در مشهد نیز حمام های زیادی ساخته شده بودند و اکثرا اطراف حرم بودند.



  اکنون اکثربناهای نزدیک حرم به خاطر توسعه حریم حرم رضوی از بین رفته اند ولی حمام شاه از معدود حمام‌ها و بناهای قدیمی مشهد است که از دست تخریب و نوسازی  جان سالم به در برده است و چندسالی است که با تغییر کاربری به موزه مردم‌شناسی  است. موزه ‏ها از سرمایه ‏های فرهنگی ملتها به شمار می‏روند و گسترش موزه‏ ها و ایجاد گنجینه ‏های تخصصی به معرفی پشتوانه فرهنگی جوامع و آداب و رسوم ملتها کمک می کند، موزه مردم شناسی آستان قدس رضوی نیز نمونه ای مثال زدنی از فرهنگ و آداب و رسوم مردم ایران است.

این حمام  تا سال1367 ه.ش دایر بوده اما از حدود سال 1369 به تدریج به صورت متروکه درآمد. از سال 1378 عملیات بازسازی و مرمت   این بنا توسط معاونت حفظ و احیای سازمان میراث فرهنگی استان خراسان و با همکاری معاونت فنی و عمران موقوفات آستان قدس رضوی انجام گرفت  و در 11 آذر ماه 1385 هجری شمسی به عنوان موزه‏ء تخصصی  مردم شناسی آستان قدس رضوی افتتاح گردید تا حمام که روزگاری به عنوان پدیده‏ای فرهنگی، در زندگی مردم نقش ایفا می‏کرده است اکنون نیز محلی برای پاسداشت آداب و رسوم، اعتقادات و سنن اجتماعی حاکم بر جامعه باشد و به نمایش برخی از اشیایی بپردازد که مشتاقان حضرت رضا (علیه‌السلام) با خلوص نیت به آستانش اهدا کرده ‏اند.



 حمام مهدی قلی‌بیک  با گذشت چهار قرن از ساخت این گنجینه هنری، هنوز اصالت آن محفوظ مانده است و با گذشت زمان و نبود مراقبت و همچنین دخالت‌های غیراصولی، دچار آسیب‌های جدی شده بود. بنای حمام مهدی قلی بیک(حمام‌شاه)، پیش از آغاز عملیات مرمتی، شامل بخش‌های ورودی، سربینه(رخت‌کن)، گرم‌خانه و سرویس‌ها بود. اما با شروع عملیات باستان‌شناسی و مرمت، فضاهای جدیدی چون هشتی ورودی، شاه‌نشین شمالی(حاکم‌نشین)، حوض هشت ضلعی سربینه، لایه‌های زیبای نقاشی (در قسمت سربینه)، کاشی‌های ازاره سربینه (از نوع زیررنگی)، هشتی یا میان در، حوض کف هشتی، خزینه، حوضچه‌های تصفیه آب، استخر آب سرد و تنبوشه‌ها (لوله‌های سفالی آب‌رسانی در معماری سنتی) پیدا شد و طی این عملیات، مساحت حمام از حدود 400مترمربع قبلی به هزار و 875 مترمربع رسید. 


موزه مردم شناسی و یا حمام مهدی قلی‌بیک مشهد ، یکی از حمام‌های زیبای به جای مانده از دوره صفوی است که با قرار گرفتن در کنار مقبره امیر ملکشاه (مسجد شاه و مسجد هفتاد و دو تن) و آب‌انبار سرسنگ و راسته بازار سرشور، یک مجموعه تأسیسات شهری را تشکیل داده است. این حمام ، از قدیمی‌ترین و با ارزش‌ترین حمام‌های شهر مشهد و از موقوفات آستان قدس رضوی است که در مجاورت مقبره امیر  غیاث‌الدین ملکشاه در ضلع بیرونی سردرغربی حرم مطهر واقع درخیابان اندرزگو (خسروی نو- بازار فرش فروش ها) و در محله قدیمی سرسنگ، بین بازار سرشور و بازار بزرگ واقع شده و کوچه مجاور آن به کوچه «حمام‌شاه» مشهور است. نام اصلی آن «حمام مهدی قلی‌بیک» بوده، ولی به‌دلیل مجاورتش با مقبره امیر ملکشاه به «حمام‌شاه» شهرت یافته است که پس از پیروزی انقلاب نیز به «حمام رضوی» تغییر نام پیدا کرد. این اثر در تاریخ 5 اردیبهشت1356با شماره ثبت 1374به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.



حمام مهدی قلی بیک در سال 1027 هجری قمری به دستورمهدی قلی بیک جانی قربانی از بازماندگان خانواده امیر ارغون آقای اویرات و از امرای ترک خراسان و از طایفه جغتایی و از رجال لشکری و سیاسی بود و سمت امیرآخور شاه عباس اول صفوی(رئیس اصطبل شاهی) را بر عهده داشت، ساخته شد. از زمان تولد وی اطلاع دقیقی در دست نیست.

از کارها و دلاوری ها او می توان به منصب فرمانده تقنگچی های خراسان اشاره کرد که در جنگ میان ایران و عثمانی بر عهده مهدی قلی بیک قرار داشت. مهدی قلی بیک همچنین در ساخت و ساز بنا و چندین کار خیر دست داشت که بارزترین آن ساخت حمام باشکوه مهدی قلی بیک و یا حمام شاه بود. سال فوت او را اوایل شعبان 1027 قمری در قزوین نوشته‌اند و پیکر او را به مشهد حمل و در حرم مطهر امام رضا (ع) دفن گردید. 


از این بنا هیچ کتیبه‌ای برجای نمانده است و از معمار و سازنده آن خبری در دست نیست. ولی در وقف نامه ای  که از آن زمان  به جا مانده ، جزئیات وقف مهدی قلی بیک خان درباره این حمام گفته شده است. در این وقف نامه به غیر از حمام، از وقف دو روستا به نام های «گازرگاه» و «پس‌پشته» که در نواحی تبادکان و درزاب مشهد قرار دارند و یک باغ در کرج سخن گفته شده است. قسمت جالب وقف حمام مهدی قلی بیک، توجه به امکانات حمام و ریزبینی های پس از آن است. به طور مثال مهدی قلی بیک نه تنها دستور ساخت حمامی مجهز و زیبا به همراه یک قنات داد، بلکه بعد از آن را فراموش نکرد و برای آب مازاد احتیاج حمام نیز برنامه ریزی کرد. بر طبق وقف نامه، برای چگونگی استفاده از آب قنات شرایطی تعیین شده است، به گونه ای که آب اضافه قنات صرف مسجد گوهرشاد شده و اگر باز آبی اضافه آمد برای آبیاری مزارع اطراف شهر مورد استفاده قرار گیرد.  همچنین مهدی قلی بیک تعداد زیادی دکان در اطراف حمام ساخته بود که درآمد تمامی آن ها را وقف کارهای خداپسندانه و خیر مربوط به حرم کرده بود. 



 بخش های مختلف این حمام قدیمی از جمله سربینه ، گرم خانه و سقف های گنبدی اندرونی و بیرونی با همان ساختار قدیمی پس از بازسازی در معرض تماشای علاقه مندان قرار گرفته است. بزرگ ترین و زیباترین بخش حمام سربینه آن است که به صورت مربع احداث شده و هشت ستون سنگی پوشش گنبدی را برپا داشته اند.



البته در راستای موزه شدن این حمام، از فضاهای موجود در سربینه و گرمخانه و چال حوض به‌عنوان غرفه‌های نمایش اشیا از جمله متعلقات حمام مانند ظروف سنگی، سفالینه‌ها، نبوشه های سفالی، گلجام و کاشی‌های ازاره  و کف حمام، وسایل استحمام مانند بادکش حجامت، کاسه، مجمعه، سنگ پا، صابون، لنگ و قطیفه، حنا، گل سرشور  و وسایل آرایش مانند شانه چوبی، جعبه آینه، جعبه چوبی لاکی روغنی، سرمه دان، عطر دان و وسایل روشنایی مانند شمعدان برنجی، قندیل، فانوس دریایی، چراغ توری و سماورها، قوری‌ها، قهوه جوش‌ها، دوستکامی ها، پوشاک و منسوجات از جمله اشیایی هستند که در موزه مردم‌شناسی مشهد به نمایش عموم گذاشته شده است.



این بنا یکی از بزرگ ترین حمام های ایران است که ساختاری بسیار زیبا از حمام های قدیمی را به نمایش می گذارد. محوطه ورودی حمام به وسیله یک پله و با انحنایی ملایم به هشتی کوچکی وصل می شود که پس از عبور از آن، با گردش به سمت راست به سربینه وارد می شویم. در فضای سربینه هشت ستون سنگی به صورت هشت و نیم هشت، پوشش گنبدی را استوار نگه داشته است که با تعبیه  تعدادی گلجام (نورگیر) با ابعاد متفاوت در سقف حمام و همچنین تعدد گلجام ها و تنوع ابعاد آن، نورپردازی منحصر به فردی به این بنا بخشیده است به گونه ای که از طلوع تا غروب آفتاب با چرخش خورشید، زوایای مختلفی از حمام، تاریک و روشن می شود و موجبات تلطیف فضا به ویژه در قسمت سربینه را فراهم می سازد. البته از آن جا که امروزه درون حمام برق کشی شده و نورهایی داخل بنا تعبیه شده است، شاید دیگر نتوان این بازی نور و سایه را به تماشا نشست.



سازه اصلی بنا از جنس آجر بوده و آهک، ساروج، سنگ، شیشه، فلز و کاشی از دیگر مصالح به کار رفته در این حمام است.  از مهمترین بخش های این حمام_ موزه، میتوان به این موارد اشاره کرد: سربینه و تزیینات اصیل و زیبای آن، غرفه شاه نشین، غرفه لوازم آرایش، غرفه مسنوجات، غرفه پوشاک، هشتی یا میاندر، گرمخانه، غرفه وسایل حمام، غرفه حنابندان، غرفه روشنایی، گلخن یا آتشخانه و چاله حوض و افرادی که در حمام های آن زمان کار می کردند، عبارت بودند: قهوه چی، دلّاک، جامه دار، قطار کش ( مسئول شستشوی لنگ ها و خشک نمودن شان در آفتاب .

 


هنگامی که وارد حمام مهدی قلی بیک می شویم، دالان کوچکی پیش روی ماست که در سمت راست باجه فروش بلیت حمام قرار دارد. پس از آن و انتهای دالان ، به وسیله یک پله به هشتی کوچکی وارد می شوم. در این قسمت نقشه کل حمام را با توضیحات بر روی دیوار می توان مشاهده کرد.

 سربینه یا رختکن


 نخستین بخش حمام که وارد آن می شویم، بخش سربینه یا رختکن است که خود از چند غرفه در جهت های مختلف تشکیل می شود. دیوارهای سربینه مزین به کاشی کاری های فیروزه و طرح دار زیبایی است و در سقف نیز نقاشی هایی چشمگیر خودنمایی می کند. در ساخت سربینه از ساروج بری و گچ کاری در 28 لایه استفاده شده و از این تعداد لایه، 13 لایه تنها مختص به تزئینات نقاشی حمام می باشد.  قدیمی ترین نقاشی موجود در سقف به زمان حکومت صفوی و جدیدترین آن نیز به اواخر دوره قاجار یعنی حدود سال 1300 برمی گردد.




بیش ترین نقاشی که در حال حاضر دیده می شود، مربوط به لایه اخیر است که در آن داستان های شاهنامه، افسانه های عامیانه و بخش هایی از زندگی روزمره و کوچه و خیابان مردمان در دوره قاجار به تصویر کشیده شده است. به طوری که افرادی را سوار ماشین، فردی دوچرخه سوار و تعدادی سرباز تفنگ به دست به چشم می خورند. وجه تمایزاین بنا  با دیگر حمام ها نظیر حمام گنجعلی خان کرمان و یا فین کاشان و ... در نقاشی های موضوعی آن است که با تلاش مرمت کاران از لایه های هشتم و بعضاً سیزدهم زیرین به دست آمده اند.  در معماری سربینه قوس هایی به شکل پنج، هفت و شاخ بزی دیده می شود که این نوع قوس از معماری سبک اصفهانی الهام گرفته شده است. از دیگر تزئینات معماری بنای حمام نیز می توان به کادربندی سقف سربینه اشاره کرد.






 

بخش های سربینه و غرفه های آن 


در چهار طرف سربینه چهار غرفه یا صفّه وجود دارد که هر کدام کارآیی متفاوتی داشته است. سه صفّه برای عموم مردم بود که از آن ها برای تعویض لباس ها در بدو ورود به حمام و قرار دادن دیگر وسایل خود استفاده می کردند. چهارمین غرفه که بزرگترین صفّه نیز بود، با نام شاه نشین شناخته می شد و مختص استفاده بزرگان و اشراف بود. تفاوت غرفه شاه‌نشین با دیگر غرفه ها در نور و اندازه آن بود. این غرفه روشنایی مطلوبی دارد چرا که در ضلع شمالی حمام قرار دارد. 





علاوه بر قسمت های گفته شده در سربینه، فضایی برای صاحب حمام در نظر گرفته می شد. او در این محل می نشست و به حساب و کتاب، دریافت هزینه ها و ارائه خدمات و لوازم مورد نیاز مردم مشغول بود. به طور مثال مردم وسایلی چون صابون، کیسه، لیف و … را از گرمابه دار می گرفتن.

 


هشتی یا میاندر:


بعد از سربینه، فضایی به نام هشتی یا میاندر وجود دارد که ارتباط دهنده دو فضای سربینه و گرمخانه است. در وسط هشتی، حوض کوچک آب سردی قرار دارد که هر کس به هنگام خروج از گرمحانه و اتمام حمام پاهای خود را در آن شست و شو می داد. پاشویه کردن موجب می‌شود حرارت بدن از طریق کف پا کاسته شود و بدن افراد، آمادگی ورود به فضای سرد سربینه را پیدا کند. این حرکت از سرماخوردگی افراد جلوگیری می‌کند. جالب است بدانید که وجود حوض های کوچک آب سرد در استخرها نیز از همین جا پدید آمده است.



گرمخانه:


 پس از هشتی به بخش گرمخانه هدایت می شوید که محل اصلی شست و شو بوده است. فضای گرمخانه، مربع شکل و داراری چهار ستون در وسط است که پوشش گنبدی شکل سقف، مشتمل بر چندین گلجام، بر روی آن ها قرار گرفته است. خزینه آب گرم در بخش غربی قرار دارد که سطح آن کمی از کف گرمخانه بالاتر است. همچنین در اطراف گرمخانه سه غرفه دیده می شود که از آن ها برای نشستن به هنگام حمام استفاده می کردند. 



 آب حمام اوایل از یک قنات و بعدها از چاه موجود در سربینه تأمین می شده و از طریق شبکه آب رسانی که مجموعه ای از تنبوشه ها و حوضچه های تصفیه بوده، وارد خزینه می شده، سپس در دیگ های مسی کف خزینه با نام « تیان » گرم شده و در انتها به طور منظم به قسمت های مختلف حمام هدایت می‌شده است. در قسمت شمالی گرمخانه  فضایی کوچک به نام نظافت خانه (نوره کش خانه) قرار دارد. مردم از این بخش برای از بین بردن موهای زائد بدن خود استفاده می کردند. 



دو اتاق در دو طرف خزینه آب گرم قرار گرفته است. در اتاق شمالی، سه عدد حوضچه تصفیه آب سرد قرار داشته است که گل و لای موجود در آب، در آن ته نشین می شده و سپس آب تصفیه شده به خزینه منتقل می گردید( البته طی عملیات بازسازی برداشته شده است. ). از اتاق دیگر، افرادی که معلول و یا افرادی که به بیماری های مسری مبتلا بودند، برای استحمام استفاده می کردند و از طریق دریچه تعبیه شده در آن که به خزینه راه داشت، آب گرم مورد نیاز خود را از خزینه بر می داشتند، این اتاق به اتاق خلوت یا خلوت گاه معروف بوده است.



البته در برخی از حمام های قدیمی، خلوتگاه فضایی با حوضچه‌های کوچک بوده و به نام دستک شهرت داشت که تنها بزرگان و امیران برای استحمام حق استفاده از آن را داشته اند. کف گرمخانه از سنگ های بسیار سختی ساخته شده که آن ها را از اطراف شهر مشهد تأمین کرده اند. استفاده از این سنگ ها از آن روی بود که آب در آن ها نفوذ نکند و از انتقال عفونت نیز جلوگیری کند.



تون (گلخن یا آتشخانه):


درست در پشت خزینه، فضای تون، گلخن یا آتش‌خانه قرار دارد که محل ایجاد آتش و تأمین حرارت و انرژی گرمایی حمام است. شخصی که این مسئولیت را به عهده داشت، « تون تاب » نامیده می شد. تون تاب ابتدا سوخت حمام ( مانند هیزم، خار و خاشاک، فضولات حیوانی و هر چه قابل اشتعال باشد ) را تهیه می کرد و سپس، با گذاشتن آنها درون کوره تون، آتش را روشن می‌کرد. کوره تون در زیر تیان‌ها قرار داشت. جالب آن که با تدابیر جالب توجهی، گرما و دود حاصل از سوختن هیزم، به وسیله انشعاباتی به نام « گربه‌رو » به فضای بیرون حمام منتقل می‌شد.


 

گربه رو علاوه بر خارج کردن دودها، خود باعث گرم کردن کف و دیوارهای حمام مهدی قلی بیک می شد، چرا که گربه رو در واقع کانال‌هایی باریک بود که در کف گرمخانه به صورت مارپیچ تا سربینه ادامه داشتند و در آخر به تعدادی دودکش در دیوارهای سربینه حمام می رسیدند.

بر خلاف انتظار سیستم گرمایش از کف در معماری ساختمان های امروزی، ریشه ای ایرانی داشته و سالیان بسیار دور معماران باهوش و خلاق ایرانی از آن استفاده می کردند.  همیشه در کانال تون مقداری خاکستر باقی می ماند که از آن ها به عنوان « مواد شوینده » و یا در ساخت «ملات ساروج »، استفاده می کردند.

 


چاله حوض:


افراد پس از حمام کردن به بخش دیگری می رفتند که با نام چاله حوض شناخته می شد. چاله حوض در واقع نوعی استخر آب است و برای آب تنی مورد استفاده بود. چاله حوض حمام مهدی قلی بیک در مقایسه با دیگر حمام های دوره صفوی ابعاد بزرگ تری دارد و تناسبات به کار گرفته شده در ساخت آن، با آن که بسیار ساده است، به نمایش گذارنده شکوه معماری ایرانی و اسلامی است.




دقت به کار رفته در محاسبه طول، عرض و عمق استخر، ارتفاع کف تا سقف، همچنین ساخت ستون ها، وجود متناسب گلجام ها و پراکندگی به جای آن ها همگی از نکات بسیار قابل توجه و نشان دهنده هوش معمار حمام مهدی قلی بیک دارد. در حال حاضر از فضای چال حوض و راهروهای اطراف آن، مجموعه ای از عکس ها در معرض دید عموم قرار داشته که هر کدام موضوعات متفاوتی دارند. از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد.

۱- عکس های قدیمی از کسب و کارهای و زندگی مردم در گذشته

۲- عکس های قدیمی از حرم مطهر امام رضا (علیه السلام).

۳- تابلوهای نقاشی قهوه خانه ای.

۴- وسایل ورزش زورخانه ای. 

 

در مرمت حمام ازموزائیک ها و  کاشی های طرح قدیم حمام استفاده شده است ولی در بعضی جا ها  از  کاشی  و موزائیک  های قدیم حمام داخل شیشه به نمایش گذاشته اند. 



محوطه باستانی شادیاخ نیشابور

بنام خدا

 


ایران، مهد تمدن و فرهنگ، سرزمینی که جایجای آن مملو آثار و نقاط دیدنی است. رِئِوِنت (به زبان اوستایی :یعنی شکوه و جلال) نامی است که در کتاب اوستا به منطقه نیشابور اطلاق می‌شده‌است. فریدون جنیدی، معتقد است نام باستانی این شهر، پیش از نیوشاپور، «ریوند» به معنای شهری دارای جلال و شکوه بوده‌ است.
نیشابور، این نام یادآور بنیان‌گذار شهر نیشابور، شاهپور یکم ساسانی است. نیو شَهپُهْر (به زبان پهلوی:یعنی ساختهٔ نیک شاهپور) نامی است که بی شک واژهٔ نیشابور منحرف شدهٔ آن است، که تا دوره‌های بعدی و تا کنون نیز کاربرد دارد. همچنین در این دوره، به مجموعه شهر نیشابور و شهرک‌ها و شهرهای اطراف آن، ابرشهر می‌گفتند. کهن شاهپور اول زاده ی اردشیر درخراسان پادشاهی تورانی بنام (پهلیزک، پالزهاک، پالچیهاک) را شکست داد و کشت و در همان آوردگاه نیوه شاهپور (کار نیک ِ شاهپور) را بنیان نهاد که قله ی فرمانروایی ولایت ابرشهر یا سرزمین اپرنها که طایفه ای کوه نشین و چادرزی از سلاله داهه بودند، گردید.

سکه‌هایی که از روزگار ساسانیان در کاوش‌ها و پژوهش‌های علمی در خاک نیشابور بدست آمده نمایانگر آنست که این شهر در آن دوران ارج و اعتبار ویژه‌ای داشته است. گفته‌اند شکل دیرین واژه‌ی نیشابور (نیو شاه پوهر) به مفهوم کار نیک یا جای نیک شاهپور بوده است به پاسِ بستگی به شاهپور دوم ساسانی که آن را در قرن چهارم میلادی دوباره بنا کرد از آن پس، به نام او خوانده شد. گر چه بنای اصلی آن را به شاهپور اول پسر اردشیر بابکان نسبت داده اند و نیشابور را شاهپور بنا کرد و در آغاز «بنا شاهپور» بود پس «با» و «الف» بیفکندند و الف به «یا» بدل کردند و نیشابور شد.



نیشابور را می‌توان "مینی پایتخت فرهنگی"، ایران لقب داد. شهری که غالبا آن را با عطار، خیام، کمال الملک و فضل بن شاذان و البته «قدمگاه» می شناسیم اما جالب است بدانیم در کنار مفاخرآن، آثار باستانی متعدد این مرکز فرهنگی شرق کشور، حکایت از تمدن و فرهنگ غنی ئ می باشد.

استاد شفیعی کدکنی در مقدمه تاریخ نیشابور می‌نویسد: «در نگاه من نیشابور فشرده‌ای از ایران بزرگ است» و از اندیشه فلسفی خیام و اشراق و عرفان عطار و 2500 دانشمندی که، تا سال 400 هجری قمری در نیشابور ظهور کرده‌اند و از صبحدمی که شهره آفاق است و وسعتی که تقریباً به اندازه همه خراسان بوده است سخن می‌گوید. بعضی تاریخ نویسان کهن نیز بنای نیشابور را به زمانی بسیار دور افسانه‌ای نسبت می‌دهند. بنا به روایت ابوعبدالله النیسابوری، اولین کسی که در این خطه قهندز را بنا گذاشت «انوش بن شیث بن آدم» بود و بعدها ذوالایکه و پس از او ایرج بن افریدون، بهمن- منوچهر و هرمز هر یک در دوران خود بنای قهندز را که به علل مختلف ویران شده بود بازسازی و نوسازی و تجدید بنا کردند.
شابور یا شاپور فرزند هرمز شهر قدیم نیشابور را در حوالی قهندز بنا کرد و در اطراف آن دستور داد خندق حفر کنند. شاپور پس از بنای این شهر در دیار بغداد و مداین ایوان مداین را ساخت. در دیار شام شهر انبار و در اطراف بصره شهر کرخ و بنجستان و بالاخره شهری به نام فیروز شاپور را.


 


تا پنجاه، شصت سال پیش، بیشتر اطلاعات و شناختی که از دوران بیش از اسلام درباره نیشابور وجود داشت مبتنی بر مطالب افسانه مانند بود و در متون اسلامی نیز به طور خاص سخنی درباره نیشابور قبل از اسلام نیامده است. تحقیقات باستان‌شناسی توانست تاریخ این شهر را تا حدی ترسیم کند و گذشته‌های دور و نزدیک آن را تحت بررسی و مطالعه قرار دهد.  از سال 1313 تا سال 1363 هجری شمسی کاوش های مهم باستان شناسی در شهر کهن نیشابور صورت گرفته است و افرادی چون چارلز  ویلکینسون ، ریچارد بولیت، سیف ا...  کامبخش فرد و سید محمود موسوی کاوش های مهمی را انجام داده اند. کاوش‌های باستان‌شناسی که در سال‌های 1936 تا 1940 و 1948 توسط هیات اعزامی از موزه متروپولیتن نیویورک به سرپرستی ویلکینسون در نقاط مختلف نیشابور انجام گرفت فضاهایی همچون حمام، بازار و مکان‌های مسکونی، اشیاء و ظروف سفالی فلزی و سکه بدست آمد که حکایت از تاریخ قبل و بعد از اسلام نیشابور داشت. 

در سال 1347 نیز کاوشهای باستان‌شناسی توسط باستان‌شناسان ایرانی به سرپرستی کامبخش فرد انجام گرفت که به شناسایی کوره‌های سفالگری و روش‌های ساخت و پرداخت سفال در نیشابور کمک فراوان کرد. جمع‌آوری سفال‌هایی که طی این سلسله حفاری‌ها به دست آمد حکایت از قدمتی چهار پنج هزار ساله داشت و پیکره‌ای که در خود نیشابور از در داخل چاهی پیدا شد مربوط به نیمه دوم هزاره سوم بیش از میلاد بود. بنا به اظهار نظر باستان‌شناس رجبعلی لباف خانیکی در واقع می‌شود گفت پیکره کشف شده از این نظر اهمیت دارد که حدفاصل و نقطه پیوند تمدن‌های بین‌النهرین، ایران، سند، آسیای مرکزی و باختر می‌باشد نقطه عطف بسیار مهمی بود که حکایت از آن داشت که نیشابور زیستگاه مهم بین راهی بوده که هم جنبه تجاری مهمی داشته و هم اقتصادی و فرهنگی.



لباف خانیکی افزود: بعد از کشف این پیکره، در گوشه و کنار نیشابور اشیایی مربوط به دوره آهن بدست آمد و در محلی به نام پوژندجان پایه‌های یک تخت یا صندلی به شکل مجسمه‌های یک انسان یا یک حیوان افسانه‌ای پیدا شد که روکوب‌های پایه‌ها نشان می‌داد که تخت یا صندلی حتماً متعلق به طبقه بالای جامعه و اشراف است و نمی‌تواند عمومیت داشته باشد به علاوه سکه و نگین بسیاری به دست آمد که حاکی از شکوه و عظمت این شهر در قبل از اسلام بود.

تابستان و پاییز 1378 مقدمات آغاز گمانه‌زنی و کاوش فراهم آمد و اسفند همان سال کار گمانه‌زنی آزمایشی باستان‌شناسی با هدف مکان‌یابی و آشنایی با لایه‌های تمدنی شادیاخ برای کاوش آغاز شد. مجموعاً 19 گمانه آزمایشی در ابعاد 2 در 2 متر حفر گردید و از این 19 گمانه، 15 مورد آن به آثار ارزشمند معماری برخورد کرد و بقیه مربوط به زمین‌های زراعی و معابر و غیره بود.



کاوش های باستان‌شناسی محوطه ی تاریخی شادیاخ از سال 1379 به سرپرستی آقای رجبعلی لباف خانیکی به معاونت محمود بختیاری شهری در قسمت میانه ی شادیاخ آغاز گردید که منجر به کشف فضاهای معماری مثل تالارها، اتاق ها و صحن های وسیع سنگفرش و آجرفرش شد. فصل نخست تا ششم کاوش ها ( 1379 - 1384 ) به سرپرستی رجبعلی لباف خانیکی ادامه داشت و در سال 1390 فصل هفتم کاوش ها به سرپرستی محمود بختیاری شهری انجام پذیرفت. هفت فصل  کاوش‌ باستان‌شناسی، دو برهه ی مهم تاریخ نیشابور، سلجوقی - خوارزمشاهی و دوره ی ایلخانی را مشخص می کند .  



 کاوش‌های باستان‌شناسی بیشتر در قسمت دروازه ی جنوبی شادیاخ متمرکز گردید که نتیجه آن کشف خیابان سنگفرش ورودی به شهر و برج های اطراف دروازه و همچنین مجموعه ی معماری کاخ یا عمارت اشرافی شد. در قسمت شرقی دروازه ی جنوبی شادیاخ، کاخ یا عمارت اشرافی مربوط به دوره سلجوقی و خوارزمشاهی کشف شد که به خوبی نحوه ی معیشت و الزامات زندگی آن دوران را معرفی می کند . عناصر معماری مربوط به کاخ که تاکنون کشف شده شامل صحن، اصطبل، کارگاه شیشه گری، مطبخ، انبار آذوقه، تالار بار عام، تالار اندرونی، اتاق های مسکونی، حمام و سیاهچال می باشد . 



زیباترین و با شکوه ترین بخش مجموعه ی معماری شادیاخ، تالار مرکزی یا تالار بار عام است که این تالار با پلان چلیپایی و چهار ایوانی پوشیده از گچبری با نقوش متنوع و کتیبه و پیکره هایی در اندازه و فرم های متفاوت بوده و به دلیل عوامل جوی و طبیعی و فرسایش، از دیوار ریزش کرده است و تنها اندکی از گچبری ها و یک کتیبه ی کوفی زیبا با مضمون تکرار واژه ی « الملک » باقی مانده است .



بر روی سنگفرش معبر دروازه پنج اسکلت مشاهده شد که به طور نامنظم و در هم شکسته می باشند که از وقوع زلزله ای خبر می داده اند. می توان احتمال داد که آن زلزله همان سانحه ی ویران گر سال 669 هجری قمری بوده که شادیاخ برای همیشه متروک شد. این اسکلت ها در محل تثبیت و مرمت گردیده است.


 


به گفته آقای لباف خانیکى : در کاوشهاى باستان‌شناسى به قطعه گچ‌هاى نقاشى شده از دیوار برخورد کرده‌ایم که 19 بار گچ و نقاشى کرده‌اند که نشان از 19 سلیقه در ادوار مختلف دارد. ایشان ضمن اشاره به یافتن کارگاه‌هاى منحصر به فرد ساخت زینت‌آلات به دستیابى 2400 شىء زینتى و تزیینى در یکى از این کارگاه‌ها اشاره کرد و افزود: لوحه‌هاى گلى، قطعه‌هاى سفالى، سکه‌هاى آسیایى که روى آنها صور فلکى و نقوش اسطوره‌اى ایران باستان، نقش بسته از دیگر دستاوردهاى کاوش‌هاست.

با آشکار سازی ابنیه مدفون در زیر خاک در منطقه شادیاخ، اولین موزه معماری صحرایی به وجود آمد.



به گفته لباف خانیکی، با اشاره به اهمیت نیشابور در ازمنه مختلف : متون مهم اسلامی از قبیل تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، کامل بن اثیر، فتوح‌البلدان … همه از فتح نیشابور به عنوان یک واقعه مهم تاریخی یاد کرده‌اند که دلیل بر اهمیت این شهر در پایان دوره ساسانی است. مطالعات باستان‌شناسی در عرصه ی شهر کهن نیشابور نشان می دهد : این شهر از دوره ی ساسانی تا قرن هفتم هجری مسکونی و پر رونق بوده است . عبور شاهراه بزرگ شرق (جاده ی ابریشم) از این شهر بر رونق آن افزوده است. اوج شکوفایی این شهر قرن چهارم و پنجم هجری بوده است که در این زمان به« ابرشهر» معروف بوده است. در این شهر 38 مدرسه، 32 مسجد، 2680 دانشمند و فرهیخته و همچنین 47 محله قرار داشته است که شادیاخ یکی از این محلات بوده است.



شادیاخ از دو واژه «شادی» و «اخ» تشکیل شده‌است که به معنای شادی‌آفرین می‌باشد. این محل همچنین به صورت‌های «شادکاخ»، «شادجهان» و «شادمهر» نیز نامیده شده‌است.


محوطه تاریخی شادیاخ:


در بیش‌تر آثار برجای مانده پس از قرن سوم هجری، هر جا سخن از نیشابور است، نام شادیاخ نیز به میان می‌آید. شادیاخ باغی بود در سمت راست نیشابور قدیم که رود فرخک در شمال غرب و غرب آن جریان داشت. قریه‌ای در بلخ نیز به همین نام بوده است. شادیاخ، محوطه‌ای باستانشناسی در جنوب شرقی شهر نیشابور است که مساحتی بیش از 26 هکتار را در بر می‌گیرد. آرامگاه عطار و خیام نیشابوری در این محوطه قرار گرفته‌اند. شادیاخ، دارالحکومه نیشابور بوده است و به دستور عبدالله بن طاهر –سرسلسله‌ی طاهریان- پایه‌گذاری شده است.

این منطقه به عنوان مرکز حکومتی در دوره‌های طاهریان، صفاریان، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و ایلخانان بهره‌برداری می‌شده است. طی کاوش‌های باستانشناسی که در بخشی از این محوطه باستانی انجام شده است نشان از وجود واحدهاى صنعتى، تجارى، زیستگاه‌هاى عمومى و اشرافى و مکان‌هاى مذهبى در این محوطه دارد و آثاری فراوانی از عمارت‌ها، تزئینات و گچبری‌ها، اشیاء زینتى و تزیینى، لوحه‌هاى گلى، قطعه‌هاى سفالى، سکه‌هاى آسیایى منقّش به صور فلکى و نقوش اسطوره‌اى ایران باستان و ... دیده می‌شود.


محوطه شادیاخ در جبهه نیشابور کهن و سمت جنوب شرقی نیشابور کنونی، به فاصله حدود سه کیلومتر از شهر نیشابور و در موقعیت 36 درجه و 12 دقیقه عرض شمالی و 58 درجه و 48 دقیقه طول شرقی واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 1193 متر است محوطه در منطقه‌ی جلگه قرار گرفته که در شمال به رشته کوه بینالود منتهی می‌شود هوا در نواحی جلگه‌ای نیشابور، معتدل و در ارتفاعات بینالود، سرد است درّه‌های متعدد دامنه‌ی رشته‌کوه بینالود، سرچشمه‌ی نهرهای پُرآب بوده و آن نهرها علاوه بر آبیاری زمین‌های کشاورزی دامنه‌ی بینالود، در کانال‌های زیرزمینی یا (قوم‌شها) جریان می‌یافته و در شهر کهن نیشابور و شادیاخ، مورد استفاده‌ی اهالی قرار می‌گرفته است.

بر اساس متون تاریخی و جغرافیایی، این کانال‌ها در نیشابور، از زیر خانه‌ها می‌گذشته و در حاشیه‌ی شهر، ظاهر می‌شده و مورد استفاده‌ی کشاورزی قرار می‌گرفته است. در خانه‌ها، چاه‌هایی وجود داشته که دسترسی به آب آن کانال‌ها را امکان‌پذیر می‌کرده و ساکنین می‌توانستند جهت شُرب از آن استفاده کنند. علاوه بر آن، مسیل‌هایی نیز در اطراف شهر جریان می‌یافته و آبرفت‌های آن مسیل‌ها، زمین‌های کشاورزی مناسبی را ایجاد می‌کرده‌اند. بنابراین آب کافی و خاک مرغوب و هوای معتدل مساعد در نیشابور موجبات رونق اقتصادی و فرهنگی آن منطقه را فراهم آورده است.



تولد شادیاخ


در اوایل اسلام هم با وجود آن که مرو در واقع دارالخلافه و دارالحکومه اسلام بود نیشابور امور فرهنگی ایران و اسلام را نمایندگی می‌کرد و در اوایل قرن سوم هجری، با روی کار آمدن عبدالله طاهر نخستین حاکم ایرانی، نیشابور مرکز حکومت او تعیین شد و در واقع نیشابور مرکزیت حکومت ایرانی و اسلامی به خود گرفت. به سرعت رشد کرد و در قرن چهارم هجری یعنی زمان سامانیان عظمت این شهر به جایی رسید که بازار نیشابور حدود 6 کیلومتر طول داشت. در اوایل قرن سوم واقعه مهمی اتفاق افتاد، و آن تولد شادیاخ بود.

 در سبب بنای شادیاخ گفته‌اند: «در زمان‌های گذشته، رسم بر این بود که وقتی سپاهیان در شهری توقف می‌کردند، در خانه‌های مردم مهمان می‌شدند. صاحب خانه مجبور بود لوازم آسایش این میهمان ناخوانده را فراهم سازد و یارای نافرمانی هم نداشت. 



 الحاکم ابو عبد اللّه بن بیع در پایان کتاب خود در تاریخ نیشابور آورده است که عبداللّه بن طاهر چون (213-230 هـ.ق) به حکمرانی خراسان نیشابور رسید و در آنجا فرود آمد از بسیاری لشکریان او جا بر مردم تنگ شد و بزور در خانه مردم آمدند و مردم از ایشان سختی دیدند و چنین پیش آمد که یکی از لشکریانش بخانه مردی فرود آمد و خداوند خانه زنی زیبا داشت و مردی غیرتمند بود و در خانه ماند و بواسطه غیرتی که برزن خود داشت از آن بیرون نرفت . روزی آن سپاهی به او گفت رو و اسب مرا سیرآب کن و وی نه یارا داشت که بفرمان او نرود و نه می توانست از خانه خود دور شود . بزن خود گفت تو برو و اسبش را سیراب کن تا اینکه من از دارایی که داریم در خانه پاسبانی کنم . زن رفت و او نیکوروی و زیبا بود . قضا را عبداللّه بن طاهر سواره بدانجا رسید و آن زن را دید و پسندید و از ساده پوشی او در شگفت شد و او را به خود خواند و گفت : روی تو و اندام تو سزاوار آن نیست که اسبی را خدمت کنی و آب دهی ، روزگارت چیست ؟ گفت : این کاری است که عبداللّه بن طاهر بر سر ما آورده است ، خدا او را بکشد . سپس پیش آمد را بر او گفت  وی در خشم شد و سست گشت و گفت ای عبداللّه مردم نیشابور از تو بدی دیدند.



سپس سران لشکر را گفت در لشکر او منادی کنند که هر کس شب در نیشابور بماند مال و خون او حلال است و به شادیاخ رفت و در آنجا سرایی ساخت و به لشکریان خود فرمان داد که گرداگرد آن ساختمان کنند و آنجا آبادان گشت و محله ای بزرگ شد و به شهر پیوست و یکی از محلات شهر شد و سپس مردم در آنجا خانه ها و کاخ ها ساختند . آن زمان به بعد شادیاخ عملاً به دارالحکومه نیشابور تبدیل شد زیرا: امیران و حکامی که پس از طاهر بر نیشابور حاکم شدند نه تنها شادیاخ را برای اقامت خود و نزدیکانشان انتخاب کردند بلکه به بازسازی و احداث کاخ‌ها و عمارت‌های جدید همت گماشتند همچنانکه یعقوب لیث صفاری پس از شکست سپاهیان طاهر و اسارت خود او و انتقالش به سیستان، قسمتی از عمارت شادیاخ را تخریب کرد و بنای مجلل دیگری ساخت.



کاخ‌های زیبا و باشکوهی که در شادیاخ احداث گردید موجب شد که وقتی سلطان مسعود غزنوی در سال 421 هجری قمری از هرات به نیشابور آمد تاریخ نویسانی همچون بیهقی نوشتند که او در شادیاخ به کاخ‌هایی قدم نهاد که کسی همانند آن را به یاد نداشت. هشت سال بعد، وقتی طغرل سلجوقی نیشابور را فتح کرد در کاخ مسعود غزنوی در شادیاخ به سال 429 هجری قمری مراسم تاجگذاریش را بر پا ساخت.

الب ارسلان سلجوقی نیز به موازات احداث ابنیه جدید، در سال 464 کاخ شادیاخ را مرمت کرد و قصر با شکوهی برای پسرش ساخت که شادکاخ نام گرفت و مراسم جشن ازدواج فرزندش را در سال 466 با شکوه فراوان در این قصر برپا ساخت. در دوران حکومت سلاطین سلجوقی و حضور آنها در آنجا موجب شد که شادیاخ عنوان «دارالسلطان» را نیز کسب کند.



در سال 540 زلزله مخربی در منطقه نیشابور روی داد که موجب تخریب و انهدام اکثر ساختمان‌های داخل شهر و نیز آسیب فراوان به کاخ‌ها و ابنیه شادیاخ گردید. متعاقب آن در سال 548 ترکان غزنوی نیشابور و شادیاخ را مورد حمله و غارت قرار داده خرابی زیادی بوجود آوردند ولی سال بعد یکی از سرداران سلطان سنجر به نام موید آی آبه زمام امور این شهر را به دست گرفت ابنیه ویران شده شادیاخ را تا حدودی مرمت و سر و سامان داد و خود نیز در آن جا مستقر شد.

موید آی آبه نیز 20 سال بعد یعنی در سال 569 مورد حمله تکش قرار گرفت و به اسارت خوارزمشاهیان درآمد او را چند پاره کردند و پسرش «طغاشاه» حاکم شادیاخ شد. تکش در سال 583 با حمله و تصرف قلمرو حکومتی طغاشاه به حکمرانیش خاتمه داد و کاخ‌های شادیاخ محل استقرار حکام خوارزمشاهی گردید.



در سال 605 یعنی با فاصله 65 سال نیشابور و شادیاخ با زلزله مخوف و ویرانگر دیگری مواجه شد بار دیگر به سختی آسیب دید. ساخت و ساز و ترمیم‌های ناشی از این زلزله سال‌ها به طول انجامید و هنگامی که می‌رفت آثار خرابی‌ها و غم و رنج زلزله و خسارت‌های جانی و مالی فراوانش به دست فراموشی سپرده شود زلزله فجیع‌تر و جانسوزتری به شکلی دیگر ایران و تمام ‌شهرهای آن را به ویرانی و نابودی کشاند و آن یورش لشگریان خونخوار و مخرب مغول بود و در سال 618 هجری قمری منطقه شادیاخ پس از جنگی خونین به تصرف سپاهیان مغول درآمد و آنها، مردم بسیاری را از دم تیغ گذراندند، شهر را غارت و به سختی ویران ساختند و مردمی هم که موفق به فرار شده بودند پس از مدت‌ها فلاکت و دربدری کم کم در حوالی شادیاخ گردآمده با امکانات محدود و مصالح نامرغوب و مستعمل موجود به خانه‌سازی پرداختند.



این ساخت و سازها تا حدودی موجب رونق دوباره شادیاخ شد و باعث گردید که شهر شادیاخ عملاً جایگزین نیشابور شود و نامش در متون باقی مانده از دوره ایلخانی به جای نام نیشابور ثبت گردد. ولی با سومین زلزله‌ای که در سال 649 دراین منطقه روی داد به علت شدت زلزله یا به جهت استفاده از مصالح نامرغوب مستعمل، سست بنیانی ساختمان‌ها شهر شادیاخ ویران گردید.

پس از این واقعه دردناک، مردم مقاوم این خطه باز هم از پای نشستند و بار دیگر در محل شهر نیشابور و شادیاخ به ساخت و ساز و آبادانی و ترمیم خرابی‌ها پرداختند.



پایان حیات


اما دیری نگذشت که چهارمین زلزله با قدرت و شدتی بیشتر روی داد و نیشابور و شادیاخ را به کلی ویران ساخت. شدت قدرت تخریبی این زلزله به قدری بود که به نوشته رشیدالدین فضل‌الله، حتی پرندگان نیز از پناه دیوارها محروم شدند و بدینگونه زلزله سال 669 هجری قمری کلمه پایان را بر تاریخ حیات شادیاخ ثبت کرد و شادیاخ برای همیشه قابلیت زیستگاهی و موقعیت سیاسی و اجتماعی خود را از دست داد.
مردمی که از این زلزله جان سالم به در برده بودند این بار، در اطراف بنای «مویدی» گرد آمده با ساخت و سازهایی که به عمل آوردند شهر کنونی نیشابور را پایه‌گذاری کردند. شادیاخ از نظر شناسایی تاریخ و فرهنگ نیشابور و چه از جهت وجود معماری‌های دوره‌های مختلف دارای اهمیت خاصی است.
شادیاخ در واقع با کاخ مسکونی و عمارت دارالحکومه عبدالله بن طاهر متولد شد و پا گرفت و پس از طاهر، صفاریان، غزنویان، سلجوقیان خارزمشاهیان و بالاخره ایلخانان مغول و اغلب کسانی که بر نیشابور حاکم می‌شدند یا کاخ جدیدی در شادیاخ ساختند و یا کاخ‌های ویران شده را بازسازی کردند که در نتیجه شادیاخ از مجموعه‌ای از معماری‌های دوران‌های مختلف برخوردار است .






لازم به توضیح است که منطقه تاریخی شادیاخ و آثار و ابنیه مکشوفه آن در مجاورت آرامگاه عطار و خیام قرار دارد.

فاصله تقریبی کاوش‌ها با آرامگاه عطار حدود 300 متر و با آرامگاه خیام بالغ بر 2 کیلومتر است و طبعاً، بازدید کنندگان از آرامگاه این دو بزرگوار به راحتی می‌توانند از ابنیه شادیاخ نیز دیدن کنند. منتهی در حال حاضر به خاطر حفاظت آثار به دست آمده و جلوگیری از خسارت‌های احتمالی از ورود افراد به منطقه کاوش جلوگیری به عمل می‌آید و گفته می‌شود با پیش‌بینی‌های لازم تا سال آینده امکان بازدید همگان فراهم خواهد شد و علاقمندان می‌توانند به راحتی از آرامگاه‌های خیام، عطار و ابنیه تاریخی شادیاخ دیدن کنند و طبعاً، با ادامه حفاری‌ها و وسعت یافتن آزادسازی و آشکارسازی ابنیه مدفون در زیر خاک، همه ساله دیدنی‌های شادیاخ افزایش می‌یابد. گفته می‌شود مسئله خرید اراضی و رفع مشکل مالکیت زمین‌های شادیاخ تقریباً حل شده و در فصل‌های آینده کاوش سرعت بیشتری می‌یابد. منطقه شادیاخ بالغ بر 36 هکتار است. و بیش از دو هزار متر مورد حفاری قرار گرفته و عملیات آشکارسازی در آن انجام یافته است.

 

 منبع برخی از مطالب فوق:

http://abarshahr.blogfa.com

از ویکی‌نبشته
مقاله ای از مقدم عابدین، گلین، ماهنامه زائر،

http://www.mosaferan.ir هادی مدرس زاده

قدمگاه نیشابور + تصاویر زیبا از آن

بنام خدا



در لغتنامه های پارسی، قدمگاه به معنی جای نهادن قدم، طهارت خانه و یا جایی که پای پیامبری یا امامی و یا یک ولی به آنجا رسیده باشد یا اثری از آن در سنگ باشد، آمده است. البته در اینجا منظور همان معنای سوم است.
قدمگاه با منزلگاه تفاوت دارد. منزلگاه جایی است که مسافر شب به آنجا می‏رسد و می‏ماند به عبارت دیگر مسافت بین دو توقف‌گاه مسافران یا فاصله‏ای که مسافر در یک روز طی می‏کند را منزل گویند. هر منزل برابر با 28 / 6 میل و هر میل برابر با 4500 ارش و هر ارش معادل 45 سانتی متر است. منازل برحسب راحتی و یا دشواری راه به دو نوع سبک و سنگین تقسیم می‏شد. هر منزل تقریباً برابر با 24 کیلومتر می‏باشد. بنابراین؛ میان قدمگاه و منزلگاه عموم وخصوص من وجه است. یعنی هر قدمگاهی منزلگاه بوده ولی هر منزلگاهی قدمگاه نیست.



در بسیاری از نقاط کشور ایران قدمگاه‏های منسوب به پیغمبر، ائمه معصومین علیهم السلام و اولیای خدا وجود دارد. قدمگاه‏های کشور بر طبق آخرین پژوهش میدانی 215 مورد است. بیشترین تعداد قدمگاه در ایران به ترتیب در استان‏های هرمزگان، کرمان، خوزستان و خراسان قرار دارد.

اکثر قدمگاه‌های ایران مربوط به اواخر دوران عباسیان (656- 132ه.ق)، یعنی قرن هفتم هجری قمری است. وجود قدمگاه‏ در ایران دارای علل مختلفی می‏باشد. هجرت تاریخی حضرت ثامن الحجج علیه السلام (203- 148هـ.ق) از مدینه تا مرو، مهاجرت سادات به نواحی مختلف کشور در طی قرون، عشق عامه مردم به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، خواب و رؤیا، از جمله دلائل ساخت بناهای قدمگاهی در ایران است.


قدمگاه ها از اماکن زیارتی و مقدس هستند که در کشورمان تعداد فراوانی از آن وجود دارد. تعدادی از قدمگاه‌ها نیز منسوب به امام رضا علیه السلام است.

قدمگاه‌های منسوب به امام رضا در ایران


از جمع بندی روایات حرکت امام رضا علیه السلام در ایران به سه خط سیر استانی خواهیم رسید:
1- خوزستان- فارس- یزد- خراسان رضوی.
2- خوزستان- فارس- اصفهان- یزد- خراسان رضوی.
3- خوزستان- فارس- قم- تهران- سمنان- خراسان رضوی.
در باره ورود آن حضرت به استان خوزستان و سپس استان فارس و خروج وی از ایران؟ از طریق استان خراسان رضوی بحثی نیست. اختلاف تنها در مسیر حرکت ایشان در نقاط مرکزی کشور ایران است.
در برخی از نقاط ایران بناهای یاد بودی به مناسبت سفر تاریخی حضرت رضا علیه السلام از مدینه تا مرو وجود دارد. این بناها مربوط به دوران مختلف تاریخ هستند. از میان قدمگاه‌های مذکور تعداد معدودی قدیمی بوده و باقی مربوط به دوران صفویه (1179- 907ه.ق) می‏باشد. نگرش صفویان به قدمگاه همانند سایر اماکن زیارتی و مقدس بود. آنان از توسعه قدمگاه برای ترویج مذهب شیعه استفاده می‏کردند. اکثر قدمگاه‌های فعلی ایران که به امام رضا علیه السلام منسوب است مربوط به همین دوران می‏باشد.



قدمگاه‌ها همانند سایر اماکن زیارتگاهی نقش عمده‏ای در رونق اقتصادی و تغییر محل دارند. آبادی روستاها و تبدیل شدن آنها به شهر و منطقه توریستی (همان طوری که در قدمگاه نیشابور دیده می‏شود)، تبادل ارتباطات و آداب و رسوم فرهنگی بین روستاها و شهرها از جمله موارد وجود قدمگاه در یک مکان است.

از معروف‌ترین آنها، قدمگاه نیشابور در ۲۴ کیلومتری مشرق نیشابور کنونی است. این قدمگاه در جایی خوش آب و هوا و در میان باغی بزرگ با درختان زیبا و کهنسال قرار گرفته است و وجود کاروانسراها و آب انبارهای دورۀ صفوی باعث شده نه تنها زائران به این مکان روی بیاورند، بلکه بسیاری از گردشگران نیز به این منطقه کشیده شوند. این قدمگاه که تا چندی پیش محدود به چند باغ و روستایی کوچک می شد، اکنون تبدیل به شهری به نام "قدمگاه" شده، موجب رونق این منطقه شده و فرصت های شغلی زیادی را برای بومیان به منظور پذیرایی از زائران و گردشگران ایجاد کرده است. مردم به زیارت این مکان ها می روند، زیرا آن را موجب نزدیکی به خدا و برآورده شدن حاجات خود می دانند.



آنچه این قدمگاه را از سایر قدمگاه ها متمایز می کند، وجود  سنگ مربع شکل سیاه رنگی  است  که ابعاد آن در حدود 53 سانتی متر است  که اثر دو پا بر آن حک شده و آن را منتسب به امام رضا می دانند. این سنگ، امروزه در داخل بقعه سمت قبله در ارتفاع 1 متری بر روی دیوار نصب شده و مورد زیارت دوستداران آن حضرت قرار می گیرد. مردم بر این باورند که چشمه آب قدمگاه به اراده امام رضا از زمین جوشیده است. اگرچه برخی به آن معقول تر می نگرند و آن را ساخته برخی از دوستداران آن امام می دانند که به عنوان یادبودی از او که از اینجا گذشته است، بنا کرده اند. به گفته آنها جای پایی که مردم به یادگار حضور امام رضا در قدمگاه بر سنگ تراشیده اند، صدها سال قدمت دارد.



 


یاقوت حموی سفرنامه نویس معروف از این مکان با نام قریه ی حمراء نام میبرد و همچنین شیخ صدوق از آن با عنوان سرخک یاد می کند.( علت آن نیز وجود خاک این منطقه که از جنس رس و سرخ رنگ میباشد، است و خاکی مناسب برای سفالگری.) در بسیاری از متون هم از این منطقه با نام اسپریس یاد شده است که به خاطر جاری بودن مجموعه قنات های اسپریس بوده است و همواره در مسیر شاهراه ارتباطی بین نیشابور و مرو اولین منزلگاه مسافرین بوده است.



وجه تسمیه قدمگاه، با توجه به سنگی سیاه است که جای دو پا بر روی آن نقش بسته است. صاحب «تحفه رضویه» می‌نویسد: هنگامی که امام رضا(ع) از نیشاپور خارج شدند در راه به چشمه آبی رسیدند و در کنار آن چشمه سنگی بود. امام رضا(ع) بر روی آن سنگ ایستادند و مشغول نماز شدند. نقش قدم امام رضا(ع) بر آن سنگ ظاهر شده و در حال حاضر آن قسمت از سنگ را که اثر پای مبارک امام بر آن است بریده و بر دیوار نصب کرده‌اند و بقعه‌ای برای آن ساخته‌اند و من آن محل را زیارت کرده‌ام و نظیر همان سنگ و همان نقش را در مقبره‌ی امامزاده محمد محروق در خارج از نیشاپور دیده‌ام و ممکن است چنین اتفاقی در آن منطقه هم روی داده باشد و بعدها آن سنگ را به مقبره امام‌زاده آورده و بر دیوار نصب کرده‌اند.



در مفاتیح الجنان بخش سفر امام رضا (ع) به خراسان، آمده است: «اباصلت روایت کرده که چون اما رضا (ع) به ده سرخ رسید در وقتی که به نزد مامورین مأمون می رفت گفتند یابن رسول الله ظهر شده است، نماز نمی کنید، سپس فرود آمد و آب طلبید، گفتند آب همراه نداریم، پس به دست مبارک خود زمین را کاوید و آنقدر آب جوشید که آن حضرت و هر که با او بود وضو ساختند و اثرش تا امروز باقی است.




این ده سرخ را همان قریه سرخک و حمراء فوق الذکر و فی الواقع قدمگاه امروزی می دانند. اعتقاد بر این است چشمه آبی که بنا به روایت مذکور جهت وضو ساختن آن حضرت پدید آمده است، همان است که امروزه به چشمه حضرت موسوم و در کنار بقعه قرار دارد و زائران آب چشمه را که از کرامات امام ابوالحسن الرضا (ع) می دانند علاوه بر شرب متبرک بنا به اعتقاد برای امراض و بلایا مورد استفاده قرار می دهند.





نویسنده تاریخ نائین معتقد است که این قدمگاه و نظایر آن، نقشی است که به عنوان یادبود آن توسط هنرمندان عاشق آن حضرت بر روی سنگ حک شده است. به احتمال زیاد، اثر پای امام رضا(ع) بر روی سنگ توسط سنگ تراش صورت گرفته باشد و هدف این بود که یادگاری از امام در میان مردم باشد و مردم با آن امام را یاد بکنند.

در «عیون اخبار الرضا(ع)» ،«اثبات الهداه» «منتهی‌الآمال» و «عیون المعجزات»، اشاره‌ای به فرو رفتن پای امام رضا(ع) نشده است و اگر امام رضا(ع) تصمیم به اظهار معجزه و کرامتی می‌گرفتند، می‌بایستی در این مأخذ می‌آمد در حالی که در این مأخذ که به طور تفصیلی درباره ی معجزات و کرامات امام رضا(ع) بحث کرده‌اند، اشاره‌ای به این مطلب نشده است و این نشان می‌دهد که امام در فکر اظهار چنین معجزه و کرامتی نبوده‌اند. در بحارالانوار، ج49 هم درباره‌ی قدمگاه چیزی ندیدم.



قدمگاه در واقع بزرگ‌ترین یادگار سفر امام رضا(ع) به شهر نیشابور است. اهمیت تاریخی و مذهبی قدمگاه البته بسیار فراتر از وجود چشمه و سنگ یاد شده است. امام هشتم(ع) هنگامی که از مدینه به سوی مرو در حرکت بودند، در نیشابور که از آبادترین و پرجمعیت‌ترین شهرهای خراسان بود، توقف کردند و با توجه به حضور گسترده شیعیان در خراسان و نیشابور، مورد استقبال گروه زیادی از مردم قرار گرفتند که تعداد آنها را تا یکصد هزار نفر برشمرده‌اند.



در اینجا امام رضا(ع) یکی از معروف‌ترین احادیث شیعه را برای مردم بازگفتند؛ آن هم در حالی که عده زیادی کاتب مشغول نوشتن بودند. مضمون حدیث که امام آن را سلسله‌وار از پدران خود شنیده، چنین است: «رسول خدا فرمود: جبرئیل برایم گفت که از خداوند تعالی شنیدم: کلمه لااله‌الاالله وارد پناهگاه من شده و کسی که در پناهگاه من باشد از عذابم در امان است.» از آنجا که سلسله راویان این حدیث همگی امامان معصوم هستند، به حدیث «سلسله‌الذهب» (زنجیره طلا ) معروف است.



این باغ در دامنه جنوبی کوهستان «بینالود» در میان کاسه‌ای که از پیوستن دو تپه به وجود آمده و رو به دشت نیشابور قرار گرفته‌است. باغ، از سمت جنوب توسط خیابانی شمالی – جنوبی به جاده نیشابور – مشهد اتصال می‌یابد. این مکان، به عنوان جایگاهی مقدس از سابقه طولانی برخوردار است و منشأ آن به دوران پیش از اسلام بازمی گردد. گر چه عملکرد آغازین این مکان هنوز مشخص نشده‌است. این باغ را زمانی منسوب به شاهپور کسری و زمانی به حضرت علی(علیه السلام) و سپس به امام رضا دانسته‌اند.



این مکان اگر چه تا قرن هشتم و نهم هجری به نام اسپرس یا اسقریش یا سفردس شناخته می شده است، ولی از قرن نهم هجری عنوان قدمگاه نیز به آن اطلاق شده است. دولتشاه سمرقندی (م 892ق) در شرح احوال لطف الله نیشابوری می نویسد: « در آخر عمر و نهایت پیری مولانا از شهر نیشابور بدیه اسفریس که به قدمگاه امام رضا علیه التحیه والثنا مشهور است نقل فرمود.» از گفتة دولتشاه بر می آید که نام قدیم قدمگاه اسفریس بوده است. در نزهت القلوب حمدالله مستوفی نیز نام قدیم قدمگاه انعکاس یافته است وی در توضیح رودخانه های منطقة نیشابور عنوان می کند: « آب پشت فروش از کوه دررود برمیخیزد و بپشت فروش و اسقریش (قدمگاه) و دیگر مواضع برسد و فضلات بهاریش بشوره رود افتد طولش پنج فرسنگ بود» بشت فروش (پوست فروش) و اسقریش (قدمگاه) در جنوب آبادی دررود قرار دارند و در قرن هشتم هجری مزارع و باغات آن جا از آب رودخانة دررود مشروب می شدند.



باغ قدمگاه به صورت پله پله با راهرو، با خیابانی آجر فرش شده با نهر روان و فواره هایی در فواصل معین، زایران را در کمال آرامش و صفا از ایوان مدخل آن به سوی انتهای باغ و زیارنگاه هدایت می کند. این باغ به عنوان بخش اول این مجموعه با مساحتی برابر 1 هکتار، به صورت مربعی با ابعاد 100*100 متر و با دو ساختمان قدیمی در موقعیت مرکزی آن، مهمترین عنصر این مجموعه است.



این باغ منطبق با شیب کوهپایه بینالود در سه سطح، با اختلاف ارتفاع 5/1 متر از یکدیگر شکل گرفته است. در هر سطح، دو کرت بزرگ با درختان کاج وجود داشته که در دوره‎های بعد درختان چنار، گردو، زبان گنجشک و توت جایگزین بسیاری از درختان کاج شده است. البته در میان این درختان، گونه‎های درختان چنار، کاج و توت کهنسال به چشم می‎خورد.

 


در زمان شاه عباس اول صفوی و به دستور وی 28 درخت کاج نیز در آن زمان در آن کاشته شده است . البته کتابخانه ی آستان قدس سالها بعد یعنی در زمان اوایل پهلوی با چوب درختان قفسه های کتابخانه ی آستان قدس رضوی را ساخت. پایان ساختمان بقعه ی قدمگاه و حمام و رباط جدول کشی باغ مربوط به شاه سلیمان صفوی بسال 1091 هجری قمری است.



باغ قدمگاه، با توجه به اهمیت حضور و نحوه جریان آب، مشابه دیگر باغ‌های ایرانی است؛ لیکن وجود چشمه‌ای متبرک در منطقه مرکزی باغ که از آن نقطه جوشیده و همان‌جا از چشم مخفی می‌شود تا در نقطه‌ای ناپیدا به شبکه اصلی آب جاری در باغ به پیوندد، عاملی است که آنرا از سایر باغ‌ها متمایز می‌سازد.

این باغ در زمان صفویان جزو باغ های معتبر و زیبای ایران بوده است که در دوره ی قاجاریه و پهلوی به صورت جدی دچار آسیب دیدگی و بعضا غارت های شدید قرار گرفته است و باغ آن آبادانی گذشته را ندارد ولی هنوز هم از صفای آن کاسته نشده است.



در زمان ساخت این بقعه توسط شاه عباس اول سیستم آبرسانی خاصی در نظر گرفته نمی شود زیرا نهرهای فراوانی آنرا آبیاری میکرده اند و نیازی به آبیاری مصنوعی نبوده است و در دهه های اخیر است که این محل نیاز به آبیاری از منابع دیگر را پیدا کرده است. رود درود و مجموعه قنات های اسپریس در گذشته وظیفه ی آبیاری اشجار آن را بر عهده داشته اند. که به مرور رود اول بسیار کم آب شده و قنات ها هم در حال حاضر خشکیده اند.


 


در بالای باغ دو کرت که استخر بزرگی در میان آن است وجود دارد که آب پس از ورود به استخر توسط جویهای باریکی به 4حوض هشت گوش دور بقعه هدایت شده و توسط آبنمایی در محور مرکزی به حوضچه‎های بعد انتقال می‎یابد. 

سردر وردی باغ با پلکانی در دو طرف در خارج از مجموعه به فضای محصور باغ مرتبط می‎شود و با آبنمایی در مرکز و کرتهای درختکاری شده به بقعه منتهی می‎شود.

 


بنای قدمگاه ظاهرا در ابتدا عمارتی مخروبه بوده و احداث شکل بنای کنونی قدمگاه، متعلق به سده یازدهم هجری قمری است که به دستور شاه عباس صفوی با گنبد فیروزه‌ای رنگ در دو طبقه و به شکل هشت‌گوش ساخته شده است ولی گویا 60 سال بعد از ساخت بنا، زلزله‌ای آن را خراب می‌کند و شاه سلیمان صفوی به مرمتش همت می‌گمارد. در دوران ناصرالدین شاه قاجار نیز رسیدگی‌هایی به باغ قدمگاه شد و از سال 1350 این باغ ارزشمند تحت حفاطت‌های خاص میراث فرهنگی قرار گرفت؛ حفاظت‌هایی که تا به امروز ادامه دارد و به شماره 236 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.



این بنا به همراه امامزاده محروق از معدود بناهایی در نیشابور هستند که میتوان هنر گره چینی را در پنجره های آن دید ( گره چینی پنجره ی مشبکی است از جنس چوب که در آن حتی یک میخ و یک قطره چسب به کار نرفته است و اجزای پنجره به صورت گوه در هم فرو میروند و از لحاظ هنری یکی از جلوه های هنر اصیل ایرانی است که متاسفانه در ایران رو به نابودی است .) دور تا دور بقعه هم با کاشیکاری معرق و بخش های تازه تر با کاشی کاری هفت رنگ تزیین شده است. در داخل بقعه هم آیه هایی از سوره ی مبارک فتح و احادیثی از پیامبر در مورد زیارت امام رضا ( ع ) آورد شده است و نهایتا حدیث سلسلة الذهب که از مفاخر نیشابور در تمام دوران است.



سقف و دیواره های داخلی بنا هم که با نقاشی ها و زرکوب های زیبا تزیین شده و به تازگی بر روی قسمتی از دیوار که سنگ بنای قدمگاه در آنجا نصب شده ضریحی قرار داده اند و مردم از پشت ضریح به زیارت جای پای مبارک امام رضا ( ع ) میپردازند. تا 30 سال پیش در این بقعه آتشدانی برنجی بوده که در آن 6 ردیف 3 تایی شمع قرار میگرفته و مربوط به زمان صفویه بوده است که بخوبی میشده سیستم نوررسانی زمان صفویه را در آن مشاهده کرد.. این بنا، دارای گنبد زیبای نیلگون با کاشیکاری نقوش الوان هندسی و گیاهی و متنوع و کتیبه‌ای به قلم زیبای ثلث، شامل سورۀ مبارکۀ «فتح» و در ادامه: نام بانی بنا (سلطان سلیمان) و سال اتمام آن است.




در داخل بقعه، کتیبۀ زیبایی به خط ثلث جلی با آب طلا، شامل سورۀ مبارکۀ «جمعه» و نیز احادیثی از پیامبر(ص) و امام محمّد تقی (جواد)(ع)، در فضیلت زیارت امام رضا، نقش بسته است. 

ایوان ورودی بقعه بسیار پر کار و مزیّن به مقرنس کاری زیبا و نمای بیرونی آن، کاشیکاری‌های هفت‌رنگ با نقوش اسلیمی زرد رنگ است. در گذشته ایوان شمالی هم ( که اکنون وجود ندارد ) دارای این مقرنس کاری بوده است که با نادانی مسوولین وقت اداره ی اوقاف نیشابور در جریان مرمت بنا در دهه ی 40 آسیب میبیند و از بین میرود. نمای داخلی بنا دارای نقّاشی دیواری و کاشیکاری متعلّق به عصر صفوی (و بعضاً کاشیکاری دورۀ قاجار) است.


 


در ضلع شرقی بقعه نیز چهار طاقی کوچکی قرار دارد که از چشمه‎ای جوشان حفاظت می‎کند. آبیاری باغ از طریق دو قنات، که قنات اولی، قنات اصلی از سمت بالا ده و قنات دوم از سمت پایین ده که در میانه باغ به قنات اولی می‎پیوندد صورت می‎گیرد که در حال حاضر قنات دوم جایگزین چشمه اصلی (چشمه حضرتی) می‎باشد. 


 


در قدمگاه آثار تاریخی دیگری غیر از باغ و بقعه آن وجود دارد که متعلق به دوره صفوی هستند. این آثار شامل دو کاروانسرا، آب انبار، چاپارخانه، و گرمابه بودند که از دوره شاه عباس اول به بعد ساخته شدند، اما کاروانسرای دوره شاه عباس و چاپارخانه از میان رفته‌اند و آنچه اکنون باقی است یک کاروانسرا و یک گرمابه است.


 



کاروانسرا و رباط قدمگاه : با اهداف تجاری و امنیتی دوران صفویه که بعد ها بیشتر نقش زائر سرا را به خود میگیرد. 

حمام : که از گذشته با توجه به قرار گرفتن در سر راه نیشابور به مرو وجود داشته است و از زمان ساخت بقعه به بعد نقش آن پررنگ تر شده است.

آب انبار : که نیاز های اهالی و مجاورین را برآورده میکرده است.

قلعه ی قدمگاه ( اسپریس ) : که هم اکنون در محله ی گلستان شهر قدمگاه قرار دارد و بر روی تپه ای قرار داشته و هم اکنون فقط دیواره هایی از آن باقی مانده است. از درون باغ هم میتوان خرابه های آن را بر فراز کوه دید.

 



امام رضا پس از نیشابور به طوس و کوه سنگی سفر کرده اند داستان های مشهور بین مردم این ناحیه خود گویای حضور امام در این منطقه است. 

در کوه سنگی، امام برکت سنگهای این ناحیه را که از آن دیگ ها و ظروف سنگی می تراشیدند طلب می کنند که تا امروز نیز همچنان این شغل در این ناحیه برجاست. 

منبع برخی از مطالب:

ویکی پدیا ، ویکی فقه ، قدمگاه‏های منسوب به امام رضا در ایران/ رسول سعیدی زاده